قسمت دوم – الزام به دانستن زبان انگلیسی ( با خود صادق باشیم )
27 سپتامبر 2016 - 2:29
بازدید 569
9

 نکاتی درباره فراگیری زبان انگلیسی – قسمت دوم  با خود صادق باشیم   چرا بخشی از ما خیلی دیر متوجه نقائص زبان آموزی خود می شویم؟ سیستم های ارزیابی مراکز آموزشی ایراد دارند یا ما خود را گمراه کرده ایم. در ادامه بحث آموزش زبان به یک گام کلیدی و بسیار مهم اشاره داریم: ارزیابی. […]

ارسال توسط :
پ
پ

 نکاتی درباره فراگیری زبان انگلیسی – قسمت دوم

 با خود صادق باشیم

 

چرا بخشی از ما خیلی دیر متوجه نقائص زبان آموزی خود می شویم؟ سیستم های ارزیابی مراکز آموزشی ایراد دارند یا ما خود را گمراه کرده ایم. در ادامه بحث آموزش زبان به یک گام کلیدی و بسیار مهم اشاره داریم: ارزیابی.
 
[ادامه بحث]
در مطلب قبلی گفتیم که زبان آموزی درست خصوصاً برای کسی که مدتی است به این کار اشتغال داشته و از طریق روش های معمول فراگیری زبان عمومی بستر مناسبی برای خود فراهم کرده پنج گام اصلی دارد:
 
  1.        نیازسنجی و مشخص کردن اینکه برای کدامیک از موارد: زندگی روزمره، کار، تحصیل و شرکت در آزمون ها می خواهیم زبان جدیدی بدانیم.
  2.        ارزیابی مهارت های زبانیبر اساس هدف مشخص شده.
  3.        انتخاب روش(ها) یا مواد آموزشی متناسب با کمبودهای شناسایی شده در گام دوم
  4.        تنظیم زمان بندی مشخص برای رسیدن به مراحل بعدی و انجام ارزیابی ثانویه در پایان هر مرحله
  5.        بازخوانی مواد و روش ها بر اساس ارزیابی ثانویه و تکرار مرحله ۴
 
دیدیم مشکل از اینجا آغاز می شود که خیلی از ما گام اول را برنداشته ایم. زبان انگلیسی می خوانیم اما بدون هدف روشن و با این فرض که از هر روشی که استفاده کنیم و هر گونه مواد آموزشی که بکار ببریم به هدف مورد نظر خواهیم رسید. حال فرض کنید مثلاً برای یک هدف مشخص مثل آمادگی برای کار در یک محیط مهندسی می خواهیم قابلیت های زبانی خود را افزایش دهیم. ببینیم نقش گام های بعدی در تحقق این خواسته چیست.
 
آیا ارزیابی ها موثرند؟
 
در اینجا گام های دوم و چهارم که درباره ارزیابی دقیق و صادقانه مهارت های زبانی اند، اهمیت خود را به رخ می کشند. آیا آنچه در مسیر آموزش زبان در مراکز آموزشی اتفاق می افتد منطبق با این گام هاست؟ پاسخ متاسفانه مثبت نیست.
 
علت اول آن به یکی از بدترین عادات یادگیری در ایران بازمی گردد. عادتی که در تمام طول تحصیل با ما بوده و در کشور جدید هم رهایمان نمی سازد. عادت میل به پشت سر گذاشتن سریع مراحل تحصیلی بدون توجه به کیفیت و عمق فراگیری.
 
این موضوع به زبان آموزی محدود نمی شود. اکثر ما دوره لیسانس را حتی با معدل بالا به اتمام می رسانیم بدون اینکه بصیرت کافی از آنچه خوانده ایم، ارتباط مباحث با هم و ارتباط آنها با واقعیت بیرونی پیدا کرده باشیم. کم نیستند دانشجویانی که در مقطع فوق لیسانس، اهمیت و ارتباط برخی از مباحث دوره لیسانس را کشف می کنند! درحالیکه در همان زمان همان عادت را برای مباحث دوره کارشناسی ارشد تکرار می کنند.
 
در یک مرکز آموزش زبان ما عموماً چه می کنیم؟ ۳ یا ۴ درس فلان کتاب آموزشی باید در یک ترم آموزش داده شوند. ما مرتباً صفحات این دروس را ورق می زنیم تا فاصله امروز تا صفحه هدف گیری شده را بدانیم. در این صفحات نکات گرامری یا لغات را نظیر همان مباحث دوره لیسانس مرور و در صورت لزوم به خاطر می سپاریم. بیشترین فشار را هم در شب امتحان پایان ترم می آوریم که این ترم را با خاطری خوش به پایان برسانیم و پس از آن نه آن نکات گرامری کاربردی زنده و بیرونی برای ما خواهند داشت، نه لغات و اصطلاحات و نه هیچ چیز دیگر. برای ما هدف فراگیری و بکارگیری این مهارت ها نبوده بلکه قصد ما رسیدن به فلان صفحه در کتاب به هر شکل ممکن بوده است. در این حالت، کتاب آموزش زبان نه قطب نمایی برای حرکت به سمت سایر کتب، امکانات و مواد آموزشی و بهره گیری از همه آنها در زندگی روزمره، بلکه جزوه ای برای به پایان رساندن، از شرش خلاص شدن و به کناری افکندن است. تا زمانی که نگاه ما به آموزش (هر مسئله ای خصوصاً زبان) این باشد، به جای مطمئنی تکیه نخواهیم زد.
 
اما اگر این مشکل هم نبود باز هم ارزیابی اولیه و آزمون های پایان ترم مراکز آموزشی کمک زیادی به ما نمی کردند چرا که این سیستم های ارزیابی برای بررسی وضعیت زبان آموز نسبت به همان سیستم آموزشی طراحی شده اند نه بر اساس هدف مورد نیاز وی. این آزمون ها نهایتاً می توانند در فرآیند ارزیابی اصلی به کمک فراخوانده شوند اما قادر به ارائه تصویری دقیق و جامع از وضعیت وی نیستند. یک آزمون ترم سوم مقطع متوسطه روش Headway نهایتاً و در بهترین حالت به شما می گوید که میزان فراگیری شما از مباحث آن ترم چقدر بوده اما اینکه آیا شما آماده ورود به یک محیط کاری هستید یا نه در اینجا مغفول است. ضمن اینکه روش ارزیابی سیستم به شکلی است که حتی در مورد توانایی های همان ترم هم ارزیابی جامعی ندارد چرا که مهارت های شما را نه بر اساس ادغام آنها بلکه به صورت مجزا می سنجد. اتفاقی که در عالم واقع نمی افتد. به چه دلیل؟
 
یک آزمون جبر سال چهارم دبیرستان می تواند از طریق چند سوال که به درستی طراحی شده باشند به این پرسش پاسخ دهد که شما می توانید انتگرال یک تابع را حساب کنید یا نه و اگر آری قادرید توابعی تا چه میزان از پیچیدگی را محاسبه کنید. اما مجموعه یک سری سوال گرامری درباره کاربرد حال کامل استمراری نمی تواند بگوید که آیا در یک موقعیت واقعی در زندگی روزمره، شما همچنان از این توانایی برخوردارید یا نه چرا که مهارت های زبانی درهم تنیده هستند. و شما باید آنها را هم به تفکیک و هم درهم تنیده بیاموزید. همینجاست که سیستم های ارزیابی پیچیده تر ابداع می شوند و اهمیت مدرسان کارکشته خود را نشان می دهد.
 
برخلاف آنچه اکثر ما می پنداریم، هر یک از حوزه هایی چون زندگی، کار و تحصیل که در بالا معرفی شده اند، ادامه طولی حوزه قبلی نیستند. برخی چنین می اندیشند که زبان محیط کار بخش پیشرفته تر زبان روزمره است و زبان در محیط آکادمیک مرحله پیشرفته تر آنها. اما حقیقت آن است که هر یک از این حوزه ها مراحل مقدماتی، متوسط و عالی خود را دارند. درست است که مرحله مقدماتی دوره آکادمیک از نظر سطح مهارت های عمومی زبان ممکن است بالاتر از مثلاً مرحله متوسط مکالمات زبانی در زندگی روزمره باشد اما این به معنای آن نیست که شما با گذر از آن سطوح در مکالمات روزمره، برای ورود به محیط آکادمیک به خوبی آماده شده اید. حتی مهارت های زبانی برای یک رشته علوم انسانی با یک رشته فنی و این دو با یک رشته هنری یکسان نیستند. در محیط کار هم بسته به اینکه کار شما چه میزان با انواع مهارت های زبانی سروکار داشته باشد، میزان درگیری شما با مهارت آموزی زبانی تفاوت خواهد داشت. حتی شما به عنوان یک ژورنالیست در کار رادیو نیازمند به تسلط بر مهارت هایی هستید که با یک ژورنالیست روزنامه ای متفاوت است. یک بزرگ شده در کشور انگلیسی زبان به مرور و در فرآیند اجتماعی شدن و آموزش هایی که در دوران تحصیل و یا از طریق رسانه ها می گیرد، در تمامی این حوزه ها آمادگی نسبی یا عالی پیدا می کند اما برای کسی که زبان اولش انگلیسی نیست، هر کدام از این وادی ها می تواند یک تکلیف جدید باشد و باید تصویر روشنی از میزان توانایی هایش در آن بدست آورد.
 
این موضوع شاید خیلی ترسناک به نظر برسد اما در عمل کار راحت تر است. کسی که هدف خود را بداند و از وجود این تمایزات آگاه باشد خیلی زود روش ها و افراد مناسب برای ارزیابی را خواهد یافت.
 
از یک جهت دیگر هم این موضوع مثبت است: ما برای پیشرفت در یک حوزه نیازمند تلاش برای برآوردن ضرورت های حوزه های دیگر نیستیم. لازم نیست برای پیشرفت زبانی در یک حوزه آکادمیک حتماً در کاربرد زبان روزمره هم به همان نسبت رشد کنیم؛ اما لازم است تا مهارت های زبانی مورد نیاز در آن حوزه آکادمیک را فرا بگیریم و رشد دهیم.
 
اگر آنچه در بالا گفته شد را منطقی دانستیم آنگاه برای اصلاح روش ها و شروع یک فرآیند زمان آموزی موثر و موفق آماده خواهیم شد. در مطلب بعد خواهیم دید که برای برداشتن این گام ها چه باید کرد.

این مطلب پیش از این در تاریخ ۲ فروردین ۸۸ در همین وب سایت منتشر شده است 

  
 

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

برای ارسال دیدگاه شما باید وارد سایت شوید.

مراقب تشابه نام‌ها باشید! مارا با نام کنپارس به دوستان خود معرفی کنید.
This is default text for notification bar