قسمت هفتم – الزام به دانستن زبان انگلیسی (مقطع Upper-Intermediate)
11 اکتبر 2016 - 18:04
بازدید 400
9

    همانطور که پیشتر گفتیم کسانی که به طور واقعی به پایان مقطع متوسط Intermediate در یک سیستم استاندارد آموزش زبان انگلیسی رسیده اند، برای ادامه مسیر آموزش زبان با شرایط سخت تری مواجه هستند. چرا که مسیرهای مرسوم و متداول مراکز آموزشی، خصوصاً برای متقاضیان مهاجرت خیلی موثر و کاربردی نیستند و زبان […]

ارسال توسط :
پ
پ

 

 
همانطور که پیشتر گفتیم کسانی که به طور واقعی به پایان مقطع متوسط Intermediate در یک سیستم استاندارد آموزش زبان انگلیسی رسیده اند، برای ادامه مسیر آموزش زبان با شرایط سخت تری مواجه هستند. چرا که مسیرهای مرسوم و متداول مراکز آموزشی، خصوصاً برای متقاضیان مهاجرت خیلی موثر و کاربردی نیستند و زبان آموز باید برای بخش عمده ای از مسیر باقیمانده، خودش (البته با کمک مشاورین و اساتید متبحر) برنامه ریزی انجام دهد. در اینجا به برخی نکات مهم در این مقطع اشاره می کنیم.
 
زبان یک موجود زنده است. برای آنکه در انسان رشد کند باید به خوبی تغذیه شود؛ از رژیم غذایی مناسبی برخوردار باشد که تعادل (بین همه مهارت ها) در آن دیده شده باشد و برنامه ورزشی مناسبی داشته و با جهان خارج مراوده داشته باشد. اهمیت این مباحث در این مقطع بسیار بیشتر می شود چون سیستم های آموزشی مراکز کمک زیادی به شما نمی کنند و از سوی دیگر با بی دقتی در چگونگی ادامه مسیر، وقت، انرژی و انگیزه شما تلف شده و چه بسا از مسیر اصلی منحرف شوید. اگر در این مرحله برنامه مناسبی نداشته باشید پس از مدتی احساس خواهید کرد که هیچ پیشرفتی در زبان نداشته اید و همین سبب سرخوردگی و ضعف اعتماد به نفس خواهد شد.
 
البته باید باور کنیم که منحنی فراگیری زبان نسبت به زمان یک خط مستقیم را نشان نمی دهد و بطور طبیعی بعد از مدتی به اشباع می رود یعنی زبان آموز در مقاطع اولیه، تاثیر آموزش را با شدت و سرعت زیاد حس می کند اما در مقاطع بالاتر از شدت آن کاسته می شود اما مهم این است که اولاً همچنان احساس پیشرفت در زبان آموز باقی بماند و ثانیاً مهارت ها و آموخته های وی عمق بیشتری یابند و کاربردی تر شوند.
 
همانطور که در بحث قبلی گفتیم نقش مدرسین کارآزموده و کلاس های نیمه خصوصی ۳ تا ۵ نفره در این میان مهم می شود. تحت این تعالیم و این مراودات است که شما رژیم غذایی متعادل (ایجاد تعادل بین مهارت های مختلف بر اساس هدف نهایی و وضعیت خود) را برای زبان فراهم می کنید و با ایجاد مراوده و چالش با افرادی در رده توانایی های خود یاد می گیرید که چطور آرا و عقاید مهم تری فراتر از بیان وضعیت آب و هوا و مسائل روزمره را به یک زبان دیگر پرورش دهید و آنها را در جمع به تعامل درآورید. یاد می گیرید که مباحث انتزایی تر را به این زبان جدید بیان کنید و از سیاست، هنر و فلسفه سخن بگویید. بدین ترتیب شما رفته رفته اندیشیدن به یک زبان جدید را یاد می گیرید (البته در واقع هیچگاه این اتفاق نمی افتد و شما کماکان به زبان مادری اندیشه می ورزید اما با شکل گیری ساختارهای پایه زبان جدید در ذهنتان، مرحله ترجمه و بازگردان ذهنی اندیشه به یک زبان دیگر با سرعت بیشتری انجام می پذیرد). برای این کار شما باید بتوانید هم از ساختارهای گرامری پیچیده تر استفاده کنید، هم از دائره لغات وسیع تری بهره ببرید و هم در باره آن موضوع مورد نظر مبانی و نکات پایه ای را بدانید (و این باید مبتنی بر دانسته های همان زبان باشد و بخش زیادی از آن قابل ترجمه تحت اللفظی نیست- در این باره در آینده مستقلا سخن خواهیم گفت.) همینجا معلوم می شود که چرا باید کلاس های ۱۵-۲۰ نفره به جمع های ۳-۵ نفره کاهش یابد. شما در زمان ۲ ساعته یک کلاس ۱۵ نفره که آنهم مبتنی بر مرور مباحث یک کتاب درسی است چقدر فرصت انجام آنچه بیان شد را خواهید داشت؟
 
نکته مهم تر در اینجا اولویت دادن به سایر مهارت های تخصصی زبانی شما بسته به نیازمندی های مهاجرت و زندگی در کاناداست. در این دوره دیگر شما باید بخش عمده ای از زمان آموزش خود را به فراگیری زبان حرفه مورد نیاز خود و همچنین زبان زندگی روزمره کانادایی اختصاص دهید. به همین دلیل است که در این برنامه پیشرفته، نقش برخی حوزه های زبانی برجسته تر می شود. اول حوزه لغات و واژگان، چه عمومی و چه تخصصی است. استفاده از کتبی که لغات را بسته به موضوع و کاربرد دسته بندی کرده اند و همچنین فراگیری لغات شغلی در این مرحله اولویت پیدا می کند.  
 
حوزه دوم، اصطلاحات مرسوم و Phrasal Verbs هستند. همانطور که در زبان فارسی برخی اصطلاحات یا ضرب المثل ها کار چند صفحه سخنرانی را انجام می دهند در انگلیسی هم چنین است و فراگیری موثر این موارد باید در یک برنامه آموزشی موفق دیده شود. در واقع در کاربرد عادی زبان انگلیسی در کانادا آن قدر که شما با چنین افعال و اصطلاحاتی برخورد می کنید، انگلیسی استاندارد کمتر کاربرد دارد هرچند که شما باید به دلیل نیازهای مهم در کاربردهای رسمی تر اول بر انگلیسی استاندارد مسلط باشید. در این مقطع باید هم از انگلیسی فرمال و هم اسلنگ اجتناب کرد که هر دو سبب اتلاف وقت است و بهتر است در محیط و بسته به نیاز و به مرور فرا گرفته شوند. (درباره سه سطح انگلیسی و اهمیت هر یک در زندگی در کانادا بعداً به تفصیل سخن خواهیم گفت.)
 
نکته دیگری که باید در این مقطع به آن توجه کرد حرکت آرام به سمت شنیدن و آشنایی با انگلیسی واقعی در زندگی روزمره است. مردم واقعی به شفافیت و دقت مجریان برنامه های خبری CNN یا BBC سخن نمی گویند. آنها همانند ما ممکن است یک بحث را از میانه آغاز کنند، صدایشان بالا یا پایین باشد، کلمات را بشکنند یا نامفهوم سخن بگویند، مکالمات خود را ناقص و ابتر بیان کنند و از این شاخ به آن شاخ بپرند و از همه مهمتر با لهجه حرف بزنند. در این سال ها با موارد بسیاری روبرو شده ام که خود انگلیسی زبانان از لهجه نامفهوم هم قطاران خود گلایه کرده اند. با این وضع، تکلیف ما با این گونه موارد روشن است اما مهم است که ما با استفاده از منابع موجود (که در آینده آنها را معرفی خواهیم کرد) گوش خود را با این زبان جاری و واقعی آشنا کنیم.
 
همین جا با تاکید بر روی مسئله لهجه باید به یک نکته که شاید در بدو امر در تضاد با گفته قبلی به نظر برسد اشاره شود. این نکته اجتناب از گوش سپردن به منابع آموزشی با لهجه بریتیش است. علت این کار جلوگیری از تداخل دو گروه اصلی انگلیسی معیار (انگلیسی بریتیش و انگلیسی آمریکای شمالی) است. شما در این مرحله از آموزش زبان باید تمرین کنید که همه چیز را بر اساس یکی از این دو گروه معیار (برای مهاجرین به کانادا، انگلیسی آمریکای شمالی) انتخاب و استفاده کنید و منابع گروه دیگر را تا حد ممکن کنار بگذارید. البته این کار به دلیل آشفتگی بازار مواد آموزشی زبان انگلیسی در ایران که حتی تا موسسات آموزشی زبان هم تسری پیدا کرده چندان آسان نیست اما یک ضرورت است. البته انگلیسی رایج در کانادا تفاوت های اندکی با انگلیسی آمریکایی (خصوصاً در املای بعضی کلمات دارد) اما از نظر تلفظ به انگلیسی آمریکایی بسیار نزدیک است.
 
نکته آخر اینکه اگر به هر دلیلی در دوره بالاتر از متوسط زبان در یک آموزشکده شرکت کردیم باید حداقل دو سوم وقت خود را به حوزه های تخصصی که بر اساس اهداف خود و در قالب برنامه عملیاتی مشخص کرده ایم و خارج از برنامه های آن کلاس قرار می گیرند اختصاص دهیم. در واقع، در این مقطع زمانی فراگیری زبان انگلیسی به یک فعالیت تمام وقت تبدیل خواهد شد خصوصاً اگر احتمال دهیم که زمان دریافت ویزای کانادا نزدیک است.
 
اگر می خواهیم منحنی پیشرفت زبانی ما سقوط نکند باید وقت بیشتر و تکنیک های موثرتری را به کار بگیریم. تکنیک های مدیریت زمان Time Management در این میان اهمیتی دوچندان می یابند چون بدون آنها قطعاً در کوران فشارهای زندگی و مسئولیت های روزمره، آموزش زبان آسیب خواهد دید و نتیجه این آسیب می تواند به تاخیر در ورود به بازار کار کانادا منجر شود.

این مطلب پیش از این در تاریخ ۱۹ خرداد ۸۸ در همین وب سایت منتشر شده است.

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

برای ارسال دیدگاه شما باید وارد سایت شوید.

مراقب تشابه نام‌ها باشید! مارا با نام کنپارس به دوستان خود معرفی کنید.
This is default text for notification bar