جمعیت بشر طی قرن بیستم رشد فوقالعادهای داشته و بر اساس بررسیهای تخمینی سازمان ملل در این مدت تعداد ساکنان زمین از ۱.۶ میلیارد به ۷.۱ میلیارد نفر رسیده است. در سایه این رشد عظیم و مداوم، چندان هم عجیب نیست که ببینیم سنتها و رفتار انسانها هم دستخوش تغییر شده باشد. جمعیت بیشتر مساوی است با رقابت بیشتر برای امکانات زیستی از جمله شغل و نیز هزینههای بالاتر زیرا جمعیت زیاد یعنی تمام شدن سریعتر منابع موجود و بالا رفتن ارزش آنها. یکی از پدیدههایی که ظاهرا به تازگی در ایران بیشتر دیده میشود و علت آن هم تحت فشار بودن جمعیت برای دستیابی به منابع کافی است، رشد روزافزون خانوادههای تکفرزند است. یکی از اجزاء لاینفک فرهنگ ایرانی ازدواج کردن و تشکیل خانواده است. خانواده نیز به طور سنتی متشکل از چندین فرزند است. به همین دلیل هم هست که معمولا بچهها خاله، عمه، دایی و عموهای زیادی دارند و آنها هم فرزندانی دارند که همین امر ارتباطهای خانوادگی در ایران را نسبتا قوی میکند. همزمان با تغییرات مداوم و پیوستهای که سالهای متمادی است دولتها و اقتصاد ایران دچار آن بودهاند، خانوادههای بیشتری هم به این سمت رفتهاند که فقط یک فرزند داشته باشند و بیشتر وقت و سرمایه خود را صرف پرورش همان یک فرزند کنند. دیدن خانوادههای تکفرزند که زمانی پدیدهای نادر محسوب میشد، اکنون دیگر کاملا عادی شده و این سوال را به ذهن متبادر میکند که این موضوع میتواند در آینده چه تاثیری بر خانوادهها و سنتهای ایرانی داشته باشد.
خود من به عنوان تنها فرزند خانوادهام، همیشه از دیدن خانوادههای پرجمعیت دچار حسرت و هراس میشدم و آرزو میکردم که ای کاش من هم خواهر و برادری داشتم که میتوانستم با آنها بازی کنم و به هنگام لزوم از آنها کمک بگیرم. من هیچوقت والدینم را برای این موضوع سرزنش نکردم چون میدانستم که آنها نمیتوانستهاند خواهر یا برادری برای من بیاورند و همیشه میدانستم که آنها هم از ابتدا آرزوی یک خانواده بزرگتر را در سر داشتهاند. تنها فرزند یک خانواده بودن معایب و محاسن خود را دارد. خیلی از افراد در تکفرزندی تنها به لوس شدن آن بچه فکر میکنند و اینکه توجه تمام و کمال والدین به این بچهها است. متاسفانه آنچه آنها نمیبینند تاثیری است که این توجه میتواند روی آن فرزند داشته باشد به ویژه اگر در آن خانواده تاکید زیادی در مورد موفقیت بدون چون و چرای فرزند هم در میان باشد. البته تکفرزندانی هم هستند که در خانواده هرچه خواستهاند برایشان فراهم شده و در نتیجه لوس هم شدهاند اما کسان دیگری هم هستند که در زندگی با چالشهایی هم مواجه بودهاند که غالبا هم ناشی از تصمیم والدین برای مهاجرت بوده است. مهاجرت همیشه مستلزم این است که خانواده همه چیز را دوباره از نو آغاز کند و این «آغاز دوباره» در برخی موارد باعث میشود که والدین از نظر مالی در شرایطی نباشند که بتوانند تکفرزند خود را لوس کنند. در حقیقت خیلی از خانوادههای تکفرزند مهاجر برای فراهم کردن زندگی بهتر برای فرزندشان به کشور جدید مهاجرت کردهاند و به همین دلیل هم در ازای این فداکاری توقع بسیار زیادی از وی دارند. زندگی در یک کشور آزاد با امکانات و منابع متعدد به معنای این است که والدین همه چیز، از جمله نمرات درسی پایین فرزندشان را به دلیل تنبلی وی میدانند و هرگز فکر نمیکنند که شاید فرزندشان بهرغم تلاشی که کرده، در یک حوزه خاص از توانایی لازم و کافی برخوردار نیست. حوزههایی مثل ریاضیات و علوم از جمله مواردی هستند که والدین تکفرزند از فرزندان خود انتظار دارند که در آنها قوی باشند تا بتوانند در آینده در موقعیتهای پزشکی، حقوق یا بیزینس موفق شوند. داشتن یک فرزند معمولا به این معناست که والدین اغلب وقت و سرمایه خود را صرف آن یک فرزند میکنند و همین موضوع هم فشار زیادی را بر وی وارد میکند چون او هم در مقابل میخواهد تا آنجا که ممکن است والدینش را خوشحال کند. هیچ بچهای دوست ندارد که باعث ناامیدی و ناراحتی پدر و مادرش باشد و فرزندان خانوادههای مهاجر هم اغلب میدانند که پدر و مادرشان برای رساندن آنها به این جایگاه و موقعیت چه مشکلاتی را به جان خریدهاند. مشکل تکفرزند بودن این است که اگر این فرزند به هر دلیل موجب ناراحتی پدر و مادر خود شود، کسی را هم ندارد که در تحمل این بار سنگین با او همراه شود.
…
برای مطالعه متن کامل، این صفحه از وبسایت پرنیان یا این صفحات از هفدهمین شماره پرنیان کانادا را ببینید.
ثبت دیدگاه