من از این مرزها متنفرم!
01 اکتبر 2014 - 4:15
بازدید 203
7

 او مردی است که قالیچه حضرت سلیمان دارد. خیلی‌ها دست به دامنش شده‌اند، با او چانه‌زده‌اند، التماسش کرده‌اند و آخر دست هزاران دلار نقد همراه با زندگی خود و عزیزان‌شان را در دست‌هایش گذاشته‌اند تا به مقصدی امن برساند؛ مسافران به همین سادگی به یک آدم‌پران اعتماد می‌کنند. به مردی که سرنوشت صدها خانواده را […]

ارسال توسط :
پ
پ

 او مردی است که قالیچه حضرت سلیمان دارد. خیلی‌ها دست به دامنش شده‌اند، با او چانه‌زده‌اند، التماسش کرده‌اند و آخر دست هزاران دلار نقد همراه با زندگی خود و عزیزان‌شان را در دست‌هایش گذاشته‌اند تا به مقصدی امن برساند؛ مسافران به همین سادگی به یک آدم‌پران اعتماد می‌کنند. به مردی که سرنوشت صدها خانواده را برای همیشه عوض کرده است. حتی خانواده خودش را که البته هیچ‌وقت دل خوشی از کارش نداشتند، همان‌ها هم بالاخره قسمش دادند که دیگر و به هیچ‌عنوان مسافری قبول نکند. بخصوص حالا که دیگر احتیاج مالی هم ندارد.

ظاهرش برخلاف تصویری است که از خلاف‌کاران داریم. مردی است میان‌سال، بسیار شیک‌پوش و مودب. تحصیلات دانشگاهی دارد و دو-سه زبان را بخوبی صحبت می‌کند؛ ضمن اینکه با چند زبان دیگر هم آشنایی دارد. علاوه براینها به شعر و ادبیات و موسیقی علاقه‌مند است…حالا دیگر قاچاق انسان نمی‌کند ولی برای کاری که سال‌ها انجام داده است با او به گفتگو نشستیم.

 

چی شد که این کار، کار آدم‌پرانی را انتخاب کردید؟

من این کار را انتخاب نکردم. دور و بری‌هایم مرا این کاره کردند. داستان وقتی شروع شد که یک برادرم را یواشکی به اروپا آوردم، بعد خواهرم قربان‌صدقه رفت که پسرش را بیاورم. بعد برادر دیگرم خواست با خانمش بیاید. بعد فامیل‌های زنم یکی یکی قصد مهاجرت کردند. خلاصه کنم در ده‌سال گذشته بیشتر از صد نفر را جابجا کرده‌ام که نصف بیشترش فامیل و دوستان نزدیک و خانوادگی بوده‌اند!

 

با این‌همه مسافر قاچاقی که آورده‌اید برایتان مشکل قانونی پیش نیامده است؟

البته که گیر افتاده‌ام! الان چند تا از فرودگاه‌های بزرگ هستند که هنوز بعد از چند سال نمی‌توانم پایم را آنجاها بگذارم. در همین جا کانادا هم زیر نظرم. با اینکه می‌دانند دیگر تعطیل کرده‌ام.

 

کانادا هم گیر افتادید؟! معمولا آدم‌پران‌ها در کشوری که ساکن هستند خیلی احتیاط می‌کنند. اینجا چگونه فهمیدند؟

حرف شما درست است. از نظر قانونی اگر شما مثلا پاسپورت یک کشور دیگر را در یک کشور سوم جعل کرده باشید، در کشوری که ساکن هستید جرم مهمی حساب نمی‌شود. ولی در مورد من فرق داشت. جرم من همکاری برای ورود غیرقانونی مسافر بود. یکی از مسافرهایم یک سال بعد از اینکه او و خانم و بچه‌اش را آوردم، مرا لو داد! بچه‌اش را کتک زد، پلیس آمد و بچه را گرفت و برد. بعد داشتند می‌دادند به یک خانواده دیگر که خانمش بچه را برداشت به ایران برگشت. او هم آمد سراغ من که تو ما را آوردی اینجا و بدبخت کردی و حالا هم باید پول‌مان را پس بدهی! هرچه گفتم آقای محترم، شما که مهندس و باسواد و زبان‌دان بودی باید قبل از آمدن می‌دانستی که قانون و شرایط کانادا چگونه است. بعد هم قرار ما شامل زندگی خصوصی و مشکلاتش نبود. مخصوصا به او گفتم که شما با این کار شانس بقیه‌ای را که می‌خواهند از همین راه بیایند را خراب می‌کنید… البته همه این حرف‌ها بی‌فایده بود و رفت پیش پلیس و همه چیز مرا گفت.

متن کامل را در این صفحه از وبسایت پرنیان و یا این صفحات از شماره 25 نشریه پرنیان ببینید.

 

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

برای ارسال دیدگاه شما باید وارد سایت شوید.

مراقب تشابه نام‌ها باشید! مارا با نام کنپارس به دوستان خود معرفی کنید.
This is default text for notification bar