برخورد مداوم با مهاجران تازهوارد که در جستجوی کار هستند بههمراه دریافت صدها پرسش در ارتباط با کاریابی از طریق ایمیلهای مختلف از سوی کسانیکه در ایران نگران وضعیت کاری خود در کانادا هستند مرا بر آن داشت که برخی نکات مهم را با مخاطبان درمیان گذارم. در این نوشتار و نوشتار مرتبط بعدی تمرکزم را بر بیشتر بر آسیبشناسی این موضوع گذاشتهام.
حقیقت اول: جستجوی کارآمد برای یافتن پاسخ، بخشی از فرایند کاریابی است
بسیاری از ایرانیانی که در حال آمادهسازی خود دارند یا تازه پا به کانادا گذاشتهاند به عادت معمول همه ما ایرانیان میخواهند از همه چیز سوال کنند و پاسخهایشان را از افراد به صورت شفاهی و یا نهایتا از طریق ایمیل دریافت کنند. اینکه این پرسشها عموما چه مسائل و مشکلاتی دارد خود جای بحث دیگریست که در آینده نزدیک به آن میپردازم و بنابر این الان برای توصیف ویژگیهای انواع پرسشها و تفکیک پرسش مفید از غیرمفید وقت نمیگذارم. اما حتی اگر همه این پرسشها از نوع درست و مفیدش باشند یک ایراد جدی به این روش کسب اطلاعات وارد است و آن اینکه پرسشگر خود را از مزایای جستجوی مستقل و روشمند برای یافتن پاسخ محروم میسازد.
وقتی شما زمانی را برای آشنایی با مسیر کاریابی، یافتن پاسخ پرسشها از منابع آنلاین و مکتوب و نظایر اینها میگذارید علاوه بر اینکه مهارتهایی در زمینه جستجوی اطلاعات کسب میکنید این امکان را به خودتان میدهید که با حواشی موضوعات هم آشنا شوید. این حواشی گاه دریچههای جدیدی را به سوی شما باز میکنند و به شما ایدههای بکری میدهند که ممکن است در تصمیمگیریهای آتی بهدرد شما بخورد؛ گاه تصویر جامعتری از آنچه در جستجوی آن هستید میدهند؛ گاه زمان جستجوهای بعدی را کاهش میدهد و…مثلا فرض کنید که شما نکاتی در مورد NOC کانادا شنیدهاید و حالا میخواهید بدانید NOC رشته شما چیست. خوب میتوانید این را از فرد دیگری که در این زمینه اطلاعات دارد (دوست شاغلی ساکن کانادا، مشاور شما در دفتر کنپارس، کسی همرشته شما که پیشتر فرمهای مهاجرت را پر کرده و…) بپرسید و او هم یک عدد ۴ رقمی بگوید و بهظاهر خلاص شوید. اما یک روش دیگر این است که خود شما زحمت بکشید و با جستجوی آنلاین مثلا از طریق گوگل، به صفحه رسمی مربوط به معرفی NOCها بروید و مورد شغلی خود را شناسایی کنید. آنگاه به دهها اطلاعات دیگر –به صورت مستقیم یا از طریق لینکهای تکمیلی- نظیر عناوین متعارفی که برای رشته شما در بازار کار کانادا کاربرد دارد، دستهبندی شغلی شما در کنار مشاغل مشابه و تخصصیتر یا سادهتر از همان گروه، تعریف جامع این شغل در بازار کار کانادا و مهارتهای ضروری مربوطه و… دست پیدا خواهید کرد که اساسا ممکن است دیدگاه شما را در مورد شغلتان در کانادا تغییر دهد یا به شما در تنظیم رزومههای کاری کمک کند، یا شما را راهنمایی کند در صورت نیاز در کدام رشتهها ادامه تحصیل دهید و …قبول بفرمایید مزایای این استراتژی بسیار بیشتر از استراتژی «پرسش از افراد دیگر درباره همهچیز» است. البته بعدا در این باره بیشتر خواهم گفت.
حقیقت دوم: تنها پرسشهای روشن به پاسخهای روشن و مفید منجر میشوند
بارها شده دیدهام که افرادی از دو ساعت گفتگوی مداوم و سوال و جواب پیدرپی چیز زیادی دستگیرشان نشده است. یعنی ممکن است همان لحظه احساس خوبی از حجم زیاد اطلاعاتی که بهظاهر کسب کردهاند داشته باشند اما اگر بلافاصله یا مدتی بعد از آنها چند مورد دقیق مرتبط با بحث قبلی را بپرسید و از آنها بخواهید که پاسخ آنها را بدهند درخواهید یافت که برداشت قابل توجهی از موضوع ندارند. دلیلش هم واضح است چون جوینده دقیقی نبودهاند. پرسشگری که مشق و تکلیف خودش را درست انجام داده باشد و مطالعه خوبی روی بحث مورد نظر کرده باشد با چند پرسش (بین ۵ تا ده) روشن و دستهبندی شده سراغ فرد پاسخگو میرود و تلاش میکند تا آنجا که زمان اجازه میدهد پاسخ پرسشهای دقیقش را به صورت شفاف دریافت کند. دنبال آن هم نیست که از غار افلاطون تا شاخ آفریقا را در مورد موضوع مورد علاقه در چارچوب آن پرسشها بپرسد بلکه تمرکزش را روی موارد خاصی قرار میدهد و تلاش میکند بخش مهمتر موضوع مورد علاقه را برای خودش روشن کند تا در نوبتها و فرصتهای احتمالی بعدی یا جستجوهایی که بر اساس دانش جدیدش انجام خواهد داد به سایر موارد مهم بپردازد. در این حالت فرایند پرسش و پاسخ یک فرایند دوسویه و زاینده و اکتیو است و نه فرایندی پسیو و یکسویه. همیشه به یاد داشته باشید که زمان معمول یک گفتگوی آگاهیبخش informational (or information) interview چیزی بین ۱۵ تا ۲۰ دقیقه است و شما باید آنقدر برای این گفتگو آماده شده باشید که در چنین زمان محدودی، حداکثر بهرهبرداری را داشته باشید. در این باره هم در آینده توضیحات بیشتری خواهم داد.
حقیقت سوم: مسیر کاریابی مهاجران تازهوارد لزوما با مسیر کاریابی دیگران یکی نیست
یکی از خطاهای بسیار رایج در میان برخی تازهواردان همین مورد است که هر مسیر و روشی که مثلا پسرعمویشان الان در مورد کاریابی میگوید یا در فلان سایت و بلاگ خواندهاند کارساز میدانند. لزوما چنین نیست. اگر پسرعموی شما الان بیش از ۱۵ سال است که ساکن کاناداست و در رزومهاش چندین فقره تجربه کار در شرکتهای کانادایی موجود است و از فلان طریق مثلا یک بنگاه کاریابی معتبر برایش کاری یافت شده یا ابتدا ادامه تحصیل داده و بعد به دنبال کار گشته و یا …بدین معنا نیست که شما هم میتوانید یا بهتر است همین مسیر را بروید. قبل از اینکه طوطیوار و با سر پایین مسیری را برای کاریابی آغاز کنید از خود بپرسید که آیا این مسیر برای من تازهوارد مناسب است. ممکن است باشد و ممکن است نباشد.
از سوی دیگر ممکن است مسیرهایی الان موجود باشند که اساسا ویژه تازهواردان طراحی شدهاند. ممکن است برخی از آنها امروز باشند و دو سال دیگر نباشند. مثلا اگر شغل شما در استان محل زندگی رگولیتد باشد احتمال زیادی دارد که از سوی دولت فعلی به دلیل نیاز شدید بازار یک مسیر ویژه تازهواردان برایش تعریف شده باشد. یا اگر شما فارغالتحصیل دانشگاههای خارج از کانادا باشید به احتمال زیاد نقشه مسیر شغلی شما با یک فارغالتحصیل در کانادا تفاوت دارد. باز هم تاکید میکنم که اهمیت بسیار زیادی دارد که با امکانات دولتی و حقایق مربوط به نحوه چگونگی ورود تازهواردان به بازار کار در رشته خود به خوبی آشنا شوید تا خدای نکرده وقت خود را بیهوده بر سر مسیرهایی که اساسا برای شما طراحی نشدهاند تلف نکنید. در این باره بارها به تفصیل سخن گفتهایم و آن حرفها را تکرار نمیکنم اما تاکید میکنم اهمیت بسیار زیادی دارد که مسیرهای ممکن برای کاریابی در رشته خود را بهخوبی بشناسید و ارزیابی کنید کدامیک برای شما مفیدتر هستند.
حقیقت چهارم: کاریابی موفق دارای یک مسیر نیست و هر روز به شکلی درمیآید
این مورد تا حدودی شبیه مورد قبل است اما از زاویه دیگری به بحث مینگرد. حقیقت مورد اشاره حقیقتی است که تازهوارد و غیرتازهوارد نمیشناسد. مخصوصا وقتی در کانادا بیشتر میمانید با این مسیرهای متنوع بیشتر آشنا میشوید و یا اینکه اصلا مسیرها برای شما بیشتر میشوند. لب کلام این است که نباید خود را اسیر و محدود یک شیوه و مسیر برای کاریابی کنید.
در هر شغلی حقایق یا مراحلی وجود دارند که ثابت و غیر قابل اجتناب هستند مثلا اگر قرار است شما به عنوان یک مهندس حرفهای professional engineer در کانادا رسمیت بیابید باید حتما از یک دانشگاه معتبر، مدرک مهندسی در آن رشته را دریافت کرده باشید. این شرط غیر قابل اجتناب است اما اینکه برای رسیدن به این عنوان، باید فوق لیسانس این رشته در کانادا را هم بگیرید یا نه، یا بهتر است ابتدا دنبال کار بگردید یا اول سراغ پیشثبتنام در سازمان رسمی مربوطه بروید و …هر کدامیک مسیری است که میتواند برای یک نفر مسیر موفقیت باشد و برای دیگری نباشد. کاملا به سن و میزان تحصیلات و شرایط خانوادگی و وضعیت مالی و روحیات شخصی و میزان پشتکار و زمان جستجوی برای کار و دهها عامل دیگر بازمیگردد.
حتی بعد از اینکه این مدرک را هم گرفتید اینکه برای جستجوی کار از کدام ابزارها و وسایل استفاده کنید، رزومه خودتان را به چه شکلی به کارفرما برسانید، از روشهایی مثل کلدکالینگ استفاده بکنید یا نه و…برای هر کس یک وضعیتی دارد. اما دو نکته مهم را باید بهخوبی بخاطر بسپارید.
اول اینکه در هر زمان از طریق افراد آگاه به بازار و مشاوران خبره و مطالعه مقالات و…دریابید که در فیلد کاری شما چه مسیرهایی، بیشتر مورد علاقه و توجه کارفرمایان برای شناسایی نیروهای مستعد است. مثلا اگر در رشته شما کارفرمایان علاقه دارند مشاغل را روی فلان بورد اشتغال آنلاین job board خاص منتشر کنند پس شما باید حتما به آن بورد سر بزنید و شرح مشاغل را دقیق و عمیق مطالعه کنید و برای مشاغل مناسب با رعایت نکات مربوط به کاریابی درست، تقاضا دهید و بخش اعظم انرژی خود را در اینگونه امور متمرکز کنید. برعکس، اگر در رشته شما الان تمایل اکثر کارفرمایان یا بنگاههای کاریابی و head hunterها روی یک فضای عمومیتر مثلا LinkedIn است شما باید برعکس مورد قبل، به جای اینکه دنبال شغلی روی بوردها باشید، سعی کنید پروفایل خودتان را بهتر بزک کنید و با اصلاح مداوم آن و استفاده از کلمههای کلیدی موثرتر که در جستجوهای کارفرمایان بیشتر نمود داشته باشد امکان اینکه شما را راحتتر پیدا کنند برای آنها فراهم کنید.
نکته دوم در این ارتباط این است که اگر از یک مسیر به نتیجه نرسیدید – حتی اگر آن مسیر در عرف عام و بازار موثرترین مسیر معرفی شده بود- ناامید و خسته نشوید و به قول کاناداییها give up نکنید و مسیرهای دیگر را هم امتحان کنید چون به همان دلیلی که آن مسیرها موجودند پس امکان موفقیت از طریق آنها هم هست. البته باید این کار را توام با نقد و ارزیابی دلایل عدم موفقیت مسیر پیشین انجام دهید تا اگر مسئله مهمی یا خطای جدی یا نقصان قابل توجهی وجود دارد در پی رفع آن باشید اما هیچگاه به صرف اینکه در یکی موفق نبودهاید دست از تلاش نکشید. موفقیت همیشه در انتظار کسانی است که برای دستیابی به آن تلاش میکنند.
حقیقت پنجم: راحتترین و معمولترین روشهای کاریابی معمولا کمتاثیرترین آنها هستند
شما و خیلیهای دیگر پس از ورود به کانادا چه میکنید؟ رزومهای آماده میکنید و از فردای آمادهسازی شروع به ارسال آن (عموما از طریق آنلاین) میکنید. خوب وقتی اکثریت بالای ۹۰ درصد جویندگان کار همین روش را دنبال میکنند نتیجه چه خواهد شد؟ اکثریت افراد در دریای از متقاضیان که خود آنها پدید آوردهاند غرق میشوند و کمتر از طریق کارفرمایان بهدرستی دیده خواهند شد. در اینجا وضعیت تازهواردان بدتر است چون به دلایل مختلف (خطاهای ویرایشی، نگارشی یا طراحی در تدوین رزومه، عدم معرفی موردپسند کارفرمایان در رزومه، فقدان سابقه کاری معتبر…) معمولا در معرفی خود از این طریق خیلی ناواردتر از کسانی هستند که بزرگ شده کانادا هستند یا سالهای بیشتری در این کشور زندگی کردهاند. به معنای دیگر هرچقدر دنبال روشهای آسانتر بروید امکان شکست شما بیشتر است.
بخشی از راهحل موضوع در بهبود ابزارها نهفته است مثلا رزومهای که درستتر طراحی و تدوین شده و متناسب با نیازهای بازار و کارفرما، مهارتهای خاص شما را بهتر بازتاب میدهد میتواند بیشتر شما را از بقیه جدا کند؛ اما به هر حال هر کسی یک ظرفیتی از نظر مهارتها و تجارب و دانش دارد و نمیتوان و نباید در رزمه دروغ نوشت و بنابر این نمیتوان شما را در رزومه جای سوپرمن جا زد! راهحل چیست؟ به سراغ روشهایی برای معرفی برویم که سختتر و پردردسرتر هستند اما شما را از بقیه جدا میکنند. به همین دلیل مثلا حضور در job fairها میتواند موثرتر از ارسال آنلاین رزومه باشد چون احتمال اینکه شما با HR (مدیر منابع انسانی) شرکت یا حتی مدیر مستقیم بخشی که دنبال نیرو میگردد برخورد کنید بیشتر است. یا آمار نشان میدهد کلدکالینگ که یکی از دشوارترین روشهاست و حتی متولدین کانادا هم از آن فراری هستند درصد بسیار بالاتری از موفقیت در یافتن کار را نتیجه میدهد تا ارسال بیهدف رزومه.
امید که همگی موثرتر و بهتر کاریابی کنیم.
ثبت دیدگاه