مهاجر ایرانی و انتخاب یکی از سه مسیر- شکایت‌پیشگان
29 آوریل 2011 - 18:43
بازدید 237
11

مجید بسطامی در مطلب قبل اشاره شد که مهاجر ایرانی عموما با فقدان آشنایی از میزان قابلیت‌ها و توانایی‌های خود و نوعی توهم پا به خاک کانادا می‌گذارد. البته این فقط به مهاجرینی که تحت برنامه نیروی متخصص به کانادا می‌آیند محدود نمی‌شود. سایرین هم در این عرصه وضعیت بهتری ندارند. مثلا افرادی که تحت […]

ارسال توسط :
پ
پ

مجید بسطامی

در مطلب قبل اشاره شد که مهاجر ایرانی عموما با فقدان آشنایی از میزان قابلیت‌ها و توانایی‌های خود و نوعی توهم پا به خاک کانادا می‌گذارد. البته این فقط به مهاجرینی که تحت برنامه نیروی متخصص به کانادا می‌آیند محدود نمی‌شود. سایرین هم در این عرصه وضعیت بهتری ندارند. مثلا افرادی که تحت عنوان کارآفرین یا سرمایه‌گذار به کانادا می‌آیند تفاوت‌های عمده با رقیبان خود در کانادا دارند. کسانی که در دهه‌های اخیر در ایران کسب و کار پررونق و زندگی پردرآمدی داشته‌اند کمتر می‌توانند تجارب ایرانی خود را با نمونه‌های دیگر در کشورهایی که اقتصادی باز داشته‌اند مقایسه کنند.

مثلا روالی که در ایران برای راه‌اندازی کسب و کار، کسب مجوز، دریافت موافقت اصولی، دریافت وام و نظایر اینها وجود دارد مشابهت کمی با کشورهای صنعتی و حتی نمونه‌های موفق از همسایگان خود ایران دارد. در ایران بسیاری از افراد مثلا از طریق دریافت فلان مجوز یا تسریع در دریافت آن یا آگاهی ویژه از جزییات فلان پروژه ملی و نظایر اینها می‌توانند در زمان کوتاه، به ثروت‌های زیاد دست یابند و واضح است که چنین امکانی در کانادا برای آنها فراهم نیست.

می‌توان ده‌ها نمونه از چنین کسب درآمدهایی از طریق دسترسی ویژه به اطلاعات سودآور (مثلا در بورس) یا افزایش چند صد درصدی املاک و نظایر اینها در اقتصاد پرتلاطم و دولتی ایران بیان کرد که حتی اگر به ثروت با منشا فاسد منتهی نشده باشد، حداقل ثروتی متکی به توانایی‌ها و استعدادهای فرد نبوده تا در انتقال به سرزمین جدید او را یاری دهد اما برای بسیاری یک توهم کاذب نسبت به جایگاه و توانایی‌های واقعی‌اشان پدید آورده است.

البته یک تفاوت عمده میان نیروهای متخصص و مهاجرین از طریق برنامه‌های اقتصادی وجود دارد. نیروهای متخصص کالایی غیر از تخصص خود ندارند در حالی‌که مهاجرین اقتصادی می‌توانند سرمایه‌های خود را در روش‌های مطمئن کسب و کار و سرمایه‌گذاری در کانادا به کار بیاندازند و به هر حال به نوعی ارتزاق کنند؛ یا بخش عمده آن را در ایران محفوظ نگه داشته و به زندگی در کانادا و درآمدزایی در ایران ادامه دهند. اما یک مهندس عمران یا پرستار اگر قرار باشد که با همین عناوین شغلی در کانادا کاریابی و زندگی کند چاره‌ای ندارد جز اینکه مهارت‌ها و قابلیت‌هایی داشته باشد که برای مشابه این عناوین در کانادا ضرورت دارد. بنابراین مثلا تسلط بر سطح قابل قبولی از زبان انگلیسی و آگاهی از دانش روز و تکنولوژی مرتبط با رشته شغلی برای وی ضرورتی اجتناب ناپذیر است.

پرستاری که تسلطش بر زبان انگلیسی بسیار اندک است تنها «یک پرستار که تسلطش بر زبان انگلیسی اندک است» نیست؛ اصولا چنین فردی در کانادا تفاوت زیادی با کسی که «اصلا پرستار نیست» ندارد. چطور می‌توان از چنین فردی توقع داشت که با بیماران، همکاران و مسئولان خود به درستی ارتباط برقرار کند، قوانین و سیاست‌های بهداشتی و درمانی کانادا را بدرستی فراگرفته و بکار ببندد، گزارش‌های درست و دقیق ارائه کند، در فعالیت‌های درمانی تیمی که در همه کانادا، خصوصا در محیط‌های بهداشتی، یک اصل است مشارکت کند و اصولا قرار است چطور پرستاری باشد؟ متاسفانه برای خیلی از متخصصین مهاجر تا مدت‌ها همین مورد به ظاهر بدیهی سوال‌برانگیز است! آنها انتظار دارند سیستم‌های شغلی و کارفرمایان کانادایی آنها را مهندسان، پرستاران، پزشکان، مدرسان دانشگاهی و… بدانند که نظیر هر کس دیگری در فیلد خود ضعف‌هایی دارند که مرور زمان آنها را جبران می‌کند از جمله این‌که زبان نمی‌دانند (یا درست‌تر، به حد کفایت نمی‌دانند) و خوب! چون سیستم این طوری به آنها نگاه نمی‌کند معترض می‌شوند. البته تشکیلات دولتی و انجمن‌های حرفه‌ای با آگاهی از تفاوت‌های طبیعی بین سیستم‌های کاری در کشورهای مختلف، مسیرهایی را برای به‌روزرسانی تخصصی و آمادگی برای ورود به بازار کار کانادایی برای مهاجران متخصص تعبیه کرده‌اند اما آشنایی با این مسیرها، سرعت ورود و گذر از آنها و تسلط بر مقدماتی چون مهارت‌های زبانی وظیفه متقاضی مهاجرت است و نه کارفرمای کانادایی.

بر سر سه‌راهی

شخصا در مواجهه با واقعیت‌های بازار کار در کانادا، صرفنظر از رشته شغلی، توانایی‌ها و مهارت‌های فرد و میزان آمادگی‌های پیشینی، با سه دسته از افراد روبرو شده‌ام که هر یک مسیری متفاوت از سایرین برگزیده‌اند: شاکیان، ناامیدان و واقع‌گرایان.

شاکیان که دسته بزرگی از مهاجران ایرانی خصوصا در سه سال اول را تشکیل می‌دهند در واقع، گروهی هستند که در این نوشتار و نوشته قبلی به آنها اشاره بیشتری داشته‌ام. افرادی که در فعالیت حرفه‌ای خود بیشتر عناوین شغلی داشته‌اند تا تخصص شغلی و یا اینکه در فکر به‌روزکردن تخصص خود نبوده‌اند، عموما تسلط بسیار اندک یا ناکافی به زبان انگلیسی دارند و عموما با درک محدود یا کلیشه‌ای از واقعیت‌های بازار کار کانادا به این کشور آمده‌اند.

این دسته از افراد نظیر هر مهاجر دیگری در روزهای نخستین ورود به کانادا، بسته به میزان اندوخته مالی، داشته‌های تجربی، وضعیت عمومی بازار و تلاش و شانس، جذب بازار مشاغل با درآمد کمتر (حداقل حقوق) می‌شوند. چنین امری طبیعی است و هیچ ایرادی به آن وارد نیست و شخصا آن را توصیه هم می‌کنم. مشکل در ادامه مسیر پدید می‌آید. علل و عوامل متعددی که الان جای بحث آن نیست (اما مهم‌ترین‌هایش همان فقدان تسلط به زبان و تخصص روز است) به همراه نگرانی از آینده و کاهش تدریجی ریسک‌پذیری سبب می‌شود تا قدرت مانور این افراد روز به روز کمتر شود و به سادگی نتوانند از این گروه از مشاغل (کمتر تخصصی با حقوق پایین) خارج شوند. البته با گذشت زمان، جا افتادن آنها در کار و افزایش محدود مهارت‌های زبانی کم کم در کارشان قدری پیشرفت می‌کنند، تمام وقت می‌شوند و مزایای تکمیلی هم شامل حالشان می‌شود و درامدشان تا حدودی افزایش می‌یابد. بدین ترتیب استانداردهای زندگی‌اشان هم ارتقا می‌یابد اما این احساس ناخوشایند تخفیف موقعیت در آنها باقی می‌ماند. از آنجا که همکاران آنها معمولا از سطح تحصیلی یا تجربی بالایی هم برخوردار نیستند – چون چنین مشاغلی نیازمند این موارد نیستند- این مقایسه با دیگران، آزاردهنده‌تر می‌شود. به مرور که میان دانش پیشینی و فعالیت امروزی فاصله می‌افتد و بر اندک اطلاعات و تخصص گذشته، غبار فراموشی و کهنگی می‌نشیند تنها خاطره‌ای آزاردهنده و نوستالوژیک‌وار باقی می‌ماند.

از سوی این دسته از افراد، خصوصا از سوی آن عده که وبلاگ‌هایی در سال‌های اول مهاجرت راه‌اندازی می‌کنند، کانادا کشور برده‌داری نوین، سراب بهشت‌های گمشده و… خوانده می‌شود. شما می‌توانید ساعت‌ها خطابه‌های آنها را درباره اینکه چطور آدم‌هایی با بهره هوشی، استعداد و سواد اندک بر آنها مدیریت می‌کنند و به مدرک تحصیلی و سوابق شغلی آنها اهمیت داده نمی‌شود گوش سپرده و با ده‌ها نمونه و مثال آشنا شویید. من منکر تفاوت بین کارفرمایان کانادایی و بایاس داشتن بعضی از آنها نسبت به اولویت دادن به سفیدهای اروپایی به ساکنان جهان سوم نیستم اما اغراق بیش از حد این افراد درباره خود و در حالی‌که یک داور منصف به عینه ضعف‌های آنها را می‌بیند و در می‌یابد که آن سوابق تحصیلی و شغلی در جایگاه فعلی آنها محلی از اعراب ندارد، حکایت مستقلی است.

متاسفانه این روحیه شکایت‌گری که بخشی از آن به عادات اخلاقی و اجتماعی ما ایرانیان هم مربوط می‌شود و به دلیل «همواره ایراد را در بیرون از خود جستجو کردن» حادث می‌شود اگر درمان نشود به مرور به بیماری مزمنی تبدیل می‌شود که بیمار و اطرافیان‌اش را به شدت آزار می‌دهد. شما در میان ایرانیان با طیفی برخورد خواهید کرد که همواره احساس نوعی استثمارشدگی را منتقل می‌کنند و متاسفانه عادات بدتری هم در میان برخی از آنها پدید می‌آید. مثلا غلوکردن و رویابافی در مورد موفقیت‌های پیشین در ایران و یا دروغ‌گویی در مورد وضعیت فعلی در کانادا. افراد زیادی هستند که وقتی بعد از چند سال عدم موفقیت، در سفرهای کوتاه یا به قصد همیشه! به ایران بازمی‌گردند به جای اینکه حقایق را در مورد ضعف‌های خود بیان کنند کلی بد و بیراه به کانادا و فضای کسب و کار آنجا می‌گویند و جالب هم این است که در عین حال خود را خیلی موفق نشان می‌دهند. کسی نیست از آنها بپرسد که اگر واقعا این قدر موفق بوده‌اید چرا باید شرایط شغلی و زندگی خوب در کانادا را رها کنید؟

قصد من در این نوشته بستن راه نقد و اعتراض نسبت به مناسبات نادرست شغلی یا اجتماعی در کانادا نیست. کانادا هم چون هر کشور دیگری نقاط تاریک یا ضعف در حوزه‌های مختلف دارد اما نباید چشم خود را بر واقعیت‌هایی که موفقیت آتی ما را تهدید می‌کند ببندیم و اسیر قصه‌های کسانی شوییم که در خلال سال‌ها نخواسته‌اند به حقیقت شرایط و اوضاع، ضعف‌ها و قوت‌ها و خطاهای انجام شده اعتراف کنند و خود و دیگران را گول زده‌اند. آنها بازندگانی بوده‌اند که از شکست‌های کوچک خود برای یافتن راه‌های پیروزی بهره نبرده‌اند و با مخفی شدن پشت ضعف‌های دیگران و یا قصه‌پردازی گذران کرده‌اند و حالا آن شکست‌ها به حدی رسیده که بازگشت به مسیر درست را بسیار دشوار و پرهزینه ساخته است. بدتر اینکه این افراد با ارائه اطلاعات نادرست و فقط برای درمان روحی خود، دیگران را گمراه می‌کنند. تنها راه مناسب برای این گروه این است که به جمع واقع‌گرایان بپیوندند. آنها چه مشخصاتی دارند؟ در فرصتی دیگر به آنها و همچنین دسته دیگر یعنی ناامیدان خواهیم پرداخت.

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

برای ارسال دیدگاه شما باید وارد سایت شوید.

مراقب تشابه نام‌ها باشید! مارا با نام کنپارس به دوستان خود معرفی کنید.
This is default text for notification bar