کسانی که کمابیش مطالب صاحب این قلم را دنبال میکنند قاعدتا میدانند که یکی از کانونهای اصلی تمرکز یافته در این یادداشتها نقد و ارزیابی عادات و روحیات منفیست که راه موفقیت را بر روی ما سد میکنند یا سبب میشوند بازیگران موفقی در عرصه کار، زندگی خصوصی و اجتماع نباشیم. فرصت مهاجرت از ابتدا یعنی همان زمان که فرد متقاضی تصمیمش را برای اقدام جزم میکند تا سالها بعد از حضور در کشور جدید، فرصت مناسبیست تا این عادات، روحیات و خلقیات نامناسب را به مرور از خود بزداییم و آثار متعدد بیمارگونه آنها را در رفتار، گفتار و اندیشههای خود درمان کنیم. برخی به این مسیر مهم پای میگذارند و از برکاتش بهره میبرند و کسانی هم هستند که تلاشی از این نظر نمیکنند و اتفاقا فرصتهایی را که مهاجرت در این زمینه برای آنها فراهم میآورد را چون اعمال فشارها و شکنجههایی میبینند که میخواهد آنها را از آنچه هستند (و احتمالا چنین میپندارند که خیلی پدیدههای فوقالعادهای هم هستند) دور سازد. همین نوع تفکر است که سبب میشود جوامع ایرانیان مهاجر در سرتاسر جهان در بسیاری از مواقع به نمونههای کوچکی از جامعه مادر با همه تبها و بیماریهای آن تبدیل شوند و خروج از ایران یا تغییر در فضاهای مدیریتی و حکومتی هم تاثیر چندانی بر بسیاری از اعضای آن، خصوصا آنها که صداهای بلندتری دارند، نداشته است. همه ما در مظان این آسیبها هستیم پس لازم است که به خودمان مرتبا در این باره تذکر دهیم و برای شکستن این دورهای باطل بکوشیم.
اما دلیل این مقدمهچینی چه است؟ اخبار بسیار مسرتبخش ۱-۲ ماه گذشته در مورد دو پرونده حقوقی یکی مربوط به آقای تیم لیهی و دیگری پرونده کنپارس بهانه خوبی است برای اینکه در یک بازنگری تیتروار به مقایسه دو شیوه عمل، دو روش مواجهه با مشکلات و دو نوع نگاه به خودمان، جامعه کانادا و اجتماع ایرانیان بپردازیم. در این میان خصوصا نتیجه پرونده حقوقی کنپارس درباره موفقیت در دادگاه فدرال و انجام تعهد اداره مهاجرت به قول و قرار پیشین از زوایای مختلف قابل ارزیابی است. اصل این اتفاق یک موفقیت بزرگ برای شرکتکنندگان در این دعوا، برای ایرانیان و برای اصلاح سیستم مهاجرپذیری کاناداست اما میخواهم از این فرصت استفاده کنم و توضیح دهم چرا این اتفاق مشخصا پیروزی برای چیزی بود که من آن را روش کانادایی حل مشکلات میگذارم در برابر روش یا روشهایی که ما ایرانیان یا خاورمیانهایها یا برخی از شرقیها در حل مسائل و مشکلات خود در پیش میگیریم. همینجا تاکید کنم که هیچ جنبه ضدملیگرایانه، یا خودکمبینانه در برابر فرهنگ دیگران و یا مسایلی از این دست که برای استفاده از برچسبهای سریع اتهامزدن بکار میروند در اینجا مدخلیت ندارد؛ حداقل آنها که با نوشتههای گوناگون این قلم در این وبسایت، در نشریههایی که در کانادا منتشر کردهام و مطالبی که از من در ایران منتشر میشود آشنایی دارند میدانند که من اصولا از جنس آدمهای دارای تفکر «غربیها به به، ماها اه اه» نیستم به همان اندازه که با خودشیفتگی، توهم، خودفریبی و دست بالاگرفتن خود و مخفی شدن در پشت انواع و اقسام ضعفهای روحی و فرهنگی به بهانه بزرگداشت میراث ملی مشکل دارم. بیایید فارغ از این نوع بحثها ببینیم که این واقعه چه به ما آموخته و چگونه میتوان از آن درس گرفت.
دو روش برای شناسایی درد و یافتن درمان
بیش از یکسال از زمانی که مجموعه گزارشها، بررسیها و اتفاقات جاری در اداره مهاجرت کانادا مجموعه کارشناسی کنپارس را به این جمعبندی رساند که اداره مهاجرت و شخص وزیر در فضای متوهمانه و غرور کاذبی که نتایج انتخابات می ۲۰۱۱ در او و دوستانش پدید آورده تصمیم جدی گرفته که پروندههای ۳۸رشتهایها را به بایگانی راکد بفرستد و احتمالا آنها را برای همیشه در آنجا دفن کند گذشته است. این ظن وقتی قویتر شد که از فردای انتخابات لحن نامههای دریافتی در مورد این گروه تغییر کرد و عملا به شکلی یک طرفه هر نوع تداوم بررسی پروندههای این گروه را به زمانی نامعلوم حواله داد و عملا هیچ نوع اولویتی برای آنها در نظر نگرفت. مشاورههای بعدی با سیاسیون، اهل فن و مرتبطین با اداره مهاجرت این ظن را تقویت میکرد و بعدها اتفاقاتی افتاد که آن را به یقین مبدل ساخت اما در همان زمان بعد از دورهای از مشاورهها مدیریت کنپارس به این نتیجه رسید که باید در این زمینه کاری کرد و صرفنظر از غیرعادلانه بودن رفتار اداره مهاجرت با این گروه از افراد بهرغم وعده وعیدهای روشن، این وزیر را در انجام رفتارهای فراقانونی سربازایستادن نیست مگر اینکه جایی سرش به سنگی سخت بخورد؛ اگرچه کم نبودند دوستانی که به وی توصیه میکردند این راهی بس پرخطر و پردردسر است و به راه عافیت رفتن بهتر است اما مجموعه کنپارس همراهیاش را با این تصمیم اعلام کرد.
از آن زمان تا همین روزها که تقریبا به پایان این فصل رسیدهایم دو روش به موازات هم شکل گرفتند، بدون آنکه در بسیاری از مواقع چندان هم از وضعیت یکدیگر با خبر بوده باشند؛ دو روشی که از مبانی فکری مختلفی میآیند:
کنکاش دقیق در موضوع در برابر اطلاعگیریهای غیرمستند و شفاهی. در همان زمانی که کنپارس تلاش میکرد به اشکال مختلف دریابد که آمارها و ارقام چه میگویند، نظر کارشناسان مرتبط چیست، اداره مهاجرت دقیقا چه میکند و…عدهای به عادات مرسوم خصوصا در وبلاگها و فرومها بر اساس هر آنچه در میان ۵-۶ نفر اطراف خود میدیدند یا هر آنچه کسی شب قبل به آنها گفته بود تحلیلیهای درست و غلط میدادند و یا به آیه یاس خواندن و بد و بیراه گفتن به کانادا و سیستم مهاجرت آن مشغول بودند و عملا با حجم زیادی از اطلاعات نادرست یا مغشوش، توان تحلیلی مخاطبان خود را میفرسودند. در کنار آنها گروه متخصصی هم که قاعدتا وظیفه شغلیاشان پیگیری این امور بود یا کاری به این اتفاقات نداشتند یا از همان اولین قدمها تصمیم گرفتند که به دلیل قدرتهای به ظاهر قانونی وزیر تسلیم وضع موجود شوند و یا به جای کندوکاو از کنار موضوع بیسر و صدا گذر کنند.
جستجو برای مشاوره دقیق در برابر میل به سپراندازی زودهنگام. کنپارس از همان آغاز تلاش کرد تا در هر سه حوزه مهم حقوقی، رسانهای و سیاسی با تمام ظرفیتهای ممکن برای تاثیرگذاری آشنا شود و در این راه با افراد زیادی در داخل و خارج مجموعه مشاوره کرد. مدیریت کنپارس شخصا فقط در حوزه حقوقی حداقل از سه وکیل کانادایی به تفصیل مشاوره گرفت. خانم پارکر نیز که خود در کارهایش پرونده مشابهی در حوزه کبک داشت باز با تعداد قابل توجهی از وکلا در این زمینه بحث و گفتگو کرد. علاوه بر این نزدیک به یکماه تمام در زمینه سوابق دادگاههای کانادا در مورد حقوقی «اجبار وزیر به ایفای وظایف قانونی خود» تحقیق کرد و در این راه فقط به منابع دیتابیسهای آنلاین که در اختیار حقوقدانان است بسنده نکرد بلکه منابع مکتوب را هم زیر و رو کرد. علاوه بر این، در ادامه مسیر و زمانیکه با سوالات منسجم تیم مشاوران کنپارس روبرو میشد، باز به جستجو و تحقیق میپرداخت و مدیریت کنپارس هم تا زمانی که همه زوایای موضوع برایش روشن نمیشد هیچ گامی برنمیداشت. مسلم بود که هیچکس نمیتوانست تضمین بدهد که پرونده با موفقیت همراه خواهد شد چون شان ماهیتی پروندههای حقوقی چنین است اما تلاش کنپارس بر این بود که هیچ زمینهای را برای نفوذ و رخنه احتمالی وکلای اداره مهاجرت بازنگذارد. شما این رویه را مقایسه کنید با اظهارنظرهایی که یا بدون کار کارشناسی روز و شب پراکنده میشد و یا آنهایی که تنها به یکی-دو مورد مشاوره کلی، محدود شده بود و معلوم نبود که دقیقا چه پرسیده شده و چه جواب داده شده است آنهم از حقوقدانانی که اجماعی مبنی بر مناسب بودن آنها وجود نداشت.
امید در برابر ناامیدی. هر گامی که کنپارس برمیداشت در جهت امیدبخشیدن به آنانی بود که در این مسیر مشکل داشتند و البته خود کنپارس هم از بسیاری از این افراد و نحوه همراهیشان امید و نشاط میگرفت و در برابر، فعالیت عدهای خواسته یا ناخواسته فقط تزریق ناامیدی بود.
برداشتن گامهای کوچک اما رو به جلو در برابر انتظارات بزرگ و مبهم. مدیریت کنپارس از طریق رایزنیهای گسترده با احزاب، فعالین رسانهها و حقوقدانان از روز نخست یک هدف روشن و به ظاهر کوچک اما بسیار مهم را در نظر گرفت و هرچند در تمامی مراحل و در دادگاه دنبال حداکثر ممکن (اینکه تکلیف همه پروندههای طرف دعوا در یک تاریخ مشخص و دقیق مشخص و نهایی شود) اما این هدف حداقلی را مقیاسی برای تمامی رفتارها و برنامههای خود کرده بود و آن اینکه اداره مهاجرت، روند بررسی پروندههای ۳۸رشتهای را به حالت عادی بازگرداند. فراموش نکنیم که در زمانی که حرکت اعتراضی گروهی آغاز شد وزارت مهاجرت با وقاحت تمام بررسی این پروندهها را به طور کامل کنار گذاشته بود و تنها بعد از مجموعه فشارها بود که در آخرین ماههای سال ۲۰۱۱ اولین روزنهها از تغییر را آنهم کاملا مبهم و چندپهلو و احتمالا به قصد ایجاد تزلزل در معترضان نشان داد. در واقع، از نظر کنپارس این گام حداقلی، به نفع تمامی متقاضیان این گروه حتی غیرایرانیان تمام میشد و از آن جهت اهمیت چند برابر داشت که وزارت مهاجرت را که رفتار وزیر آن نشان از میل فراوان به خودرایی و استفاده از اختیارات مطلق داشت سر به راه میکرد.
تضعیف جبهه خودی از ترس رقابتهای صنفی در برابر تلاش برای انسجام عمومی. از همان روزهای اول افراد متعددی همه همت خود را مصروف ایجاد تزلزل و چنددستگی در میان معترضان کردند. از وبلاگنویسانی که چون یک اصل کلی دارند که «هرکس در زمینه کار مهاجرت درآمدزایی میکند لزوما فرد فرصتطلبی است» و اصولا در این عرصه باید فیسبیلالله کار کنی تا نشان دهی که فرد مفیدی هستی تا افرادی از این صنف که تنها مورد مهم برایشان خدشه به شهرت احتمالی شرکت رقیب بود. البته حساب گروه اکثریتی از این صنف هم که به راستی نگران وضعیت موکلین خود بودند و بعد از بررسیها و جمعبندی به این نتیجه رسیدند که اقدامی انجام ندهند از آنها که تعمدا و تا همین امروز که خطاهای متعدد در ادعاهایشان روشن شده به هر روش ممکن در جهت تخریب حرکت کرده و میکنند جداست اما در مورد همان گروه بزرگتر هم این پرسش مطرح است که آیا بهتر از این نمیشد اقدام کرد؟ متاسفانه نتیجه همه این کارها، خواسته یا ناخواسته تضعیف ارادهها برای انسجام بیشتر و دستیابی به صدای بلندتر بود.
باور به ارزشها و روشهای یک جامعه دموکراتیک در مقابل ناباوری یاسآمیز. در میان آنها که از همان ابتدا میدان را خالی و دستها را به نشانه تسلیم بلند کردند کم نبودند کسانی که از درون از خشم و انفجار از رفتار غیرمنصفانه و غیرعادلانه وزیر آکنده بودند اما غرق شدن در همان عادتها و باورهای ناشی از زندگی در ایران از یاد آنها برده بود که حساب جوامع دموکراتیک جداست و همیشه صداهای نه چندان بلند هم این فرصت را دارند که شنیده شوند و از سازوکارهای مختلفی که رسانهها و رقابت بین احزاب پدید میآورند بهره بگیرند. اما آنها نشستن باطل را خیلی سریع بر به راه بادیه رفتن برگزیدند در حالی که اگر نیک مینگریستند، مسیر خیلی هم پرخطر و دشوار نبود اگر خود ما اینقدر دشوارش نمیکردیم. خدا میداند در این دوره چقدر به تمسخر یا تعجب یا ناباوری شنیدیم که «مگر وزیر کانادا را هم میشود به دادگاه کشید؟» و متاسفانه کم نبودند کسانی که در خود کانادا این سوال را میپرسیدند و حتی به خودشان زحمت نمیدادند که در باره صدها نمونه از این ماجراها که هر روز در جریان است درس بگیرند که «بله که میشود و تاکنون بسیار شده است.»
خفیفشمردن موفقیت دیگران در برابر احترام به تلاشهای دیگران. یکی از عادتهای ما خصوصا اگر قبلا تحلیلها و نظرات نادرستی داده باشیم برای خلاصی از عواقب آن تحلیلها این است که به جای اصلاح گفتار قبلی مرتبا در جهت آشفته کردن فضا و دادن اطلاعات نادرستتر و کماهمیت شمردن موفقیت دیگران بکوشیم. مثلا بسیاری از افرادی که در وبلاگها یا فرومهای گروهی یا برنامههای تلویزیونی مرتبا آیه یاس میخواندند و اقدام کنپارس را بیفایده و تنها حرکتی تبلیغاتی ارزیابی میکردند بعد از اینکه اولین نشانهها از عقبنشینی اداره مهاجرت اعلام شد ادعا کردند که کنپارس اصلا از ابتدا میدانسته که قرار است چنین شود و «جایی نمیخوابد که آب زیرش برود» (یعنی کنپارس آن قدر در اداره مهاجرت نفوذ دارد که تصمیمی را که آقای دان دیویس معاون کمیته مهاجرت مجلس فدرال تا شب اعلام خبر نداشته، چند ماه زودتر و در همان زمان که داشته با معاون پارلمانی وزیر در جلسه کمیته یکی به دو میکرده میدانسته است.) همین رفتار به اشکال مختلف تا به امروز ادامه یافته و الان هم که از نظر همان گروه «همه کار را آقای لیهی کرده است!» و این در حالی بود که در همین وبسایت از روز اول و در مناسبتهای مختلف، تیم حقوقی کنپارس و آقای لیهی خود را رقیب هم نمیدیدند یا حداقل رقابتی از نوع کانادایی و در یک جبهه داشتند. خانم پارکر و آقای لیهی تا آنجا که روابط حرفهای دو وکیل اجازه میداده با هم ارتباطات حقوقی و کاری داشتهاند و به همان نسبت که کنپارس از نتیجه دادگاه آقای لیهی به نفع خود استفاده کرد (البته بهطور غیرمستقیم چون عملا مشخص بود که رای دادگاه کنپارس به نفع موکلین است اما بعد از رای دادگاه لیهی که نظر دادگاه بسیار فراتر از انتظارات همه و در واقع چالش با اختیارات وزیر بود، اداره مهاجرت به این نتیجه رسید که آبرومندانهترین کار این است که پرونده کنپارس برای انشای رای به دادگاه نرود) لیهی هم از مجموعه فضاسازیهای رسانهای و سیاسی که کنپارس پدید آورد استفاده کرد و در واقع، مجموعه این اتفاقات در ایجاد تزلزل در وزارت مهاجرت به قدری موثر بود که عملا دادگاه آقای لیهی نه به بحث در مورد گروه ۳۸ رشتهایها (که دعوای اصلی کنپارس بود) بلکه به بحث در مورد پروندههای قبل از فوریه ۲۰۰۸ منجر شد.
اما یک نکته مهمتر در این میان است که کسانیکه مرتبا در حال تضعیف ارزش کار هستند به آن توجه ندارند و آن این است که برنده اصلی وقایع فعلی کنپارس یا لیهی نیستند بلکه صدها متقاضی مهاجرتی هستند که با انسجام خود و انجام اقدامات متعدد (ارسال ایمیل، مذاکره با نمایندگان…) و از همه مهمتر پیوستن به این پروندههای حقوقی در جهت احقاق حقوق خود تلاش کردند و موفق هم شدند. بازنده اصلی هم زیادهخواهی و عملکرد غیرمنصفانه وزیر است. و این عصاره و چکیده روش کانادایی و علت برتریت آن بر روش ایرانیست؛ اینکه با اتحاد و انسجام و یکی کردن صداها که منجر به بلند شدن بیشتر آن میشود میتوان حقوق خود را با روشهای مسالمتآمیز به دست آورد و هیچکس در سیستم کانادا در حصار امن قرار ندارد. این همان اتفاقیست که در مورد بسته شدن سفارت کانادا در تهران هم در حال انجام است و آقای وزیر را به اصلاح امور واداشته و در مورد بانک TD هم آرام آرام دارد به نتیجه میرسد. البته اگر مجموعه عادات و احوال بیمارگونه برخی از ماها بگذارد که به آن نقطه برسیم.
ثبت دیدگاه