میگویند که آموزش زبان دوم و سوم برای بچهها بسیار راحت است. میگویند بنا به گفته دانشمندان، روانشناسان و زبانشناسان، مغز چنان طراحی شده است که کودکان به راحتی میتوانند قبل از یازدهسالگی تا چهار زبان را همزمان بیاموزند و هیچ مشکلی برای انتقال از یک زبان به زبانی دیگر نداشته باشند. میگویند در کانادا وقتی بچه فرانسه و انگلیسی را با هم یاد بگیرد، و برایش کار سختی نیست، دوزبانه میشود و این امر بسیار به او کمک خواهد کرد.
با این حساب و بر اساس این گفتهها به نظر بسیار جالب توجه میرسد که استفاده از مدارس دوزبانه و گاه حتی مدارسی به زبانی غیر از زبان کوچه و بازار برای قرار گرفتن در زبان و فرهنگی دیگر – وقتی زمینۀ آن مهیا باشد – بسیار وسوسهانگیز است. مخصوصاً وقتی آموختن زبانهای چندگانه آرزوی برآورده نشدهی پدر و مادر باشد. و در کانادا این امکان فراهم است. کودکان میتوانند در محیطی انگلیسیزبان زندگی کنند و در مدارسی فرانسهزبان درس بخوانند که خود به دو صورت است: آموزش به زبان فرانسه که در آن دانشآموزان فقط به زبان فرانسه و در قالب فرهنگ فرانسوی آموزش میبینند و البته راهیابی به این مدارس هم شرایطی خاص میخواهد که از آن جمله است متولد فرانسه بودن یا آموزش پیشینی دانشآموز یا یکی از والدین او به زبان فرانسه یا تکلم به زبان فرانسه به منزلۀ زبان اول خارجی در خانواده و مانند اینها. صورت دوم که البته روزبهروز بر میزان تقاضای آن افزوده میشود و از جمله در استان انتاریو از حدود 7.2 درصد در سال 2000 به نزدیک به 14 درصد رسیده است، آموزش در مدارسی است که به مدارس دوزبانه معروفاند و در آنها دروس هم به زبان انگلیسی و هم فرانسه تدریس میشوند. آموزش در این مدارس البته هرچند برای ساکنان و متولدان کانادا به سبب برخورداری از منافع درازمدت آن بیشتر و بیشتر خواستنی میشود، برای تازهواردان به سرزمین افراها گاه بدل به مشغلهای فکری میشود.
در این شکی نیست که مسلطان به دو زبان رسمی کانادا، دوزبانههای فرانسه و انگلیسیدان، تقریباً در همۀ حوزههای کاری و بالاخص در مشاغل دولتی با اختلاف بسیار بخت بیشتری برای یافتن کار یا دستیابی به شرایط کاری بهتری دارند و در کنار آن، از فواید دانستن یک زبان دیگر که امکان استفاده از فرهنگی دیگر را میدهد نیز برخوردارند، ولی رسیدن به این فواید در فردای زندگی، برای کودک مهاجر در امروز همراه با نگرانیها و دلهرههای فراوان است.
درست است که کودکان به سبب ظرفیت ذهنی بالاتر برای دریافت و پردازش سریعتر دادههای زبانی و فرهنگی بسیار سریعتر از بزرگسالان زبان دوم را میآموزند – که البته یک سبب آن ارتباط چندین ساعته با سخنگویان زبان دیگر در مدرسه و اجبار به سخن گفتن در آنجاست – ولی در عین حال نباید غافل بود که کودکان نیز همان حجم از اضطراب را که بزرگسالان در زندگی روزهای اول خود در غربت از سر میگذرانند تجربه میکنند. این مسئله البته به مقولاتی زبانشناختی و عصبشناختی نیز برمیگردد که با سن مهاجرت پیوند خورده است.
بنا به تعریف، زبان دوم زبانی است که پس از زبان مادری آموخته میشود و فردی که زبان دوم میآموزد با فردی که دوزبانه است، بدین معنی که همزمان شروع به آموختن دو زبان میکند، متفاوت است. این تفاوت هم جنبههای زبانشناختی دارد از جمله آنکه در آموزش زبان مادری برخی مقولات مثل تصحیح و درک دستور زبان و امثال اینها برای کودکی که به جهان زبانی مادریاش پرتاب میشود بیمعنی است، در حالی که مسایلی از این قبیل برای کسی که شروع به آموختن زبان دوم میکند بسیار اهمیت پیدا میکند. به عبارت دیگر، وقتی کسی زبان دیگری را میآموزد، آن را با نظامی دیگر یاد میگیرد که به کل با نظام آموختن زبان اول متفاوت است. به همین سبب است که زبانآموزان در زبان دوم هیچگاه به فصاحت و توانش زبانی زبان مادری خود نمیرسند. این امر در پژوهشهای عصبشناختی نیز تایید شده است: قسمتی از مغز که به امر پردازش دادههای آموزشی زبان دوم میپردازد با بخشی که زبان مادری را آموخته است تفاوت دارد.
…
متن کامل را در این صفحه از وبسایت پرنیان و یا این صفحات از پرنیان نوروز 1394 ببینید.
ثبت دیدگاه