از دست نهادن لذت اکنون برای فرار از رنج فردا که گویا برخی هم آن را وجه ممیز انسان از [دیگر] حیوانات میدانند نیاز به آموزش دارد، آموزشی که از خلال فرهنگ و شیوۀ زندگی شکل میگیرد. فرهنگ از سویی رابطهای معنیدار بین حال و آینده آنها ایجاد میکند و از سویی دیگر، برای تثبیت شیوۀ زندگی فرایندی برای یکسانساختن حال و آینده پیش مینهد. برای همین است که افراد تلاش میکنند روزگار خود را از اکنونی که در آن کار میکنند تا آیندهای که گمان میبرند از کار کردن وامیمانند در سطحی نسبتاً یکسان بگذرانند و به همین سبب، بازنشستگی و برنامهریزی برای آن معنا مییابد. با این همه، نباید از یاد برد که بازنشستگی در جوامع انسانی فقط وابسته به دو دورۀ زیست آدمی نیست؛ یعنی دورهای که فرد در آن توانایی کارکردن دارد و دورهای که در آن فرد دیگر توان کار ندارد و در آن عمدتاً زندگی بر اساس چرخۀ طبیعی زیستشناختی توانایی و ناتوانی تقسیم میشود. در این میان عوامل دیگری نیز مهماند که از جمله یکی نقش دولت در جامعه است و دیگری نقش فرهنگ در ساخت تصوری از زندگی در سطحی همانند برای دورههای متفاوت عمر.
برای فهم نقش دولت در این زمینه هم باید به کنترلی که دولت بر جمعیت دارد اشاره کرد و هم به دیدگاه اقتصادی آن. از آن جمله است سیاستهای بازنشستگی که تا حد بسیار زیادی وابسته به سیاستهای جمعیتی است و در کنار آن وضعیت اقتصادی و کنترلهای اجتماعی. بر اساس همین است که دولتها در سن بازنشستگی تغییراتی اعمال میکنند یا برای پرداخت حق و حقوق بازنشستگی میزان و اساسی متفاوت فراهم میآورند. این تغییرات بسته به وضعیت اقتصادی دولت و میزانی است که دولت توان پرداخت به بازنشستگان برای حفظ کیفیت زندگیشان را دارد. از سوی دیگر، نیروی منتظر برای ورود به بازار کار هم از جانبی بر این سیاستگذاری اثر میگذارد و مثلا انبوه بیکاران، سن بازنشستگی را کاهش میدهد. با این همه، هم سیاستهای دولت و هم برنامهریزیهای فردی متکی بر پساندازند، امروز باید کار کرد و از دید دولت به چرخه اقتصادی کمک رساند تا از بهرۀ فراهمآمده بخشی را در سالهای بعد دریافت کرد.
این همان است که برنامههای پرداخت بازنشستگی دولتهایی چون کانادا بر اساس آن کار میکنند؛ میزان حضور در کشور، مثلا بیش از ده سال برای دریافت حداقل و چهل سال برای دریافت میزان نهایی کمک، بر این اساس تعیین شده است که وقتی فردی حضور دارد در نهایت در مبادلات مالی مشارکت میکند و در مجموع به اقتصاد سود میرساند. این همان پسانداز ناخواستهای است که دولت فقط بر اثر میزان حضور فرد آن را محاسبه کرده است. در کشورهایی هم که اصل بر مشارکت در صندوقهای بازنشستگی است، از جمله ایران و نیز در طرحهای برخی کارفرمایان در کانادا، این مشارکت از درآمد فعلی فرد کسر میشود و با سرمایهگذاری به حدی میرسد که مجموع اصل سپرده و سود آن برای گذران زندگی فرد کفایت کند.
با این همه، افراد بنا به تجربه و بر اساس انتخاب عقلانی در پی بیشینه کردن میزان درآمد خود در سنینی-اند که کار نمیکنند، هرچند که بتوانند کار کنند و به همین منظور طرحهایی چون برنامههای پسانداز بازنشستگی رسمی (RRSP) تعریف میشوند. اما نکته در این است که مشارکت در این برنامهها تصمیمی شخصی است و به دیدگاه و نگرش فردی، تجربه و فرهنگ وابسته است. برای اینکه ببینیم تاثیرات فرهنگی بر رفتارهای اقتصادی و از جمله برنامه پسانداز بازنشستگی چقدر است به چند عدد و رقم توجه کنیم.
در آخرین گزارشی که بانک جهانی منتشر کرده و در آن رفتار اقتصادی مردمان ۱۳۸ کشور را مقایسه کرده است، بخشی به میزان نسبت جمعیت پساندازکنندۀ کشورها اختصاص دارد که بر اساس آن، به طور متوسط ۳۵.۹ درصد مردم جهان در سال ۲۰۱۱ پسانداز کردهاند – فعلا از نوع پسانداز صرف نظر میکنیم. ولی نکته در این است که تفاوت بین درصد پساندازکنندگان در کشورهای با درآمد بالا و پایین بسیار است، ۵۳.۹ برای کشورهای با درآمد بالا و ۲۹.۹ برای کشورهای با درآمد پایین. ایرانیان در این میان با نسبت ۳۲.۳ درصد در جای ۵۷ قرار دارند. این میزان برای افغانستان ۱۴.۶ و برای سوئد ۸۲.۸ است و ۶۵.۵ درصد مردم کانادا هم اهل پساندازند.
متن کامل را در این صفحه از وبسایت پرنیان و یا این صفحات از نسخه دیجیتالی پرنیان ۱۹ مطالعه نمایید.
ثبت دیدگاه