امروزه، «جهانیشدن» Globalization یک واقعیت اجتماعی انکارناپذیر ارزیابی میشود، فرآیندی که به معنای گسترش روابط اجتماعی بین افراد بشر در سطح جهانی است و بر همه جنبهها و شئون زندگی بشر اثر تعیینکنندهای دارد. هنگامی که روابط اجتماعی بین مردم در ابعاد مختلف اقتصادی، سیاسی و فرهنگی از سطح ملی به سطح جهانی گسترش مییابد، زمینه برای یکپارچهشدن جوامع ملی در یک جامعه فراگیر جهانی فراهم میآید. تحولات فکری و اصلاحات سیاسی و اقتصادی از یکسو و تحولات فنی بهویژه فنآوری اطلاعات و ارتباطات از سوی دیگر به این فرآیند کمک بسیاری کرده است.
از سویی دیگر، مهاجرت به عنوان یک پدیده قدیمی همواره مورد توجه تاریخنگاران بوده و به عنوان نقطه اوج ترقی و حرکت بسوی تکامل انسانی شناخته میشود. این پدیده نه تنها برای مهاجرین بلکه برای سرزمینهای مقصد نیز منافع عظیمی را بدنبال داشته است. در دورههای گذشته، مهاجرت در جهت شناخت از دیگر مناطق و مردم آنها و همینطور با هدف برقراری ارتباطات به منظور ایجاد یک بازار اقتصادی و کسب سرمایه صورت میگرفت که این روند تبادل فرهنگها و اندیشهها را نیز دربرداشت.
حال با آغاز جهانیشدن این سوال در ذهن خطور میکند که آیا مهاجرت علاوه بر تاثیرات قبلی، کارکردهای متفاوت و متعددی بهخود خواهد گرفت و یا با وقوع فرایند جهانیشدن، پدیده مهاجرت بهکلی از بین خواهد رفت؟ باید بدانیم که جهانیشدن روندی نیست که منجر به «یکیشدن جهان» و یا «همسانسازی مطلق» در قلمروهای فرهنگی، سیاسی و اقتصادی شود. فرهنگ جهانی در واقع جریانی پیوسته از عقاید، اطلاعات، تعهدات، ارزشها و سلیقهها میباشد که از طریق تحرک و پویایی افراد و به کمک ابزارهای الکترونیکی گسترش مییابد و جهانی محدود را به جهانی بیکران و مملو از مسایل تازه فرهنگی بدل میکند. بنابراین، جهانیشدن متاثر از تنوع فرهنگی و جامعه چندفرهنگی است که مهاجرت در آن نقش بسزایی دارد.
هرچند مهاجرت یکی از عوامل اصلی در جامعه چندفرهنگی بشمار میرود اما بیشتر از آن، یکی از پایههای اساسی در فرآیند جهانیشدن محسوب میگردد و اینگونه برداشت میشود که مهاجرت زمینهساز شناخت و همکاری با دیگر فرهنگهای جهان است. نمونه بارز این امر را در کشوری همچون کانادا میتوان دید که جامعهای چندفرهنگی (Multicultural) دارد. در چنین جامعهای، بسیاری از فرهنگها در کنار یکدیگر قرار میگیرند تا ضمن همزیستی مسالمتآمیز و آمیزش فرهنگی، در شرایط جدیدی همراه با تراکم و تداخل فضاهای فرهنگی به حیات خود ادامه دهند. مردمانی که در این اجتماع چندملیتی با فرهنگهای متفاوت و پایبند به قانون اساسی مشروع، زندگی مطلوبی را در کنار هم تجربه میکنند، باید به شیوههای رفتاری، روشهای زیست و ارزشیابی مشترکی دست پیدا کنند. از اینرو برآن شدیم تا به برخی کاستیها و مشکلات فرهنگی که در جامعه ایرانی نهادینه شده بپردازیم و بدانیم که برای همجهت شدن با جامعهای که در آن قرار داریم، برونرفتی جز آگاهی به ضعف و تلاش برای برطرف ساختنِ آن نمیماند.
ضعف روحیه همکاری جمعی در جامعه ایرانی
لازمۀ تحول آگاهانه هر جامعه، شناخت واقعیتهای اجتماعی آن جامعه است. با مراجعه به کتب و منابعی که در مورد فرهنگ، تاریخ و اندیشه ایرانیان از گذشته دور تاکنون به جا مانده، ایرانیان همواره مردمی جمعگرا با محوریت دین، خانواده و نظام سیاسیشان بودهاند. به عبارتی ایرانیان هم اهل خانوادهاند، هم اهل دین و هم متوجه نظام سیاسی، اما این مردم در دوران جدید بسیار تغییر کردهاند. ساکنین شهرهای بزرگ سعی میکنند تا سر در لاک خویش کرده و کاری به کار دیگران نداشته باشند. امروزه نشانههای ظهور فردگرایی را میتوان در شهرهای بسیار بزرگ مانند تهران به خوبی تشخیص داد. ایرانیان که جان خود را برای جمع فدا میکردند، در دوره جدید خبری از جمع ندارند. یعنی باید گفت که ایران کشوری فرهنگی است که مردمان آن از جمعگرایی به سمت فردگرایی افراطی پیش رفتهاند.
البته آنچه در مورد جامعه ایرانی صادق است در حقیقت سیستم «خودمداری» است نه «فردگرایی» که اگرچه از نظر معنایی مشابه یکدیگرند اما به لحظ مفهوم، بهطور کامل متمایز از هم میباشند. آنچه در این مقاله مورد نظر میباشد، نه شناخت تفاوت این دو سیستم حاکم بر جوامع اجتماعی، بلکه بررسی یکی از مشکلات فرهنگی مردمی است که در دنیا به جمعگرایی و دگردوستی شناخته شدهاند و آن «ضعف در کار تیمی» و فعالیتهای جمعی است. به راستی چرا ما قادر نیستیم با یکدیگر همکاری دستهجمعی درازمدت داشته باشیم؟ این معضل، بهویژه در مناسبات مدرن جامعه ایرانی بیشتر نمایان است.
از مهمترین ویژگیهای ایرانیان در کشورهای توسعهیافته، موفقیت در کارهای فردی در زمینه اقتصادی، علمی واجتماعی است در حالی که اغلب ایرانیها در کارهای جمعی و متحد با یکدیگر در زمینههای مختلف به همان نسبت موفق نیستند و این وضعیت در مورد ایرانیان خارج از وطن نیز صادق است بهطوری که به اذعان همگان، ایرانیها از نظر فردی موفقترین اقلیت در آمریکای شمالی محسوب میشوند. مثالی که شاید بتوان آن را به عنوان مشتی نمونه خروار مطرح کرد، ضعف ما در مسابقات ورزشی گروهی مثل فوتبال در مقایسه با مسابقات ورزشی فردی مثل وزنهبرداری است. بسیاری از ما دوست داریم روزی برسد که فردی با دانش و اقتدار در کشورمان کارِ انقلابی و بزرگی انجام دهد، به همه مشکلات پایان دهد و همه مردم از شرایط خوبی بهرهمند شوند. این نگرش باعث شده ما جایی باشیم که هستیم یعنی اینکه توانایی جمعی را نادیده بگیریم و برتواناییهای فردی تکیه کنیم.
این مطلب در دهمین شماره پرنیان کانادا منتشر شده است. برای مطالعه متن کامل به این صفحه بروید.
ثبت دیدگاه