با تشکر از کامنتهای پرمحبت دوستان، در ادامه دو قسمت از سلسله مطالب بررسی مهمترین خطاها و اشتباهاتی که مهاجران تازهوارد مرتکب میشوند (قسمت اول و قسمت دوم) به سه مورد دیگر میپردازم. امید که این مطالب بکار دوستان بیاید. همچنان که پیشتر اشاره کردم برخی از این موارد در نوشتههای دیگر هم آمده اما چون شاهد تکرار هر روزه آنها هستم چارهای چون یادآوری مکرر نیست.
خطای نهم: دریافت مشاورههای غیرکارشناسی و تاکید بر شنیدهها
دریافت ایمیلهایی از دوستان مخاطب که نشان میدهد طرف یک مشاوره کاملا نادرست قرار گرفتهاند لحظهای قطع نمیشود. برخی از آنها از شدت دوری از واقعیت، واقعا بینظیرند! گاهی درمیمانم که چه ذهنهای خلاقی در کار تولید این اباطیل هستند.
البته بین مشاوره غلط و مشاوره مناقشهآمیز اختلاف است. من با گفتهها و شنیدههای بسیاری روبرو میشوم که آنها را همهجانبه و فراگیر نمیدانم یا برداشتم از شرایط یا نتیجهگیریام از فلان اتفاق با دیگران تفاوت دارد. حتی در میان گفتگوهای ما با دوستان همکار همیشه در مورد همه چیز اتفاق نظر نیست و این از طبیعت کار تحلیل و بررسی است و به آن ایرادی نیست؛ اگر چه نمیتوانم به این بهانه آنچه را که شخصا درست میدانم نگویم یا فکر کنم تنها در صورت انعکاس همه نظرات دیگر، خیلی آدم آزاداندیشی هستم! این نه در توان من است و نه به آن باور دارم. این مخاطب است که باید در جستجوی حقیقت باشد و گفتههای این قلم را هم یکی از میان همه اقوال ببیند و میان آنها بهترین و مفیدترین به حال خود را برگزیند اما به هر حال همانطور که گفتم بین کلام نادرست و کلام مناقشهبرانگیز تفاوت است. آنچه در اینجا مورد نظر من است اقوال نادرست و غیردقیق است که تعداد آنها هم فراوان است.
مثلا وقتی کسی ایمیل میزند که پسرعمویش که در کانادا زندگی میکند به او گفته که نمیتواند در هر سال بیش از ۶ ماه از کانادا بیرون باشد، شما چه میتوانید پاسخ دهید؟ آنهم در مورد قانونی که بیش از یک دهه از تغییر آن میگذرد و تنها چون پسرعموی محترم ۳۰ سال پیش بر اساس آن شهروند کانادا شده هنوز هم آن را معتبر میداند و به دیگران اطلاعرسانی میکند. انواع و اقسام همین نوع شنیدهها را شما در مورد سیستم کاریابی، تهیه رزومه، تهیه مکان زندگی، دریافت مجوز شغلی، ادامه تحصیل و هزار و یک مورد دیگر میشنوید که محتوای آن نشان میدهد مشاوره دهنده در بهترین حالت ۳-۴ سالی از تغییرات اتفاق افتاده در مورد آن موضوع غافل است. خود شما اگر مخاطب دائم سایت بوده و اخبار آن را دنبال کرده باشید به راحتی متوجه میشوید که در همین دو سال گذشته تا چه میزان قوانین مهاجرتی و موضوعات مرتبط با آنها تغییر کردهاند اما مطمئن باشید اکثریت قریب به اتفاق ایرانیان بزرگواری که در هر مهمانی یا نشست عمومی در کانادا در حال نقل و انتقال اطلاعات هستند حتی از یک درصد این تغییرات هم به درستی آگاهی ندارند.
جامعه ایرانی حتی در میان تحصیل کردهترین اقشار هم به شدت جامعهای شفاهی است و علاقهای به جستجوی اطلاعات از طریق منابع رسمی ندارد یا اصلا یاد نگرفته که چنین کند. این همه وابستگی به اطلاعات شفاهی و نقل قول این و آن، که تا میزان زیادی هم درآمیخته با استنتاجهای شخصی و علایق و باورها و دیدگاههای گوینده شده، صحت اطلاعات را با چالش روبرو میکند و این دیگر به شانس و اقبال تازهوارد بخت برگشته برمیگردد که اطلاعات کسب شده تا چه میزان دست اول و صحیح باشد.
به دلیل همین تغییرات مداوم است که ما بر روی همه مطالب سایت که بیش از ۶ ماه از آنها گذشته برچسب نیاز به بررسی دقیقتر میزنیم و خود من هم که مرتبا در جریان تغییرات هستم باز به افرادی که طرف گفتگو هستند تاکید میکنم که برای اطمینان از صحت مطالب به فلان و بهمان وبسایت یا منبع اطلاعاتی مراجعه کنند.
البته نباید این خطا را با موضوع مهم مکالمه و کسب تجربه از افراد در حوزههای تخصصیاشان اشتباه گرفت. یک مهندس سابقهدار در یک کمپانی کانادایی میتواند بهترین مرجع اطلاعاتی برای شما از تمایلات و تغییرات این رشته، دورههای تحصیلی مفید و تکمیلی، علاقهمندی کارفرمایان به مهارتهای جدید و…باشد اما اینکه وی تجربه محدود چند سال قبل خود در فلان موضوع مهاجرتی یا سایر موارد ریز و درشت زندگی که ممکن است از تجربه برخی از آنها چند سالی گذشته باشد به شما بگوید و شما بدون تجسس بیشتر، اطمینان از صحت موضوع و تداوم داشتن آن روال، دست به اقدام بزنید قطعا در مورد نتایج و پیامدهای منفی احتمالی آن خودتان مقصر هستید.
خطای دهم: بیتوجهی به مشاورههای فنی و غرور در مورد دانستهها
در نقطه مقابل بحث بالا هم کسانی قرار دارند که خود را عقل کل میدانند. کم ندیدهام دوستانی را که یک کارگاه ۴ روزه کاریابی را در همان روز اول نیمهکاره رها کردهاند و وقتی میپرسم چرا؟ پاسخ شنیدهام که طرف (یعنی مدرس) هیچچیز حالیاش نبود! بدترین نوع آگاهی، توهم آگاهی کامل از یک دانسته ناقص است. اینکه شما اطلاعات خوبی را از طریق وبسایتها کسب کردهاید دلیل بر این نمیشود که از مجموعه اطلاعاتی که از طریق کارگاههای آموزشی مربوط به تازهواردان فراهم میشود بینیاز شده باشید. اصولا تلاش کنید در چند ماه تا یک سال اول حضور در کانادا از رقابت با مدرسان یا مشاوران این نوع مراکز دست بردارید! و ببینید مسیرهای ترسیم شده برای تازهواردان چیست. حداقل، این مسیرها را به درستی شناسایی و اهمیت آنها را درک کنید. اگر پیشتر به عنوان مدیر پروژه سابقه کار دارید و الان هم به دلیل نیازی مجبور هستید که در کلاسهای مشابه شرکت کنید و مباحث دورهها را تکراری ارزیابی میکنید همه وقت خود را صرف غلطگیری از استاد، اظهارفضل و نظایر اینها نکنید. البته اگر در روند طبیعی کارگاه یا کلاس، فرصتی برای بیان تجارب پیش آمد حتما استفاده کنید اما کلا سعی کنید با دقت و صبر به این مباحث گوش بسپارید و حداقل یک بار آنها را به یک زبان دیگر مرور کنید. بعدا در خواهید یافت که اگر بدون غرور از انواع فرصتها، دورهها و امکانات آموزشی استفاده کنید خیلی سریعتر با محتوای کانادایی و ظرایف موضوع تعلیمی در کشور جدید آشنا میشوید.
بدتر از این، بحث زبان است. گاهی مواقع زمانیکه از برخی میپرسم آیا در آزمون ارزیابی زبان شرکت کردهاید انگار بدترین دشنامها را شنیدهاند. گویی شرکت در این ارزیابیها فقط ویژه کسانی است که شرایط زبانی خوبی ندارند و افرادی که مثلا آیلتس ۷ یا بالاتر دارند شانشان اجل از این حرفهاست. متاسفانه خطای شماره ۹ در اینجا خیلی قوی عمل میکند و کم نیستند کسانیکه در پاسخ پرسش چرا در ارزیابی زبان شرکت نکردهای میگویند چون فلانی گفته تو زبانت خوب است و نیازی به این کارها نداری (این هم یکی دیگر از تواناییهای ایرانیان است که از طریق گفتگوی فارسی با طرف مقابل میتوانند سطح مهارتهای زبانی وی را با دقت بسیار بالا ارزشگذاری کنند.)
به جای اینگونه رفتارها توصیه میشود که حتما در دورهها و کارگاههای آموزشی ویژه تازهواردان شرکت کنید و سعی کنید هیچ نکته مهمی از آنچه یک تازهوارد باید بداند و بکار گیرد را از قلم نیاندازید. شما هر چقدر هم در مورد کانادا، بازار کار این کشور و روشهای جستجوی شغل و نظایر اینها بدانید هنوز آنچه نمیدانید بیش از آنچه که میدانید است پس اجازه دهید که مثلا در مورد زبان، بعد از ارزیابی، سنجشگر به شما بگویند که شما به این یا آن برنامه نیاز ندارید و مثلا باید به برنامههای ردههای بالاتر بروید.
توجه داشته باشید که من همه مدرسان این دورهها یا مشاوران مربوطه را تایید نمیکنم. به هر حال نظیر هر تخصص دیگری هم در میان آنها افراد آگاهتر یا باتجربهتر یا دلسوزتر و نظایر اینها وجود دارد و بخشی هم به شانس شما بازمیگردد که طرف حسابتان که باشد اما در مجموع، این دسته از موضوعات از چیزهایی نیستند که اجازه دهید غرور یا خودباوری یا اتکابه نفس شما سبب گمراهیتان شود.
یک نکته جالب توجه برای من این بوده که آنها که بیش از دیگران در مورد بیفایده بودن یا اتلاف وقت کلاسها یا بیسوادی مدرسان یا خستهکننده بودن یا…چنین دورههایی انتقاد کردهاند معمولا بیش از دیگران به شنیدههایی پسرعموها و دخترخالهها اتکا داشتهاند. شما باشید کدام مرجع را برای آموزش و تصمیمگیری موثقتر میدانید؟
خطای یازدهم: اعتمادهای بیمورد و سادهلوحانه نسبت به دیگران
ایرانیها معمولا به سادگی به کسی اعتماد نمیکنند و فرضشان این است که هر کس کاری مفت و مجانی انجام میدهد یا خیلی دلسوزی از خودش نشان میدهد حتما ریگی به کفش دارد. بعد ناگهان در کانادا ورق برمیگردد و میبینید تازهوارد عزیز بر اساس یک فرض نامعقول به همه چیز و همه کس از ایرانی و غیرایرانی در مورد هر مسئلهای اعتماد میکند.
یکی از نمونههای بارز این نوع اعتماد کردن، پذیرش هر نوع حرفی است که یک فروشنده یا عرضه کننده خدمات به آنها میزند. مثلا بارها شده با این موضوع برخورد کردهام که افرادی به دنبال خرید خانه هستند فقط چون یک کارشناس معاملات ملکی real estate agent (realtor) معاملات ملکی یا فراهم آورنده وام مسکن mortgage brokerage در یک سمینار آموزشی به آنها گفته که هزینههای اجاره خانه از خرید خانه بیشتر است بدون اینکه پول پرداخت شده بابت اجاره هم جایی سرمایهگذاری شود (مثلا با این عبارات: ببینید الان دارید ۱۶۰۰ دلار ماهانه اجاره میدهید در حالیکه میتوانید کمتر از این را قسط خانه بدهید و پولتان هم از دست نرود…) نظیر همین نوع بحثها را میتوانید در مورد دریافت کارت اعتباری، گشایش حساب بانکی، خرید بیمه عمر، خرید ماشین و …هم ببینید. اما آیا واقعا مقایسه هزینههای مربوط به اجاره و خرید خانه به همین سادگی است؟
یک دلیل سادهدلی یا سادهلوحی افراد در برابر این نوع مشاورهها این است که معمولا ایرانیان به این میزان برخورد خوب و لبخند در زمان خرید یک کالا یا دریافت یک سرویس عادت ندارند! مثلا فرض کنید شما در ایران با چه خون دل و منتکشی از شرکت سرویسدهنده محترم یک خط اینترنت با سرعت بالا (که معلوم نیست این «سرعت بالا» در مقایسه با چه چیز تعریف شده) دریافت کردهاید که یک خط در میان هم قطع است و هر زمان هم که بخواهد سرعتش کم یا زیاد میشود …خوب در کانادا تا یک فروشنده با لبخند یا لفاظی یک سرویس اینترنت واقعا سرعت بالا با ده جور امکانات جانبی به شما پیشنهاد میدهد فکر میکنید که حتما بهترین مخلوق عالم است و اگر به پیشنهادش بله نگویید حتما کفران نعمت کردهاید در حالیکه اگر با همین قیاس بخواهید در مورد همهچیز اینقدر خوشبین و زودباور باشید خیلی زود باید همه زندگیتان را بفروش برسانید چون دامنه و تنوع خدمات در کانادا محدودیت ندارد و همیشه بهانهای برای تلف کردن سرمایه و اندوخته شما موجود است. به همین دلیل قبل از اینکه بلافاصله تحت تاثیر سخنان هر فردی قرار بگیرید اندکی تامل کنید؛ ابعاد مختلف موضوع را سبک و سنگین کرده و حتما با افراد امین مشورت کنید.
توجه داشته باشید که این سخن به معنای این نیست که همه این دسته از افراد میخواهند کلاهبرداری کنند. حتی همان ریل استیتی که به شما درباره مقایسه اجاره و نرخ وام بانکی میگوید دروغ نمیگوید؛ شاید که همه راست را نمیگوید. بعدا درخواهید یافت که این بخشی از تکنیک فروش در مورد همه نوع محصول و سرویسی است که عرضهکننده، حتی صادقترین آنها، به شما همه حقیقت را نگوید و البته این وظیفه او نیست که چنین کند بلکه شما باید در اندیشه انتخاب بهترین و پرمنفعتترین گزینه برای خود باشید.
البته متاسفانه افراد طماع و متقلب که خصوصا تازهواردان را طعمههای خوبی برای کلاهبرداری میدانند هم کم نیستند. در این سالها کم ندیدهام دوستانی را که از چند صد دلار تا دهها هزار دلار از همین روشها مال باختهاند. از کسی که ۱۲۰ دلار از یک تازهوارد گرفته تا با دستکاری متقلبانه، هزینه بیمه ماشینش را کاهش دهد و البته گم و گور شده تا کسی که به بهانه دوستی و آشنایی و محبت، یک کسب و کار یا فرنچایز رو به موت و زیانده را به دوست قدیمی یا حتی قوم و خویش تازه از راه رسیدهای قالب کرده است.
نه به زمین و زمان بدبین باشید و نه خام هر رند آبزیرکاهی.
ثبت دیدگاه