احترام به پاکی محیط زیست، نگهداشتن درست و مرتب طبیعت و عناصر چهارگانه، ارتباط حیاتی بین زندگی کرمها و ما … و بالأخره بازیافت اشیاء (که من یکی عاشق ایدهی بازیافت هستم)؛ اینها را من در کانادا یاد گرفتم. البته همهی اینها را در ایران هم بلد بودم. یادم میآید که خیلی جوان بودم که با شعرهای سهراب سپهری مجذوب زیبایی و گیرایی طبیعت شدم. اگرچه در عمل کار چندانی برای بهبود محیط زیست نمیکردم. سالها بعد و در کانادا بود که دیگر واقعاً عضو حزب سبزها شدم. یک طرفدار پروپاقرص محیط زیست، و بسیار فعال. اینجا یاد گرفتم که هر حرکت کوچک، یک گام بزرگ به سوی بهبود است. یک ژست کوچولوی روزانه، در واقع همه آن کاری است که هریک از ما باید انجام دهیم تا کره زمین را از این آلودگی و پلشتی نجات دهیم.
مثل بیشتر مهاجران از طبقهی مرفهی میآیم. از جامعهای که در آن فیس و پز، ولخرجی و اسراف افتخار شمرده میشود. ولی از طرف دیگر و برعکس آنچه که همه فکر میکنند، در داخل خانههایشان صرفهجویی خیلی رواج دارد. در واقع قناعت و سختکوشی است که در طول سالیان ثروت را جمع و نگهداری میکند وگرنه گنج قارون هم با ریخت و پاش بیحساب، یک روزه تمام میشود. در خانواده ما درحالی که همه چیز بود، باید با حساب و کتاب استفاده میشد. هر سال باید دو دست لباس، آن هم از نوع خوب میخریدیم و تمام. همین طور کفش یا لوازم ضروری … خرجها همه به بهترین نحو و عاقلانه انجام میشد ولی برجها، نامی که پدر به مخارج غیراصلی میداد، همه یا حذف میشد و یا با حداقل هزینه سر و ته آن به هم میآمد. مادرم بهترین سفرهها را با ارزانترین و بهترین مواد غذایی آماده میکرد و برای خانه دفترچهی خرید داشت و هر شب، همهی مخارج را در آن مینوشت و پدرم مانند یک اقتصاددان، به مسائل مالی میرسید. ما از بچگی، آنها و پدربزرگها و مادربزرگهای خودمان را میدیدیم که به اندازهی یک فعال محیط زیست چیز بلد بودند و عمل میکردند. در خانه هیچ خاری را دور نمیانداختند تا روزی به کار آید.
ادامه این مطلب را در وب سایت نشریه پپرنیان بخوانید
این مطلب در شماره ۳۴ نشریه پرنیان منتشر شده است. برای خواندن این شماره اینجا را کلیک کنید
ثبت دیدگاه