ما برای موفقیت خلق شده‌ایم- قسمت سوم
14 فوریه 2013 - 7:35
بازدید 612
13

قسمت اول این مصاحبه که به معرفی مهندس وزیری و سوابق تحصیلی و شغلی ایشان در ایران می‌گذشت در اینجا قابل دسترس است. در نوبت دوم به چالش جدی بسیاری از تازه‌واردان یعنی موضوع چگونگی فراهم آوردن تجربه کار کانادایی پرداخته شد. در این نوبت به تفاوت‌های مهم محیط کاری در ایران و کانادا اشاره […]

ارسال توسط :
پ
پ

قسمت اول این مصاحبه که به معرفی مهندس وزیری و سوابق تحصیلی و شغلی ایشان در ایران می‌گذشت در اینجا قابل دسترس است. در نوبت دوم به چالش جدی بسیاری از تازه‌واردان یعنی موضوع چگونگی فراهم آوردن تجربه کار کانادایی پرداخته شد. در این نوبت به تفاوت‌های مهم محیط کاری در ایران و کانادا اشاره می‌شود.

یادآوری می‌شود که متن کامل این گفتگو در دهمین شماره پرنیان کانادا منتشر شده است.

مقایسه دو محیط کاری

حالا به پرسشی رسیده بودم که طرح آن از یک زاویه دشوار بود چون هم پرسش مبهمی به نظر می‌رسد و هم مستقیما در تقابل با حساسیت آقای وزیری در تعمیم دادن‌های کلی مباحث مطروحه به همه رشته‌های شغلی است. اما از ایشان می‌خواهم اگر بنا باشد یک تصویر فشرده یا مشخصه اصلی از مهم‌ترین خصلت‌های بازار کار ایران حداقل در همین حوزه‌هایی که در آنها تجربه داشته‌اند بیان کنند و آن را با وضعیت بازار کار کانادا مقایسه کنند چه خواهند گفت؟

«من به مسائل سیاسی کاری ندارم اما واقعیت امر این است که من در آن بیست و دو-سه سالی که در ایران کار کردم ندیدم جایی که شما بر مبنای شایستگی‌ات بتوانی کاری بگیری. همیشه بر این مبنا دیده‌ام که بتوانی زیرمیزی پولی بدهی و یکسری کارهای پشت پرده بوده که کارها را جلو برده است. حداقل در مورد آن کسی که پروژه را می‌گیرد این‌طور بوده حالا یک عده هستند که برای یک کمپانی کار می‌کنند آنها عموما سالم هم کار می‌کنند. مثلا یک مشاور یا طراح در یک شرکت مشاوره با این مسائل زیرمیزی کاری ندارد و کار خودش را انجام می‌دهد اما آن کسی که پروژه را می‌گیرد حتی اگر در ابتدا هم نخواهد این کار را انجام دهد، دو تا راه بیشتر ندارد یا باید ورشکسته شود یا اگر می‌خواهد به کارش ادامه دهد باید در واقع وارد آن نوع روابط بشود. و شما می‌دانید که همه کارهایی که آدم در ابتدا فکر می‌کند غلط است اگر به تکرار انجام بدهد دیگر قبحش از بین می‌رود. در واقع این را به عنوان نرم و قاعده می‌پذیرد در حالی که دارد نرم‌های غلط را می‌پذیرد.

این‌جا نمی‌گویم که این نوع روابط اصلا نیست اما واقعیت این است که در مقایسه با آن‌جا بیزینس خیلی تمیزتری است. این‌جا هم در یک سطوحی این را می‌بینیم نظیر ماجرای فساد شناسایی شده در کبک که همه کارهای راه‌سازی به صورت مافیایی دست یک نفر بود ولی به طور معمول در اکثر کارها که برخلاف ایران با بخش خصوصی هم هست فساد کمتر است؛ چون باید کارها با منفعت و اقتصادی باشد پس لازم است که شما طرح و برنامه کاری business plan درستی داشته باشی، سرویس درستی را با قیمت مناسب ارائه بدهی، زمان‌بندی‌ها را رعایت کرده باشی و این جور مسائل.»

مقایسه بین این دو محیط را از زوایای دیگر سوال می‌کنم مثلا در مورد تعریف مسئولیت‌های فرد یا انتظارات کارفرما از نیروهایی که استخدام کرده و…

«اگر بخواهیم به عنوان یک فردی که در این‌جا کار می‌کند با فردی که در ایران کار می‌کند محیط کاری را مقایسه کنیم در ایران همه از شما می‌خواهند که همه چیز را به صورت عمومی generalize بدانی و انجام دهی یعنی اگر مهندس مکانیک هستی برق هم بدانی، اگر لازم است که یک تیر یا ستون هم در کار طراحی شود خودت انجام بدهی و از همه چیزهای مرتبط با کارت، یک چیزهایی بدانی و خودت انجام دهی. این‌جا برعکس همه از شما می‌خواهند که یک چیز را خیلی عمیق بدانی؛ این‌که از چیزهای دیگر هم بدانی به شما کمک می‌کند تا با بقیه بهتر ارتباط برقرار کنی یعنی مثلا اگر با یک مهندس برق گفتگو می‌کنی حرف او را راحت‌تر بفهمی اما معنایش این نیست که همان کار را بکنی و اصلا اجازه داشته باشی که بکنی. اینها از همدیگر جدا می‌شود.

دوم این‌که چون در ایران همه چیز در دست دولت است و بخش خصوصی دارد یک کارهای خیلی کوچکی را انجام می‌دهد، در آن سیستم بیشتر هدف این است که مدیریت بیشتر از تو راضی و خوشنود باشد و خیلی مهم نیست که کارت چه خروجی دارد اما در این‌جا بیشتر از همه منفعت مالی و سودآوری است که وضعیت شما را مشخص می‌کند. یعنی در واقع این‌که شما چند برابر آن پولی که بهت پرداخت می‌شود برای شرکت منفعت مالی فراهم می‌کنی و این موضوع اندازه‌گیری می‌شود. در واقع این یک تفاوت دیگر است که من در ایران ندیدم؛ این‌که این امور محاسبه و اندازه‌گیری شود. مثلا در یک پروژه بپرسند که قرار بوده با این مقدار ساعت از کار مهندسی، به نتیجه برسند و الان توانستیم ۲۰ درصد در این صرفه‌جویی کنیم پس ۲۰ درصد منفعت ایجاد کنیم یا ده درصد اضافه کرده‌ایم پس در واقع پروژه اضافه ‌خرج ایجاد کرده است. این محاسبات در این‌جا حداقل در کمپانی‌های بزرگی که ما کار می‌کنیم انجام می‌شود و معنایش این نیست که اگر به دلیلی پروژه طولانی شود مهندسش را اخراج می‌کنند بلکه از آن درس می‌گیرند تا پروژه بعدی را درست تخمین بزنند تا آن برآورد اولیه برآورد بهتر و دقیق‌تری باشد و بعد هم بررسی می‌کنند که ببینند کجای کار ایراد داشته که نمی‌دانسته‌اند و بخاطر همین ناآگاهی مجبور شدند زمان بیشتری را اختصاص دهند یا بیشتر هزینه کنند. این سبب می‌شود که از گذشته درس بگیری و برای آینده بهتر بتوانی بیزنس را جلو ببری.

یک نکته دیگر هم در مقایسه میان دو محیط این است که در ایران هیچ‌وقت تشویق یا دیده شدن تلاش‌ها و موفقیت‌ها نبود؛ اگر کاری را زودتر از زمان خودش و بهتر انجام می‌دادی معمولا کسی از تو تقدیر نمی‌کرد – و در مقابل تاخیرهای دیگران هم بازخواستی نداشت.- اما این‌جا این تقدیر و قدرشناسی و تمایزگذاشتن میان دو نوع عملکرد را می‌بینی. بخشی از رضایت‌مندی شغلی در این‌جا نتیجه همین موضوع است.»

یکی از تفاوت‌های مهم و عمده میان بازار کار کانادا با ایران، تاکید زیاد بر اهمیت کار گروهی و team working است. می‌پرسم که به نظر می‌رسد که ایرانیان در این مورد خیلی ضعیف هستند ولی با هر کدام از ما که جداگانه صحبت کنید تاکید می‌کنیم که نه ما خیلی اهل کار گروهی هستیم. از آقای وزیری می‌خواهم ابتدا تعریف خودشان را از مفهوم کار گروهی در محیط‌های کاری کانادا ارائه دهند و بعد بیان کنند که دلایل ضعف ما در این مورد را در چه می‌بینند.

«برداشت من این است که در کار گروهی هدف این نیست که کسی اثبات کند که نظرش بهتر از بقیه است. هدف این است که برای یک مشکل و مسئله problem یک راه حل پیدا شود. حالا ممکن است این راه حل ده درصد بر اساس نظر من باشد و ۲۰ درصد از نظر آقای ایکس و بقیه از نظر دیگران ولی حاصلش یک روش و راهی است که تیم به آن رسیده و بر همان اساس حرکت می‌کند. لازمه چنین امری این است که آدم نسبت به شنیدن نظر مخالف نسبت به نظر خودش باز عمل کند؛ نه این‌که چیزی را در ذهنش به عنوان راه حل نهایی داشته باشد و در برابر هر چیزی مخالف آن، حالت دفاعی به خودش بگیرد. حالا من خودم دقیقا نفهمیدم دلیلش چیست اما واقعیت این است که ایرانیان در این مورد ضعیف هستند. من این‌جا مهندسان ایرانی زیادی می‌بینم که دوست دارند تنها کار کنند و زیاد داخل تیم نباشند. شاید به این دلیل که هر کسی در ایران باید خودش را به شکل دیگری به بقیه اثبات کند.

البته شاید یک دلیل دیگر هم این باشد که ایرانیانی که مهاجرت می‌کنند معمولا خودشان را از متوسط آدم‌های اطراف‌شان در ایران بالاتر می‌دانند؛ یعنی برداشت‌شان این است که یا بهتر فکر می‌کنند یا مهارت‌های بیشتر و دقیق‌تری دارند و …این‌که خودشان را خیلی دست بالا گرفته‌اند یا نه یک بحث دیگر است اما به هر حال چنین احساسی دارند. حالا دیگرانی هم از جاهای دیگر دنیا مثلا چین و مالزی و غیره می‌آیند که آنها هم چنین احساسی دارند. چون اینها در جامعه خودشان معمولا افراد برجسته‌تری بوده‌اند این‌جا احساس می‌کنند که اگر کسی نظر آنها را رد کرد انگار به شخصیت آنها حمله کرده و همین سبب می‌شود که بیشتر در میان گروه حالت دفاعی داشته باشند و بدین طریق مشکلات افزوده می‌شود.

راهش این است که افراد بپذیرند که ممکن است نظرشان ۱۰۰ درصد درست نباشد و یاد بگیرند که در کار از بقیه فیدبک (بازخورد) بگیرند و یک چیزی را که شک دارند از دیگران بپرسند و هیچ‌کدام از اینها در محیط کار کانادا به معنای نفی توانایی‌های آنها نیست.»

ادامه دارد…

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

برای ارسال دیدگاه شما باید وارد سایت شوید.

مراقب تشابه نام‌ها باشید! مارا با نام کنپارس به دوستان خود معرفی کنید.
This is default text for notification bar