اما شما به کسی نگین
21 مارس 2016 - 3:14
بازدید 281
6

ونکوور/در آستانه نوروز ۱۳۹۳ جونم براتون بگه: قدیما – نه خیلی قدیما! – همین چند ده سال پیش که مراسم هنوز ریشه‌ا‌شون تو خاک بود، نوروز یه رنگ دیگه داشت. نمی‌خوام بگم که امروز مراسم ریشه ندارن! دارن! اما قدیما ریشه‌ها هایدروپونیک (hydroponic) نبود، ریشه‌ها تو خاک بود. خوشبختانه ریشه‌ها هنوز نمرده و می‌شه مجدداً […]

ارسال توسط :
پ
پ

ونکوور/در آستانه نوروز ۱۳۹۳

جونم براتون بگه: قدیما – نه خیلی قدیما! – همین چند ده سال پیش که مراسم هنوز ریشه‌ا‌شون تو خاک بود، نوروز یه رنگ دیگه داشت.

نمی‌خوام بگم که امروز مراسم ریشه ندارن! دارن! اما قدیما ریشه‌ها هایدروپونیک (hydroponic) نبود، ریشه‌ها تو خاک بود. خوشبختانه ریشه‌ها هنوز نمرده و می‌شه مجدداً اطرافشون خاک ریخت.

اما خاک -خاک خوب- خاک تمیز از کجا بیاریم؟ خاک هم خاک‌های قدیم که پر از سرب و آرسنیک و سم موش نبود.

خاک خوب اما -به قول خانم بزرگ- همون همت ماست که جاش توی دل هست. خانوم جان وقتی می‌خواست منو با یکی آشتی بده می‌گفت: «پسرم! همتت بلند باشه!»

یادش به خیر! هرچه خاک اونه عمر شما باشه! خدا بیامرز وقتی ازش می‌پرسیدیم که همت از کجا بیاریم می‌گفت: «همت دست بالا زدن و کار کردنه –نه واسه خودت بلکه واسه دیگرون.» ما اگر همت داشته باشیم هم خونه‌امون رو تمیز می‌کنیم، هم کوچه‌امون رو و هم دلامونو.

از زمان به تخت نشستن جمشید تا امروز ایرانیان نوروز رو به دو خاطر جشن می‌گیرن، اول برای پشت سر گذاشتن سردی و بی‌مهری و دوم برای روی آوردن به گرمی و مهر.

اما تا بی‌مهری رو پشت سر نگذاریم و فراموشش نکنیم نمی‌تونیم رو به مهر و دوستی بیاریم و روزها‌مون نو نمی‌شه.

خانم بزرگ می‌گفت: «از نعمت‌های بزرگ خداوند یکی فراموش کردنه. ظرفیت ذهن و قلب ما محدوده. با فراموش کردن کینه جایی باز می‌شه برای نگهداری دوستی.»

هنوز صدای گرم و شیرینش تو گوشمه که می‌گفت: «مامان جون! دیو چو بیرون رود فرشته درآید!»

اشکالی که ما در درک سال نو داریم این است که به غلط تصور می‌کنیم که می‌شود شاد شد بدون این‌که غم را فراموش کرد. همه به دنبال شادی می‌گردند ولی توجه ندارند که سایه غم بلند و کشیده پشت سرشون داره می‌آد.

اگر این سایه را از خود دور نکنیم شادی خیلی زودگذر خواهد بود. باید به خاطر داشت که شادی سایه نداره ولی غم سایه داره. ما شاد می‌شیم و وقتی که شادی می‌ره سایه‌ای از خودش به جا نمی‌ذاره. شادی مثل یک پرنده خوش‌آوازه که رو شاخه درختی در گوشه حیاط می‌شینه و آوازی می‌خونه و بعد پر می‌زنه و می‌ره. اما غم مثل اون کلاغ سهمگین ادگار آلن پو وقتی به خانه شما اومد به خودی خود بیرون نمی‌ره. باید با زور بیرونش کرد.

آلن پو (Allan Poe) شعر معروفی داره به نام کلاغ سهمگین (Raven). در این شعر کلاغ سهمگین که نماد غم هست شب هنگامی در خانه شاعر را می‌کوبه. وقتی که در باز می‌شه پرنده شوم به درون می‌آد و بر فراز مجسمه‌ای که نماد خرد هست می‌شینه و سایه وحشتناکش تمام اطاق رو پر می‌کنه. شاعر به‌ هر زبانی از پرنده می‌خواد که اطاق را ترک کنه ولی پرنده تنها یک پاسخ داره: «هرگز نه»(Never More)!

این سایه منحوس همچنان در خانه دل آلن پو می‌مونه تا این‌که بدن بی‌جان شاعر رو بر روی یکی از نیمکت‌های کنار خیابان در بالتیمور (Baltimore) پیدا می‌کنن.

فرهنگ نوروز در‌واقع یک دستورالعمل کاربردی هست برای رهایی از دست سایه غم. غم را از خانه بیرون کردن فرهنگ می‌خواد و ایرانیان طی قرن‌ها ستیز با مصیبت‌های بزرگ برای خودشون فرهنگی ساختند که با کمک هم‌دیگه خاطره سیاه مصیبت‌ها را از ذهن و دل دور کنن و جایی باز کنند برای امید به روزهای سپید نو.

تاریخ ما پر است از مصیبت‌هایی مثل حملات اسکندر و مغول و اشرف افغان. علاوه بر این‌ها طبیعت نیز هر از گاهی با زلزله‌ها و سیل‌ها و قحطی‌ها غمی بر غم ما اضافه کرده. با این همه ما ایرانیان یاد گرفته‌ایم که از تو دالون غم‌ها بگذریم و شاد بیرون بیاییم. ما ایرانی‌ها فرهنگ مقابله سازنده با غم را در طول تاریخ یاد گرفته‌ایم. نوروز قسمتی از این فرهنگ است. اگر ادگار آلن پو با این فرهنگ آشنا بود و درست به کارش می‌برد می‌تونست پرنده منحوس غم رو از خونه دلش بیرون کنه. در دنیای پرآشوب امروز، بشریت بیش از هر چیز احتیاج به فرهنگ غم‌ستیزی داره، فرهنگی که به بشر یاد بده چگونه زشتی‌ها رو فراموش کنه و قلبش رو آماده کنه برای زیبایی‌های نو. اما این‌کار تنهایی انجام نمی‌شه. احتیاج به همکاری داره.

همان‌طور که ما باید کوچه و محیط زیست رو از آلودگی‌ها پاک کنیم، باید خاک سینه رو نیز از آلودگی‌ها  تمیز کنیم -و تمیز کردن کار ساده‌ای نیست. خیلی ساده می‌شه یک قالی یا مبل جدید خرید ولی کار مهم  اینه که خونه رو تمیز کنیم (که به اون خانه‌تکانی می‌گن).

در نوروز ما سه خانه‌تکانی داریم: اول این‌که محل اقامت خود را تمیز کنیم. دوم تمیز کردن محیط زیست و همسایگی و سوم تمیز کردن سینه از غم و کینه. این سه با هم در رابطه ارگانیک هستند. ما نمی‌توانیم خانه‌هامان را تمیز کنیم و آشغال‌ها را به کوچه یا محیط زیست منتقل کنیم. به همین ترتیب نمی‌شود خانه را تمیز کرد و به آشغال‌های درون دل بی‌اعتنا بود. ما از خانه شروع می‌کنیم ولی خانه‌تکانی به خانه ختم نمی‌شود.

از رسوم قدیم نوروز یکی این بود که تمام کسانی که با هم به دلیلی قهر بودند در این روز آشتی می‌کردند. من یک بار برای چند ماه با برادر بزرگ‌ترم قهر بودم و هیچ‌کدام دل به آشتی نمی‌دادیم تا این‌که نوروز در کنار سفره هفت‌سین از پدرجان و مادرجان عیدی گرفتیم و شرط عیدی گرفتن این بود که روی یکدیگر را ببوسیم و گذشته‌ها را فراموش کنیم. من وقتی چهره برادر را به امر مادرجان بوسیدم احساس کردم که به حمام عید رفته‌ام و دلاک با کیسه‌ای تمام چرک‌ها را از گوشت و پوست و خون من دور کرده است. ما یک روز در میان حمام می‌کردیم ولی حمام عید متفاوت بود. حمام عید احتیاج به دلاک و کیسه‌کشی حسابی داشت. حمام عید ما را آماده می‌کرد که در کنار سفره هفت‌سین به حمام دیگری برویم برای شستشوی دل‌هامون.

گفتم سفره هفت‌سین؟ هفت‌سین هم واسه خودش داستانی داره. هر کدام از این هفت سین هفتاد خاصیت داره که هفتاد درد دل رو دوا می‌کنه.  من امسال فقط قصه سمنو رو می‌گم- انشاا… عید دیگه یادم بندازین که قصه سنبل رو بگم.

یکی از مواردی که در هر سفره هفت‌سین ضرورت داره سمنوست. قدیما سمنو رو از سبزی‌فروش سر کوچه نمی‌خریدند. سمنو رو می‌پختند. پختن سمنو کار یک نفر و دو نفر نبود. سمنو احتیاج به همت تمام زنان و مردان و بچه‌های محله داشت. یادمه که در محله ما از یکی دو هفته قبل از نوروز مقدمات سمنوپزی فراهم می‌شد. جوانه‌های گندم را، که عده‌ای از همسایه‌ها رویانده بودند، جمع می‌کردند و در یک پاتیل بزرگ شیره آنها ‌را می‌گرفتند. پاتیل آن‌قدر بزرگ بود که اگر یک بچه توش می‌افتاد غرق می‌شد. تمام مردان و زنانی که در همسایگی ما بودند در مراسم سمنوپزون شرکت می‌کردند. هر کسی باید پارو رو به دست می‌گرفت و دیگ رو به نوبت هم می‌زد. آن‌قدر بر روی گندم بی‌مزه کار می‌شد تا شیرینی‌اش در می‌آمد.

در سفره هفت‌سین هر شیرینی‌ای را نمی‌شه گذاشت. تنها شیرینی سفره هفت‌سین از آن  سمنوست –برای این‌که شیرینی‌اش را کار و کوشش دسته‌جمعی مردم محله به وجود آورده-  نه یه من شکر. شیرینی سمنو شیرینی دور هم جمع شدن اهالی محله است. شیرینی سمنو را نمی‌توان خرید – باید آن‌را ساخت. در سمنوپزون اهالی کوچه و برزن به خاطر سمنو دور هم جمع می‌شدند و اگر کسی با کسی قهر بود بر سر دیگ آشتی می‌کرد. دیگ سمنو را با نفرت و کینه نمی‌توان هم زد -آن دیگ بزرگ با نیروی همکاری و عشق و دوستی آن‌قدر هم می‌خورد تا شیرین می‌شد.

یکی از دخترای محله ما اقدس خله بود که بیچاره خل هم نبود فقط یک کمی زیاد باهوش و پرشور و هیجان بود و آتیش دلش گاهی به دامنش می‌گرفت. اگر امروز بود می‌گفتن نابه‌هنجاری کمبود مَحبت داره که به آن آ د د (ADD) می‌گن (Attention Deficit Disorder). اقدس نه کمبود توجه داشت نه کسری محبت. اقدس به همه کس و همه چیز توجه داشت. کمی توجه از کسری عشقه. تو محله ما سر سفره‌ها مرغ و فسنجون کمتر دیده می‌شد ولی نون سنگکش رو شاطر آقا با رقص عشق می‌پخت.

متن کامل حکایت سمنوپزان را در این صفحه از وبسایت نشریه پرنیان کانادا و یا این صفحات از نسخه دیجیتالی پرنیان شماره ۲۰ ببینید.

  

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

برای ارسال دیدگاه شما باید وارد سایت شوید.

مراقب تشابه نام‌ها باشید! مارا با نام کنپارس به دوستان خود معرفی کنید.
This is default text for notification bar