نیکا کیا نشسته بودم مثل بچههای خوب و منتظر بودم راهروی هواپیما خلوت شه… مادر بزرگه که کنار دستم نشسته بود، جمع و جور کرده بود و منتظر عروس و پسرش بود.بهم گفت که بهتره پاشم، اینجا تو صف واستم بهتره تا توی فرودگاه، بهم گفت یه صف باورنکردنی در انتظارم هست! گوش کردم، از اونجایی که […]
نیکا کیا یعنی شما خودتونو بکشین، صفت پرواز رو عوض نمیکنم! موقع گرفتن شماره صندلی یادم میاد که گفتم یه جایی بدن که جلوم آدمیزاد نباشه! هرکی مسبب قضیه بود، خدا عمرش بده، جلوم دیوار بود… سمت چپم مادر بزرگی نشسته بود که با پسرش، عروسش و نوه ۲-۳ ماههاش پرواز میکرد؛ که البته من عروس و پسر رو جز شروع و پایان پرواز ندیدم و سمت راستم هم […]
نیکا کیا ۲تا چمدون به چه بزرگی، یه کولهپشتی و یه چمدون کوچولو، از اونا که بهش میگن کریر! مگه گذاشتن؟! این مسولین پرواز ایرانی لوفتهانزا! میگفتن، نمیشه ببرم! گفتم، چیکار کنم؟ تو فرودگاه بمونه یا بشینم این وسط اونایی که کمتر لازم دارم رو بدم برگردونن؟ چمدونا سایزشون درست بود، ولی وزنشون ۲۳kgباید میبود، […]
نیکا کیا هفت ماهی میشه که وارد وطن چهارم شرعیام شدم … … بد یا خوب ، درست یا غلط، مفهوم استرس سفر برای من جور دیگه تعریف شد… از یکی دو روز قبل از اومدنم کلی آدم از گوشه گوشه ایران واسه خداحافظی اومده بودن… دوست داشتم روزای آخر رو فقط با پدر، مادر […]