این نوشتار در دهمین شماره نشریه پرنیان کانادا که به موضوع «مهاجران و بازار کار» میپردازد منعکس شده است.
به سادگی و در نگاه اول میشود تصور کرد که بازار کار، کاریابی و استخدام و دستمزد و مواردی از این دست مقولههایی اقتصادی هستند که به عرضه و تقاضا، تخصص و توان بستگی دارند. اما این همه ماجرا نیست. باید بدانیم که در این زمینه، مثل همه زمینههای دیگر زندگی بشری، جامعه و فرهنگ نقشی بسیار بیشتر از آن دارند که در نظر اول به چشم میآید. کافی است به این نکته دقت کنیم که بسیاری از ما خودمان را با کاری که در آن درگیریم تعریف میکنیم، ارزش اجتماعی و منزلت خودمان را از آن کسب میکنیم و با کار است که ارتباطات اجتماعی و شبکه اطرافیانمان را شکل میدهیم. با کار است که سبک زندگی فرد و جایگاه او در قشربندی اجتماعی نیز معین میشود. با این وصف، گاه به نظر میرسد که مبحث کسب درآمد فقط بخشی از رویکرد فرد به کار را تشکیل میدهد و ابعاد اجتماعی آن بسیار مهمتر است.
برای روشن شدن این امر کافی است به ماهیت دوگانه کار در جوامع مهاجرپذیری چون کانادا توجه کنیم. بسیاری از کسانی که در قالب نیروی کار ماهر به کانادا میآیند در کشور خود صاحبان مشاغلی بودهاند که در آن تخصص داشته و بنابراین بر اساس درک عام میباید گفت با این تخصص و توان و با در نظر گرفتن عوامل دیگری چون سن متقاضی مهاجرت که بر روند مهاجرت تاثیرگذار است، این گونه افراد باید در بازار کار کانادا – که خود به دنبال پذیرش ایشان بوده است – به راحتی جذب شوند و از حقوقی که به طور عمده در مقایسه با دریافتی ایشان در کشور خودشان بیشتر است – و این یکی از عوامل جذب مهاجران است – برخوردار گردند. ولی به طور معمول این اتقاق نمیافتد. به برخی از این عوامل اشاره میکنم تا نشان دهم کار مهاجر چگونه از جامعه و فرهنگ تاثیر میپذیرد.
مهاجر کانادایی که در دور باطل «سابقه کار کانادایی» و یافتن «اولین شغل» گرفتار میشود ناچار از پذیرفتن مشاغلی است که به نسبت تحصیلات و سابقه کاریاش در سطحی پایینتر قرار دارد. ۴۲ درصد مهاجران به کانادا که تحصیلات دانشگاهی دارند در مشاغلی کار پیدا میکنند که یا به تحصیلات آنها نیازی ندارند یا به سطحی پایینتر، مثلا کالج، نیاز دارند. این نسبت برای کاناداییان حدود ۲۸ درصد است. از طرف دیگر احتمال یافتن شغلی تماموقت هم برای مهاجران بسیار کمتر است، حدود ۴۱ درصد مهاجرانی که میتوانند شغلی پیدا کنند در گروه مشاغل نیمهوقت کار مییابند.[i] بنابراین، مهندس معماری ایرانیای که در فروشگاهی کانادایی مسئول فروش بخش تزئینات منزل میشود، با فشار شدید تعارضی درونی روبهرو خواهد شد که گاه مردافکن است. اما این امر سویه دیگری هم دارد – و البته کاهش ارزش ریال این امر را روشنتر هم ساخته است – که همین مهندس با حسابی سرانگشتی درمییابد که دریافتیاش در این شغل حتی با میزان دریافت حداقل دستمزد گاه نسبت به دریافتیاش در کشور خود قابل ملاحظه است. در این حالت آن تعارض پیشگفته شدیدتر هم میشود: از سویی میپرسد اگر من برای زندگی بهتری – هرچه که باشد – مهاجرت کردهام، آیا عاقلانه است که خود را درگیر کاری پست، پر خطر و بیآینده کنم؟ و از سوی دیگر میپرسد با توجه به امکانات و سطح زندگی در کشور جدید آیا قرار گرفتن در شغلی فرودستانهتر هم به صرفه نیست؟ پاسخ نومیدانه به این سوالات، مخصوصا در دوره شش ماهه اول ورود مهاجر به سرزمین جدید، گاه موجب بروز ناراحتیهای روحی و گاه منجر به اخد تصمیماتی آنی و شتابزده مثل برگشت میشود…
متن کامل این نوشتار را در این صفحه از وبسایت پرنیان کانادا بخوانید.
ثبت دیدگاه