از زمان اعلام موجدیت سیستم جدید جذب مهاجر کانادا که ورود سریع Express Entry نامیده میشود این سخن وزیر مهاجرت هم به یکی از شعارهای جدی این سیستم تبدیل شد که (نقل به مضمون) حالا زمان آن رسیده تا کانادا مهاجرانی را که نیاز دارد انتخاب کند. توضیح اینکه در سیستم قبلی، هر کس حداقلها را داشت و وارد صف متقاضیان میشد اقامت کانادا را دریافت میکرد ولو اینکه در همه سالهای انتظار برای دریافت ویزا هیچ تلاشی برای بهبود مهارتها، افزایش انطباقپذیری و هماهنگی با نیازهای بازار کار کانادا از خود نشان نمیداد و برای بسیاری دریافت این اقامت و پس از آن دریافت شهروندی کانادا (که تا همین 4-5 سال پیش یکی از آسانترین روشهای دریافت شهروندی یک کشور صنعتی محسوب میشد) برای پارهای از متقاضیان مهاجرت، بیشتر حکم پیروی از مد و فخرفروشی به دیگران یا سواستفاده از امکانات این کشور جدید نظیر خدمات بهداشت و درمان رایگان یا مسافرت به کشورهای دیگر بدون ویزا را داشت. اما در سیستم جدید قرار است که این کانادا باشد که از خیل کسانیکه تقاضا دادهاند و در استخر متقاضیان در حال شنا کردن –یا برای برخی، دست و پا زدن!- هستند، تعدادی را انتخاب کند و با ارسال دعوتنامه برای آنها، مهاجرت را به یک انتخاب کانادایی و نه صرف نشان دادن علاقهمندی مبدل سازد.
اما آیا واقعا چنین است؟ آیا سیستم جدید تماما سیستمی در اختیار و انتخاب کاناداست؟ آیا متقاضیان چون دختران دمبختی هستند که باید در انتظار بهدرکوفتن آقای داماد به دعا و نذر و نیاز بپردازند؟
منطقا به نظر میرسد که چنین نباشد و سخن جناب الکساندر در عین اینکه غلط نیست دقیق هم نیست. چرا؟
سیستم جذب مهاجرین متخصص به کانادا بیش از هر زمان دیگری به آنچه که اصلا منطق پذیرش مهاجران متخصص بر آن اساس قرار داشته نزدیک شده است یعنی سیستم کاریابی و پیدا کردن نیروی کار. از این نظر میتوان آنچه که جناب وزیر فرمودهاند را با شرایط بازار کار مقایسه کرد. آیا در بازار کار (کانادا) این کارفرماست که متقاضی کار را برمیگزیند و به وی پیشنهاد کاری میدهد یا متقاضی هم انتخابگر است؟ پاسخ این است که بستگی دارد.
به صورت عمومی و در بسیاری از رشتههای شغلی و برای اغلب متقاضیان، مورد اول حاکم است یعنی کارفرما با تعداد فراوانی از متقاضیان علاقهمند روبروست که اغلب آنها تفاوت چشمگیری با بقیه ندارند یا حداقل در نمایش این تفاوت-اگر وجود داشته باشد- موفق نیستند و برای کارفرما، انتخاب فرد مورد نیاز کاری پرانرژی، استرسآور، پرهزینه، پرخطر و عموما نوعی بختآزمایی و به امید شانس و اقبال بودن است. گاهی کارفرما خوششانس است و گاهی بدشانس و در اکثر مواقع هم چیزی بین این دو. فردی را میآورد که باید حداقل یک سال به امید پیشرفت و آموزش و فراگیری ظرایف کارش بنشیند و پس از آن شاید این سرمایهگذاری نتیجه بدهد.
اما در همین بازار کار با خیل متقاضیانی که در انتظار انتخاب کارفرما لحظهشماری میکنند معدودی هم هستند که برای جذب آنها سر و دست شکسته میشود؛ مسئولان کاریابی و head hunterها هر چند یک بار با آنها تماس میگیرند تا اگر کمترین احتمالی از علاقهمندی فرد به تغییر جایگاه شغلیاش باشد بلافاصله مذاکره با وی آغاز شود و کسانی هستند که یک کارفرما یا مدیر ارشد حتی حاضر است ساختار شرکت خود را بسته به تواناییهای آنها بالا و پایین کند. این افراد همیشه انتخابگر هستند ولو اینکه در ظاهر چنین بهنظر برسد که کارفرما آنها را انتخاب کرده است.
متقاضیان مهاجرت در گروه نیروی متخصص هم در چنین فضایی قرار دارند. جهان صنعتی در دو دهه آینده با یکی از بزرگترین کمبودهای نیروی انسانی خود در صد ساله اخیر روبروست و گفته میشود در دهه آینده، هر کانادایی باید علاوه بر خود برای 4 نفر دیگر هم درآمدزایی کند؛ معنای این سخن فقط اعضای خانواده فرد نیستند بلکه خیل عظیم کهنسالان بازنشسته هستند که برای دریافت حقوق و خدمات خود، به تواناییها و مهارتهای نیروی جوانتر و در بازار کار نیازمند هستند. این همه حرکت پرشتاب به سمت اتوماسیون و روباتیک و نظایر اینها فقط برای کاهش هزینهها یا افزایش دقت و مانند آن نیست؛ دلیل اصلی را باید در نگرانی از فقدان نیروی کار واقعا متخصص دانست که روز به روز به کالای کمیابتری تبدیل میشود و رقابت بر سر شناسایی و جذبش در میان شرکتهای بزرگ بیشتر میشود.
همین وضعیت در میان دولتهای جذبکننده مهاجر هم وجود دارد که در دهه آینده علاوه بر کشورهای سنتا مهاجرپذیر (کانادا، استرالیا، نیوزلند و…) بسیاری از کشورهای اروپایی و حتی بعید نیست ژاپن (کاملا بسته) هم به خیل آنها افزوده میشوند و همه آنها دنبال بهترینها هستند. به همین دلیل برای کسانی که بین 20 تا 45 سال سن دارند، فرصت بسیار خوبی برای مهاجرت با بهترین شرایط فراهم شده و یا در مسیر فراهم شدن است به این شرط که این افراد
- اول، نیروهایی کاملا متخصص به معنای واقعی کلمه – در رشته خود باشند؛
- دوم، در رشتههایی متخصص باشند که نیاز امروز و فردای اکثر این کشورهای مهاجرپذیر است؛
- سوم، از نیازهای روز بازار کاری و تغییرات آن اطلاع کافی و پیوسته داشته باشند؛
- چهارم، خود و مهارتهایشان را مرتبا با تغییرات جدید و نیازهای روز بازار منطبق و بهروزرسانی کنند و
- پنجم، بتوانند به این کارفرمایان –سیستمهای مهاجرپذیر- قابلیتهای خود و واقعیتهای چهار قسمت قبلی را نشان داده و اثبات کنند. اگر چنین شود، این متقاضیان مهاجرت کسانی نیستند که وزیر مهاجرت کانادا یا استرالیا یا نیوزلند یا دانمارک یا هر کشور دیگری بتواند ادعا کند انتخابگر آنهاست بلکه این آنها هستند که کشور آینده محل زندگی خود را انتخاب میکنند.
در اینجاست که اهمیت پنج بند بیان شده که تضمینکننده موفقیت متقاضی مهاجرت است روشن میشود و در اینجاست که رابطه متقاضی مهاجرت با شرکت مشاور مهاجرت (اگر این متقاضی بخواهد از خدمات یک مشاور استفاده کند) معنا مییابد. اگر متقاضی خود را از نظر ذهنی و انگیزهای آماده کرده باشد که به یک انتخابگر برتر و صاحب رای نه یک امیدوار دستهبستهی منتظر به لطف و کرم سیستم مبدل سازد و مشاور وی هم از اطلاعات کافی و ضروری، نیروی انسانی متخصص، تعهد واقعی به موفقیت موکل و سیستمی کارآمد برای آمادهسازی موکلین برخوردار باشد آنوقت نتیجه یک همکاری و فعالیت مداوم و پیوسته میان این دو به آنجا ختم خواهد شد که وزیر مهاجرت کانادا را به اصلاح ادعای خود مجاب خواهد کرد. کنپارس با تجربه و تلاش و امید در این مسیر حرکت میکند؛ شما چطور؟
ثبت دیدگاه