قسمت سوم : الزام به دانستن زبان انگلیسی (تنظیم برنامه عملی)
04 اکتبر 2016 - 2:30
بازدید 504
8

در یادداشت های قبلی مرتبط با این سرفصل بیان کردیم که متاسفانه فرایند فراگیری زبان انگلیسی در ایران دقیق و موثر نیست و نتیجه آن شده که بسیاری از ایرانیان به رغم تحصیل طولانی مدت این زبان از آمادگی های لازم برای ورود موفقیت آمیز به یک جامعه انگلیسی زبان – نظیر کانادا – برخوردار نیستند […]

ارسال توسط :
پ
پ

در یادداشت های قبلی مرتبط با این سرفصل بیان کردیم که متاسفانه فرایند فراگیری زبان انگلیسی در ایران دقیق و موثر نیست و نتیجه آن شده که بسیاری از ایرانیان به رغم تحصیل طولانی مدت این زبان از آمادگی های لازم برای ورود موفقیت آمیز به یک جامعه انگلیسی زبان – نظیر کانادا – برخوردار نیستند و همین سبب بروز مشکلاتی برای آنها و تاخیر در ورود به بازار کار متناسب با سوابق شغلی و سایر توانایی های آنها می شود.

 
بخشی از این مسئله به ضعف موسسات آموزش زبان و فقدان نظام کارآمد ارزشیابی در آنها باز می گردد اما مشکل اصلی متوجه خود زبان آموزان است چرا که گام های اصلی و مهم یک فرآیند آموزشی موثر را طی نمی کنند. گام ها اینها هستند:
 
  •   پاسخ به این پرسش کلیدی که ما دقیقاً برای تحقق چه هدفی زبان می آموزیم؟ کار، تحصیل …؟
  •   ارزیابی اولیه دقیق از مهارت های زبانی بر اساس هدف مشخص شده در گام قبلی
  •   انتخاب روش ها و مواد آموزشی متناسب با نتایج ارزیابی اولیه
  •   تنظیم زمان بندی مشخص برای رسیدن به مراحل بعدی و انجام ارزیابی ثانویه دقیق در پایان هر مرحله
  •  بازخوانی و اصلاح مواد و روش ها بر اساس ارزیابی ثانویه و تکرار مرحله ۴
 
در دو مقاله قبلی به گام اول و همچنین اهمیت مقوله ارزیابی دقیق در گام های دوم و چهارم اشاره شد اما سوال این است که عملاً چه باید کرد تا در زمانی کوتاه تر، به نتایج بهتر و موثرتری دست یافت. اجازه دهید وارد جزییات عملی تری شویم.
 
اگر به نکات پیشتر گفته شده باور داشته و واقعاً فراگیری زبان را هدف قرار داده ایم باید ابتدا قصد خود از فراگیری زبان را روی کاغذ بیاوریم و آن را برای خود شفاف و روشن سازیم. ممکن است در آینده و بسته به تغییر شرایط نظرمان و هدفمان تغییر کند و تصمیم جدید بگیریم اما الان باید تکلیف خود را با هدف فعلی روشن کنیم. مثلاً بگوییم من می خواهم توانایی خود در بکارگیری زبان انگلیسی در زندگی روزمره را افزایش دهم. یا من می خواهم توانایی خود در بکارگیری مواد آکادمیک اعم از کتب، مقالات علمی، سخنرانی ها و لکچرهای آموزشی در رشته فلان را افزایش دهم.
 
در مرحله بعد باید مهارت های متناسب با آن حوزه را شناسایی کنیم. مثلاً یک علاقه مند به تحصیل در کالج باید بتواند مقالات علمی را به خوبی بفهمد (Reading)، لکچرهای علمی را به خوبی دریابد و نت برداری کند (Listening and Note taking) و حداقل قادر به نگارش essay های ۵ پاراگرافی (Writing) باشد. درحالیکه کسی که می خواهد در حوزه تله مارکتینگ کار کند باید بتواند به خوبی با تلفن صحبت کند و سخنان مخاطب را بدون مشاهده وی درک کند (بنا بر نتایج تحقیقات، بیش از ۷۰ درصد از ادراکات ما در یک مکالمه رودر رو به دلیل مطالب غیر شنیداری اعم از فرم چهره و اداهای گوینده و نتایج عکس العمل های او به نوع اعمال ما در شنیدن سخنان او باز می گردد که در یک گفتگوی تلفنی همه این موارد حذف می شوند.)
 
همانطور که دیده می شود شناسایی هدف نهایی با جزییات دقیق و روشن، کار ساده ای نیست و به مطالعه، تحقیق و مشورت با متخصص این حوزه – مثلاً کسی که پیشتر این مسیر را با موفقیت طی کرده یا مربی کارآزموده – نیازمند است. هر چقدر بتوانیم در این مرحله ضرورت های مورد نیاز هدف نهایی را دقیق تر مشخص کنیم در آینده راحت تر و سریع تر حرکت خواهیم کرد.
 
خوب الان مقصد را با همه جزییات آن شناسایی کرده ایم. کار بعدی چیست؟ واضح است که باید دریابیم در مقایسه با هر یک از اجزای مقصد، ما در کجا ایستاده ایم (گام دوم). در واقع باید در هر یک از این مهارت ها، میزان آمادگی و نقاط ضعف و قوت خود را ارزیابی کنیم. شرکت در یک آزمون استاندارد می تواند تا حدودی به ما کمک کند اما چون آزمون های استاندارد عموماً برای تعیین سطح مهارت ها برای متقاضیان ورود به دانشگاه طراحی شده اند، نتایج آنها لزوماً تمامی توانایی های زبانی را پوشش نمی دهد. همچنین آزمون نظیر تافل که هر یک از مهارت ها را در مقایسه با سایر مهارت ها و در ترکیب آنها با یکدیگر ارزیابی می کند به واقعیت نزدیک تر است و البته به همین دلیل هزینه آن هم بیشتر است. البته اگر بخاطر آوریم که عدم ارزیابی اولیه مناسب که به اتلاف وقت، پول و انگیزه بینجامد به مراتب پرهزینه تر خواهد بود شاید شرکت در یک آزمون استاندارد تنها به جهت شناسایی توانایی های خودی به هزینه هایش بیارزد. کمک گرفتن از یک استاد با سابقه زبان انگلیسی نیز می تواند مفید باشد. به شرط آنکه به توانایی اش در ارزشیابی باور داشته باشیم و قبل از هر چیز قصد و هدف خود را به او توضیح داده باشیم و از او بخواهیم که متناسب با آنها سنجش را انجام دهد. یک روش مکمل هم می تواند شرکت در ارزیابی اولیه دو یا سه مرکز مختلف آموزشی است تا سعی شود از خلال آن به یک جمع بندی از وضعیت زبان در هریک از مهارت ها دست یافت. با تاکید بر این نکته که این روش لزوماً وضعیت ما در یک حوزه بخصوص (مثلاً میزان آمادگی زبانی برای یک شغل خاص) را معین نمی سازد.
 
در این مرحله بسیار مهم است که تقلب نکنیم. نه در ارزیابی اولیه و نه ثانویه. دوستان بسیاری را بخاطر دارم که بدون آمادگی زبانی در آزمون آخر دوره شرکت می کردند و سعی می کردند با تقلب و کمک گرفتن از دیگران به مقطع بالاتر بروند. چنین افرادی در واقع خود را فریب می دهند. اینها به عادت تحصیل در مدرسه یا دانشگاه فکر می کنند که کلاس زبان هم به خودی خود ارزش علمی و کردیتی دارد و مثلاً اگر کسی یک دوره ۵ ترمه Intermediate را پشت سر بگذارد، حتماً از نظر زبان اموزی هم به همین میزان رشد کرده است در حالیکه این خیالی باطل است. مهارت های زبانی شما همان هایی هستند که با شما هستند. نه آنچه که شما با مرور یا حفظ کردن در شب امتحان یا تقلب آنها را نمایش می دهید. به همین دلیل بهترین آزمون و ارزیابی، ارزیابی ناگهانی و بدون پیش آمادگی است. ارزیابی که به شما نشان دهد در یک لحظه بخصوص، کدام قواعد دستور زبان (گرامر) را می توانید در موقعیت های واقعی استفاده کنید، کدام لغات، ملکه ذهنتان شده و چقدر قادر به درک و فهم یک مقاله مکتوب یا قطعه رادیویی هستید.
 
میزان تحصیل در هر حوزه وابسته به سطح آمادگی کلی زبان شما دارد. مثلاً اگر شما در ارزیابی ها در سطح عمومی مقدماتی (elementary) قرار دارید باید همین متدهای عمومی را حداقل تا پایان دوره پیش- متوسطه pre-intermediate ادامه دهید. در پایان این دوره (به شرطی که این پایان واقعی باشد نه صوری) شما می توانید (و باید) در کنار ادامه دادن به مسیر زبان عمومی، بر اساس هدف گیری انجام شده، فراگیری خاص زبانی را هم با تمرکز بر حوزه ها و مهارت های هدف گیری شده آغاز نمایید. مثلاً اگر برای مهارت های زندگی روزمره آماده می شوید باید پس از مدت زمان معینی بتوانید چنین نیازهایی (از جمله خرید کالاهای ضروری از سوپرمارکت ها، حضور در مطب پزشکان و بیان درد و بیماری خود، حضور در رستوران و مراکز تفریحی، خرید یا اجاره خودرو و….) را برآورده سازید.
 
سوال اینجاست که اگر به پایان دوره متوسطه رسیدیم چه باید بکنیم. آیا باید مسیر را به سمت مقاطع بالاتر ادامه دهیم یا قید دوره عمومی را بزنیم و فقط بر روی حوزه هدف گیری شده متمرکز شویم؟ به این پرسش در مطلب دیگری پاسخ خواهیم داد.

این مطلب پیش از این در همین وب سایت در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۸۸ منتشر شده است 

 

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

برای ارسال دیدگاه شما باید وارد سایت شوید.

مراقب تشابه نام‌ها باشید! مارا با نام کنپارس به دوستان خود معرفی کنید.
This is default text for notification bar