زندگی در شهری غیر از تورنتو، مونترال یا ونکوور
30 نوامبر 2011 - 19:36
بازدید 528
11

مجید بسطامی پرسش‌های متعددی از سوی دوستان دریافت کرده‌ام که با عباراتی چون «آیا ما در زمان ورود باید حتما در تورنتو یا مونترال زندگی کنیم؟» «آیا بهتر نیست که برای زندگی به شهرهای کوچکتر و ارزان‌تر برویم؟» «آیا کار در شهرهای دیگر غیر از تورنتو و مونترال بیشتر نیست؟» در واقع درباره زندگی در […]

ارسال توسط :
پ
پ

مجید بسطامی

پرسش‌های متعددی از سوی دوستان دریافت کرده‌ام که با عباراتی چون «آیا ما در زمان ورود باید حتما در تورنتو یا مونترال زندگی کنیم؟» «آیا بهتر نیست که برای زندگی به شهرهای کوچکتر و ارزان‌تر برویم؟» «آیا کار در شهرهای دیگر غیر از تورنتو و مونترال بیشتر نیست؟» در واقع درباره زندگی در شهرهایی غیر از تورنتو، مونترال یا ونکوور پرسش کرده‌اند. در این مطلب تلاش شده تا با بررسی ۴ عامل، ابعاد مختلف این بحث بررسی شود تا یافتن پاسخ برای دوستان آسان‌تر گردد.

عامل اول: اهمیت حضور جامعه (کامیونیتی Community) ایرانی در شهر

زندگی در کنار سایر ایرانیان مزایا و معایبی دارد که باید جداگانه به آن پرداخت اما به عنوان یک اصل کلی، اینکه در شهری زندگی کنید که جامعه ایرانیان پرتعداد و پرتحرکی داشته باشد معمولا در حل مشکلات سال‌های اول زندگی در کانادا مفید است. خصوصا اگر به صورت خانوادگی به کانادا می‌روید این اهمیت بیشتر می‌شود. پس باید ببینید که چنین کامیونیتی در شهر وجود دارد یا نه. همچنین طیف‌بندی این کامیونیتی هم مهم است. مثلا کامیونیتی که بیشتر اعضا آن را دانشجویان (بین‌المللی) تشکیل می‌دهند مشخصات متفاوتی نسبت به کامیونیتی دارد که مهاجران دارای اقامت دائم در آن اکثریت دارند. یا اینکه عمر این کامیونیتی چقدر است و اکثریت اعضا آن چه زمانی به کانادا آمده‌اند. در بحث جداگانه‌ای به بحث کامیونیتی ایرانی و تاثیر این پارامترها بیشتر خواهیم پرداخت.

به مرور که در کانادا جا می‌افتید از میزان اهمیت زندگی با جامعه ایرانی کاسته می‌شود و چه بسا زندگی در کنار چند دوست قدیمی حتی در یک شهر دورافتاده کفایت کند. همچنین معمولا زندگی برای مجردان در شهرهای فاقد جامعه ایرانی راحت‌تر از متاهلین و در میان مجردان هم برای آقایان آسان‌تر از خانم‌هاست.

عامل دوم: حضور خارجی‌ها و مهاجران در شهر

شاید چندان دلپذیر نباشد اما در اینجا برای تفکیک ساکنان یک شهر مجبورم از واژه خارجی‌ها استفاده کنم. درست است که اگر شما با ویزای اقامت دائم به کانادا آمده باشید از نظر حقوقی و دسترسی به امکانات عمومی تفاوت زیادی با دیگران ندارید و بعد از ۳-۴ سال هم می‌توانید دقیقا مشابه همان‌ها، از تمامی مزایای شهروندی کانادا برخوردار شوید اما بین فرهنگ حاکم بر ساکنان یک شهر با قوانین و مقررات دولتی تفاوت وجود دارد. به همین دلیل، یک پارامتر خیلی مهم این است که شهر مورد نظر برای اقامت چقدر پذیرای غیرکانادایی‌های اصیل (نیتیوها natives) می‌باشد.

زندگی در شهری که تعداد خارجی‌ها در آن کم است معمولا بسیار دشوارتر از شهری است که در آن خارجی‌ها حضور پررنگی دارند. مسئله ربطی به نژادپرستی و نظایر این‌گونه مباحث ندارد بلکه بیشتر به عادت کردن دو طرف به زندگی در کنار هم و ایجاد فضاها و امکانات لازم برای خارجی‌ها مربوط می‌شود. مثلا تهیه آپارتمان اجاره‌ای در کانادا گاه مسیر خاصی از ارتباطات و رفرنس‌ها را می‌طلبد که در شهرهای کوچک تامین آنها برای خارجی‌ها آسان نیست و ممکن است پروسه را دشوار و زمان‌بر سازد. همین قصه در مورد تهیه ماشین قسطی و مسائل دیگر هم صادق است. اینکه یک شهر چقدر با غیرنیتیوها مراوده دارد خیلی ارتباطی با فاصله آن با شهرهای بزرگ مهاجرپذیر ندارد مثلا شهر کوچک استرتفورد Stratford انتاریو (قلب تئاتر کانادا و یکی از مشهورترین شهرهای تئاتری جهان به دلیل برگزاری سالانه فستیوال جهانی شکسپیر) فاصله زیادی با دو شهر به هم چسبیده گوئلف و واترلو ندارد اما شما تقریبا هیچ خارجی در آن نمی‌بینید در حالی که در واترلو و گوئلف به دلیل دانشگاه مشهور واترلو که در واقع، قلب اقتصاد شهر است، مراوده با غیرکانادایی‌ها بسیار رایج و فراگیر است. همین قصه را شما می‌توانید مثلا در ناحیه تورنتوی بزرگ GTA در مقایسه شهر آرورا Aurora (یا نیومارکت Newmarket) با سایر شهرهای GTA از جمله مارکام و ریچموندهیل ببینید. در اولی، بافت اصلی شهر کماکان با طیف گسترده‌ای از وایتها (Whites اشاره به ساکنانی با ریشه سفیدپوست اروپایی) باقی مانده (البته در چند سال اخیر تغییراتی داشته) در حالی که در دو شهر دیگر، تنوع قومی به حدی جدی است که وایت‌ها خود را در آنها اقلیت می‌دانند!

مراوده با خارجی‌ها هم رتبه‌بندی دارد. یعنی خارجی‌ها را می‌توان به کارگران و دانشجویان خارجی، مهاجران نسل اول جاافتاده و مهاجران تازه‌وارد تفکیک کرد و اینکه کدام شهر برای این افراد مناسب‌تر است حکایت جدایی دارد. اگر شما به شهر لاندن London (دومین شهر مهم استان انتاریو و محل استقرار دانشگاه معتبر مک‌مستر) بروید، با طیف بسیار گسترده‌ای از خارجی‌های دانشجو روبرو می‌شوید که در میان آنها تعداد دانشجویان بین‌المللی اصلا کم نیست. اگر به وینزور Winsor (قلب خودروسازی انتاریو) بروید با کارگران خارجی (مثلا اعراب لبنانی یا …) روبرو می‌شوید؛ در حالی‌که در کلگری و ادمونتون که جامعه ایرانی نسبتا در حال رشدی داریم و تعداد مهاجران نسل اول در آنها در حال افزایش است، عموما افرادی ساکن کامیونیتی هستند که در سه شهر مهم‌تر کانادا دوران جایگری settlement را گذرانده‌اند، مشکل زبان به صورت جدی ندارند، با فرهنگ کانادایی آمیختگی بیشتری پیدا کرده‌اند و برای انتقال به این شهرها بهانه‌های مهمی داشته‌اند. مسائل و دغدغه‌های چنین افرادی با مهاجران تازه‌وارد یکسان نیست. در حالی که مثلا در تورنتو یا مونترال، مشاهده مهاجران تازه‌وارد خیلی عادی است.

عامل سوم: امکانات دولتی یا شهری متناسب تازه‌واردان

مهم‌ترین نتیجه مرتبط با مورد دوم این است که تعداد مراکز پذیرای مهاجران خصوصا مهاجران تازه‌وارد در شهر به آن وابسته است. شهری که اکثریت ساکنان تثبیت شده آن را نیتیوها تشکیل می‌دهند دارای کمترین امکانات شهری وابسته به تازه‌واردان اعم از مراکز کاریابی، امکانات جاگیری، welcome centres، کلاس‌های رایگان زبان، برنامه‌های تشویق کارفرمایان به استخدام مهاجران و نظایر اینهاست چون برای دولت‌های فدرال یا استانی سرمایه‌گذاری در این زمینه در شهرهای کوچک یا شهرهای بزرگ غیرجذاب برای تازه‌واردان چندان منطقی نیست.

دامنه چنین مسائلی بسیار وسیع است و تا زندگی در شهرهای مختلف کانادا را تجربه نکرده باشید متوجه میزان این تغییرات و تفاوت ها نخواهید شد. حتی اگر موارد جانبی‌تری چون برنامه‌ها و امکانات کتابخانه‌های عمومی شهری مثل تورنتو را که تامین آنها بر دوش دولت شهری است با شهرهای دیگر مقایسه کنیم این تفاوت به روشنی قابل مشاهده است. در شعبه‌های مختلفی از کتابخانه تورنتو هزاران کتاب، CD و یا کیت‌های آموزشی مرتبط با آموزش زبان برای غیرانگلیسی‌زبانان (ESL) یا کاریابی و نظایر این‌ها وجود دارد، ده‌ها کارگاه آموزشی مرتبط با تازه‌واردان حتی بعضا به زبان خود آنها برگزار می‌شود و… درحالی‌که یکی از اینها را هم در شهرهای کوچک نخواهید یافت.

البته با برنامه‌هایی که استان‌های مختلف و دولت فدرال خصوصا در قالب PNP و امکانات تکمیلی آن در دست اجرا دارند، فاصله استان‌های کانادا با یکدیگر در جذب مهاجران تازه‌وارد در حال کمتر شدن است اما تفاوت‌های چنددهه‌ای موجود را نمی‌شود در فاصله چند سال از بین برد خصوصا که خیلی از آنها به مسائل اجتماعی-فرهنگی و بافت‌های جمعیتی وابسته است و زمان زیادی برای تغییر آنها نیاز است.

عامل چهارم: دلایل و علل انتقال؟

وقتی از من درباره جابجایی به شهری دیگر می‌پرسند قبل از هر چیز می‌پرسم به چه دلیل؟ به نظر من، حتی اگر شما بخواهید از مونترال به تورنتو بروید باید دلایل منطقی محکمی داشته باشید و متاسفانه خیلی وقت‌ها افراد چنین دلایلی ندارند. معمولا شنیده‌های غیرمعتبر، هوس‌ها یا توهمات زودگذر یا نتیجه‌گیری‌های نادرست دلیل این نوع جابجایی‌هاست. اینکه وضعیت استخدامی در کلگری و ادمونتون از ونکوور (به صورت کلی) بهتر است دلیل نمی‌شود که چنین موردی برای تازه‌واردان هم صادق باشد. نه همه زندگی مهاجرتی، کاریابی است و نه یک حقیقت آماری در مورد عموم جامعه کانادایی لزوما برای مهاجران نسل اول و خصوصا تازه‌واردان صادق است.

گاه دیده‌ام کسانی گفته‌اند که مثلا عمو یا پسرخاله‌اشان در فلان شهر زندگی می‌کند و آنها به همین دلیل می‌خواهند به این شهر بروند؛ شهری که به سختی می‌توان نامش را روی نقشه پیدا کرد. این عمو مثلا ۳۵ سال پیش به کانادا آمده، همسر غیرایرانی دارد و زندگی‌اش هم کاملا در بافت جامعه کانادایی درهم‌تنیده شده است و زندگی در آن شهر هم کاملا متناسب با وضعیت شغلی، خانوادگی و فرهنگی فعلی وی است اما آیا این به معنای این است که چنین مواردی برای برادرزاده‌اش هم صادق است؟ حتی اگر این عمو در شهری مثل ادمونتون، مرکز استان البرتا هم زندگی می‌کند معنایش این نیست که ادمونتون لزوما محل زندگی بهتری برای برادرزاده‌اش است. باید دلایل اصلی و ضعف‌ها و قوت‌های این کار را ارزیابی کرد و بعد تصمیم گرفت. کم نبوده‌اند افرادی که بر این اساس، شهر محل زندگی خود را انتخاب کرده‌اند و با این کار تعداد انتخاب و فرصت‌های آتی خود را محدود کرده‌اند. مثلا همین برادرزاده اگر به جای حضور مستقیم در ادمونتون، مدتی را در مونترال می‌ماند، تحصیلات متناسب بازار کار کانادا انجام می‌داد، با زبان و فرهنگ کانادایی آشنایی بیشتری پیدا می‌کرد، اعتماد به نفس کافی به دست می‌آورد و بعد از ۲-۳ سال که دیگر مهاجر تازه‌وارد نبود، بررسی می‌کرد که وضعیت کاری رشته او در ادمونتون چگونه است، شاید حضور عمویش در آن شهر خیلی بهتر می‌توانست در یافتن یک شغل بهتر یا جهش درآمدی-شغلی به او کمک کند.

توجه داشته باشید که من مخالف حضور افراد در نزدیک اعضای خانواده‌اشان نیستم. برعکس معتقدم که این افراد می‌توانند بزرگ ترین حامیان برای تازه‌واردان باشند اما اینها فقط یک پارامتر در کنار ده‌ها پارامتر دیگر هستند و نمی‌توان به صرف تنها یک عامل، تاثیر بقیه عوامل را نادیده گرفت.

البته گاه ممکن است ورود به یک شهر یا استان دیگر در وضعیت دریافت مجوز شغلی (برای رشته‌های رگیولیتد) موثر باشد و زمان یا شرایط دریافت آن را بسیار کوتاه‌تر و آسان‌تر کند. بدیهی است که در این‌گونه موارد، هم باید اطلاعات دقیق داشت و هم از جنبه‌های دیگر آماده بود. مثلا متخصصی که برای دریافت مجوز کاری باید آزمون زبان بدهد و حداقل نمره ۶ و نیم آیلتس بیاورد اما الان سطح زبانش در حد ۵ است چه اهمیتی دارد که زودتر به این استان دورافتاده‌تر با امکانات کمتر برای مهاجران تازه‌وارد برود و خود را با صدها دردسر دیگر درگیر کند؟

جمع‌بندی

در انتقال از یک شهر بزرگ به یک شهر دیگر در کانادا یا لندد شدن مستقیم در آن شهرها، باید ابعاد مختلفی را بررسی کرد؛ باید دید این جابجایی چه هزینه‌ها و چه فوایدی دارد و در این ارزیابی باید دقیق بود و به شنیده‌ها اکتفا نکرد. همچنین باید شرایط خود را با وضعیت مهاجرپذیری و امکانات شهر کاملا سنجید و قبل از اینکه از اختلاف قابل توجه منافع این کار نسبت به مضرات آن مطمئن نبود، از جابجا شدن خودداری کرد. در مجموع، برای تازه‌واردان، زندگی در سه شهر اصلی کانادا پرمنفعت‌تر از سایر نقاط است و خصوصا برای کسانی که در مونترال لندد شده‌اند، خروج از مونترال و رفتن به شهرهای دیگر باید دلیل بسیار قوی (شغلی-تحصیلی یا حمایتی) داشته باشد.

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

برای ارسال دیدگاه شما باید وارد سایت شوید.

مراقب تشابه نام‌ها باشید! مارا با نام کنپارس به دوستان خود معرفی کنید.
This is default text for notification bar