مجید بسطامی
در پست قبلی در بررسی موانع پیش روی مهاجران متخصص در کانادا به برخی واقعیتهای آماری و تاثیر آنها در طولانی شدن مرحله ارزیابی و تایید مدارک اشاره کردیم. سپس این بحث مطرح شد که ریشه بسیاری از این مشکلات در تفاوتهای عمیق شکلی، محتوایی یا کیفی نظامهای آموزشی کشورهای آسیایی با کانادا و عدم آشنایی و اطمینان مسئولین کانادایی از میزان دقت و کارایی نظامهای آموزشی دیگر است. در اینجا به ابعاد دیگری از این موضوع میپردازیم.
گزارش مورد اشاره، بر اساس نتایج تحقیقات پیشینی، هفت عامل را که به عنوان موانع جدی برای جذب سریع مهاجرین به بازار کار کانادا عمل کنند، فهرست میکند. از آنها چهار مورد ارتباط زیادی با تحصیلات فرد دارند:
- تایید مدارک دانشگاهی و حرفهای خارج از کانادا
- تفاوت در سطوح تحصیلاتی در کشورهای مختلف
- تفاوت در میزان و مدارک مربوط به تجارب کاری در داخل و خارج از کانادا
- اختلاف در کیفیت تحصیلات در کشورهای مختلف
در باره این موضوع نکات ظریفتری وجود دارد. معمولا دیدهام که وقتی از تفاوت در نظامهای آموزشی و تاثیر آن بر روی سخت شدن نحوه جذب متخصصین ایرانی سخن میگوییم افرادی سطح بحث را به موارد بروکراتیک و کاغذبازیهای اداری کاهش میدهند. اما برای درک بهتر از این موانع باید اندکی عمیقتر برویم.
زمانی که از تفاوت در سیستمهای آموزشی دو کشور سخن میگوییم گاهی اشاره به محتوای درسی مقاطع مختلف داریم و گاهی طول دوره و تعداد واحدها. این تفاوتها در برخی از رشتهها بسیار عمیق و جدی است. مثلا در تمامی رشتههای وابسته به بهداشت و درمان در کانادا، متقاضی ابتدا باید دورههای لیسانس را به صورت مستقل پشت سر بگذارد و سپس در مدارس خاص و تخصصی (مثلا مدرسه پزشکی، یا دندانپزشکی یا داروسازی) به دورههای فراتر از لیسانس که عمدتا دکترا است بپردازد. هر فارغالتحصیل پزشکی در ایران میداند که سیستم پزشکی در ایران کاملا متفاوت است. همین تفاوت به مجموعه متنوعی از تفاوتهای مهارتی و اطلاعاتی منجر میشود که گاهی مطابقت دادن محتوای دو رشته همنام را دشوار میکند. تفاوتها در میزان امکانات و دسترسیهای آموزشی و تخصصی مبتنی بر همین تفاوت سیستمها هم به تبع خواهد آمد که با خودش دو جنس متفاوت از متخصص را تربیت میکند که در یک نظام واحد قابل ارزیابی نیستند و همین کار ارزیابی فارغالتحصیلان خارجی را کند میکند.
نظیر چنین وضعیتی در مورد دورههای فوق لیسانس با شدت بیشتری وجود دارد. مقطع فوق لیسانس در رشتهها و دانشگاههای مختلف کانادا تفاوتهای جدی با یکدیگر دارند که بیتوجهی به آنها سبب بروز مشکلاتی در جذب شدن به بازار کار کانادا میشود. مثلا برخی از آنها آن قدر خوداتکا هستند که فاقد دورههای لیسانس میباشند یا گذراندن دوره لیسانس شرط جدی برای آنها نیست (نظیر بسیاری از دورههای میانرشتهای). برخی دیگر مقدمه دکترا هستند یعنی اگر کسی نمیخواهد تحصیلات دانشگاهی خود را ادامه دهد اساساً گذراندن آنها اتلاف وقت و پول است. در این دورهها که عموماً کوتاهتر از سایر مقاطع فوقلیسانس است و یا انجام تحقیقات و ارائه مقالههای علمی از اولویت بیشتری برخوردار است فرد متقاضی مسیر آینده خود برای اخذ دکترا را ترسیم میکند.
اما برخی دیگر از دورهها به عنوان مکمل دوره لیسانس عمل میکنند. در اینجا متقاضی گسترشیافته یا کاربردیتر شده واحدهای دوره لیسانس را مرور می کند. گاه ممکن است در یک دوره فوقلیسانس هر دو نوع تحصیلات (اصطلاحا paper-based و course-based) وجود داشته باشد که دانشجو باید در میانه تحصیلات تکلیف خود را روشن کند که هدفش ادامه تحصیلات برای مقاطع بالاتر یا خاتمه دادن تحصیلات در همین مقطع با دانش علمی گستردهتر و کاربردیتر است (در این باره در یک پست مستقل به تفصیل سخن خواهیم گفت.) هدف از طرح این نکات در اینجا تاکید بر این مطلب است که همین تفاوت در سیستمهای آموزشی دو کشور خصوصا با آشفتگی فراوان و فقدان عملگرایی که تحصیلات تکمیلی در ایران دارد، منجر به افزایش مشکلات میشود.
مثلا میتوان کارنامه بسیاری از دانشجویان مقاطع فوق لیسانس در ایران را نشان داد که هیچ جهتگیری روشنی از واحدهای اخذ شده آنها دیده نمیشود چرا که دانشجویان بیشتر دو هدف را دنبال می کردهاند: ۱- کدام واحدها در ترم دیگر ارائه خواهند شد (ولو اینکه این واحدها هیچ ارتباطی با پیشینه تحصیلی آنها یا ارتباط منطقی برای معرفی یک هدف روشن نداشته باشند) و ۲- کدام اساتید امتحانات سادهتر با امکان دریافت نمرات بالاتر برگزار میکنند. بعد که به مسئله پایاننامه میرسیم (که در اغلب دانشگاههای ایران برخلاف کانادا، یک باید جدی است) ممکن است دانشجو به دلایل مختلف موضوعی را با استادی بگیرد که هیچ ارتباط هدفمندی با هیچیک از واحدهای پاس شده وی نداشته باشد. ارزیابی مدارک چنین افرادی کم یا بیش با موفقیت انجام میشود اما اگر مسئولین مربوطه یا سایر تصمیمگیرندگان با تعجب به آن بنگرند و آن را برای ادامه فعالیت تحصیلی (و در برخی موارد شغلی) منطقی ندانند عجیب نیست.
تنها زمانیکه یک فارغالتحصیل ایرانی در یکی از مقاطع تحصیلات تکمیلی در کانادا ادامه تحصیل میدهد و ارتباط تنگاتنگ کار و مواد آموزشی را مشاهده میکند در مییابد که چرا این همه بر روی تایید مدارک تحصیلی دانشآموختگان خارج از کانادا حساسیت وجود دارد.
از همینجا چند توصیه عملی هم برای کسانیکه در حال تحصیل هستند و قصد مهاجرت دارند برداشت میشود که تفصیل آن را به همراه بیان چند نکته کلیدیتر درباره مشکلات ناشی از تفاوتهای سیستمهای آموزشی در پستهای بعدی بیان خواهم کرد.
ثبت دیدگاه