سعید، پناهندهای که هشت سال پیش به امید رسیدن به آرزوهایش در قالب پناهنده غیرقانونی از ایران خارج شده و اخیرا از کانادا دیپورت شده است از تجربه پرهزینه و دشوار سالهای پناهندگی میکند و اینکه در این مدت و در مقایسه کشورهای مختلف آسیایی، اروپایی و کانادا، در کدام کشور شاهد رفتار بهتری با پناهندگان بوده است.
«در کمپهای پناهندگی یا در زندانهای مهاجران با بقیه ملیتها همه زیر یک سقف بودیم. بعضی وقتها هجده بیست نفر در یک اتاق بودیم. از یک لحاظ هم خوب بود. با بقیه نشنالیتیها آشنا شدم. در اروپا پناهندهها بیشتر آسیایی و افریقایی هستند و در کانادا لاتینوهای امریکای جنوبی را هم زیاد میبینید. بقول فرنچها سن پاپییر! بدون مدرک شناسایی معتبر، مهاجران غیرقانونی و پناهندهها، واقعا هم بیپناهترین آدمها بودیم-هستیم- نه اجازه اقامت داری، نه اجازه کار داری، نه اجازه درس خواندن یا حتی زبان یادگرفتن داری، تو اتریش همهمان را ریخته بودند توی کمپ ترانس کی، یه دختره ژورنالیست ایرانی هم اونجا بود، با هم رفتیم ته تو درآوردیم، دیدیم همونجا بوده که زمان هیتلر یهودیها و بقیه رو نگه میداشتند؛ فکر کنم تو زیرزمینش هم که تیغه کشیده و بسته بودند اتاقهای گاز بود! جیره غذاییشان هم همان بود که به زندانیهای زمان جنگ میدادند. تازه میگفتند که بودجه را سازمان ملل میدهد. آنجا با یک پناهنده افریقایی دوست شدم که لیسانس علوم سیاسی داشت. میگفت هشت سال است که آنجاست تا وضع پناهندگیاش روشن شود. آنجا در آشپزخانه و با یک حقوق بخور و نمیر کار میکرد و میگفت که شانس آوره چون اجازه کار خیلی سخت و حتی غیر ممکن بود. یک روز ازش پرسیدم «بزرگترین آرزویت چیست؟» گفت «اینکه وقت آزاد داشته باشم که بتوانم دو تا ورق در رشته خودم بخوانم! از وقتی که از کشورم بیرون آمدهام هنوز نتوانستهام لای یک کتاب را باز کنم و چیز جدیدی یاد بگیرم.»
قصه سعید را در شماره 25 پرنیان که در همین هفته منتشر میشود بخوانید.
ثبت دیدگاه