بسیاری از افرادی که مهاجرت کردهاند یا در فکر مهاجرت هستند، دلیل انتخاب این امر را تنها یک هدف میدانند: زندگی بهتر، آیندهای روشنتر برای فرزندان. کمتر مهاجری هست که در این استدلال به والدینش اشاره کند اما در واقع وقتی سخن از مهاجرت به میان میآید، ناخودآگاه به دو گروه ازمردم فکر میکنیم: «آنهایی که در ایران ماندهاند، آنهایی که از ایران رفتهاند.»
این دو گروه هرکدام به نوبه خود درگیر مشکلات قبل و بعد از مهاجرت هستند. در این گزارش قصد نداریم از مشکلات مهاجران بعد ازمهاجرت به کانادا سخن بگوییم. این بار سخن از پدران و مادرانی است که نگاه نگرانشان بدرقه راه فرزندان مهاجرشان میشود. همان پدر و مادرانی که یک عمر خون دل خوردند تا فرزندانشان بزرگ شوند تا زمان نیاز، عصای دست دوران پیری آنان شوند. همانهایی که پس از شنیدن خبر قبولی فرزندان در مصاحبه کانادا، نمیدانستند از خوشحالی جشن بگیرند و شاد باشند یا از نزدیکشدن زمان دوری عزیزان غمگین. به سراغ چند خانواده میرویم و صحبتی دوستانه در این خصوص با آنها داریم.
کانادا، روزنه امید
مریم، دانشجو، چهارسال است که همراه همسر و پسر هفتساله خود به کانادا مهاجرت کرده است. حالش را میپرسم. با حالتی غمگین میگوید «دل خوش سیری چند…» مریم تک دختر خانواده است و دو برادر دارد.
…
متن کامل را در این صفحه از وبسایت پرنیان یا این صفحات از نسخه شماره ۱۵ ببینید.
ثبت دیدگاه