مجید بسطامی
در این مجموعه پستها به دنبال ترسیم چهره «موفقیت در سرزمین جدید» هستم. چیزی که میپندارم فرسنگها با افسانهسازیها و خیالپردازیهایی که در ایران عادت کردهایم از زندگی در کشورهایی نظیر کانادا برای خود بپروریم فاصله دارد.
این مقاله از سوی تیم نویسندگان شرکت خدمات مهاجرتی کنپارس به مدیریت آقای دکتر مختاری تهیه شده و در سایت www.parscanada.com منتشر شده است. انتشار آن در دیگر وب سایتها تنها با ذکر منبع مجاز است. تقاضا داریم موارد تخلف را از طریق ایمیل [email protected] به اطلاع ما برسانید. برای اقدام به مهاجرت از طریق نیروی متخصص، سرمایه گذاری و هر گونه روش دیگر با دفاتر شرکت کنپارس تماس بگیرید.
در پستهای قبلی گفتم که اولین شرط موفقیت در کشور جدید صبر است و از اکسیر صبر باید کمک گرفت تا دوره درمانی چند ساله را برای خارج کردن زهرهای رسوب کرده در تن و جان با موفقیت پشت سر گذاشت (در اینجا هم پای موفقیت به میان آمد!) و به تدریج و با کسب سلامتی، در مسیر موفقیت گام برداشت.
اما برای اینکه به سوی موفقیت برویم باید پیش از همه تصویری شفاف و با تعیین مصادیق روشن از آنچه موفقیت مینامیم برای خود فراهم کنیم. مثلاً مشخص کنیم موفقیت در حوزه شغلی را چه میدانیم؟ در خانواده چه؟ در تحصیل چه؟ و الی آخر.
اما همه آنها که چنین میکنند لزوماً مسیر را از نقطه درست آغاز نکردهاند. گفتیم که بسیاری از افراد فرصت مهاجرت را زمانی برای تحقق بخشیدن به آرزوهای انباشته شدهای میدانند که حتی در سالیان دورتر و در شرایط مقدورتر هم چندان شدنی نبودهاند و اگر بودهاند این نوجوانماندگان ذهنی، هیچگاه از خود نپرسیدهاند: «خوب! که چه؟» انجام این کار یا دسترسی به فلان امکان، «به چه کارم خواهم آمد؟» به همین دلیل زمانهای زیادی از عمر آنها صرف تحقق امری تحققناپذیر میشود آنهم در سرزمینی که هر لحظهاش برای یک مهاجر حکم کیمیا را دارد.
شکل دیگری از هویدا شدن این معضل که در بدو امر خیلی هم خود را منطقی و موثق نشان میدهد بیتوجهی به شرایط زمان و مکان است. در این حالت با پافشاری بیدلیل بر ادامه دادن روندی که در ایران داشتهایم یا برنامههای که در ایران با توجه به دایره محدود آگاهیهایمان طراحی کرده بودیم در شرایطی متفاوت است.
کم نیستند افرادی که در کانادا از راه نرسیده برای ثبت نام در فلان دوره پیشرفته دانشگاهی یا تحصیل در دکترای فلان رشته اقدام میکنند بدون آنکه پیش از آن بپرسند چرا و به چه دلیل؟ بسیاری فقط میخواهند که چنین کنند چون همیشه کسب دکترا در فلان رشته را اوج موفقیت خود قلمداد کردهاند و اینجا از خود نمیپرسند آیا چنین چیزی در کانادا برای آنها کاربرد دارد؟ آیا راه آنها را برای کسب موفقیتهای دیگر مسدود نخواهد کرد؟ دقت داشته باشید که در اینجا وجه انتقادی ماجرا کسب مدارج عالی تحصیلی نیست بلکه فقدان پرسش از دلایل و فواید آن در کشور جدید با مختصات و مشخصات متفاوت است. این موضوع زمانی شدیدتر میشود که میبینیم برخی افراد که در ایران مثلا در موقعیتهای شغلی چون پزشکی، داروسازی و نظایر آن مشغول به کار بودهاند و به دلایل متعدد نظیر فقدان اطلاعات و آگاهیهای به روز شده یا ضعف در زبان انگلیسی سالها پشت درهای بسته میمانند حاضر نیستند در تعریف خود در مثلاً موفقیت شغلی یا تحصیلی تجدیدنظر کنند و ترجیح میدهند تا مرتباً بر یک در بسته بکوبند پیش از اینکه به مسیرهای دیگر هم نظری بیافکنند.
این موضوع زمانی مهمتر میشود که این تعریف از فلان مصداق موفقیت به یک مانع ذهنی در فرد تبدیل میشود: «من باید هر جور شده در کانادا پزشک شوم تا مورد تمسخر دوستانم در ایران قرار نگیرم؛ تا روی فک و فامیل همسرم را کم کنم تا …». در واقع، فرد موفقیت و شکستش را نه در آنچه خود به دست میآورد یا از دست میدهد بلکه در پاسخهای به انتقادات فرضی دیگران تبیین میکند و همین نکته، او را هر روز بیشتر و بیشتر از مسیر واقعی دستیابی به موفقیت دور میسازد و نهایتاً هم نه تنها دهان منتقدان را نمیبندد بلکه زبانشان را گشادهتر میسازد.
ممکن است کسی ایراد بگیرد که با چنین رویکردی ما باید همه تمایلات، آرمانها و آرزوهای خود را کنار بگذاریم و اسیر دست محدودیتهای پیرامونی شویم. قطعاً چنین منظور و مقصودی ندارم بلکه میگویم اولاً باید تعریف ما از موفقیت واقعی و متناسب با شرایط زمانی و مکانی باشد و ثانیاً باید جامعالاطراف باشد بدین معنا که پیگیری یک مسیر برای کسب موفقیت مثلاً در حوزه علمی نباید ما را در سایر زمینهها از موفقیت دور سازد. در واقع، تعریف ما از مصادیق موفقیت در زندگی شخصیامان باید به صورت یک بسته هماهنگ و شامل تمامی امور مهم زندگی باشد تا اصل تعادل و تناسب که مهمترین نکته در احساس موفقیت است رعایت شود وگرنه ممکن است پیگیری بیمارگونه یک بخش از آن سبب آسیب دیدن سایر وجوه شود. برای اجتناب از این ایراد منطقی، بهترین کار تدوین و برنامهریزی برای کسب موفقیت پلهای یا مرحلهای است که بعداً به آن میپردازم.
در پایان باید به یک مورد بسیار مهم که در کانادا سبب بروز اختلافات و پیدایش ناملایمات و نهایت جدایی میان زوجهای مهاجر میشود و ارتباط ویژهای با بحث ما دارد اشاره کنم. هر تعریف و تفسیری از موفقیت و مصادیق آن زمانی کاربردی و نتیجهبخش است که برای تمامی اعضا خانواده روشن و شفاف شده باشد و مهمتر از آن، نقشی بایسته برای آنها در طی کردن این مسیر و کسب احساس رضایت جمعی مشخص شده باشد. موفقیتی که به قربانی شدن برخی از اعضا خانواده منجر شود اگر هم حاصل شود پایدار نخواهد بود. همسری که به بهای موفقیت در فلان رشته کاری یا تحصیلی، دیگران را تنها به خدمتگذاری و حل مشکلات معیشتی زندگی واداشته، روی موفقیت را نخواهد دید.
البته این قصه دو سر دارد. همسری هم که هیچ علاقه و اشتیاقی برای تبیین مصادیق موفقیت و تلاش و کوشش در جهت دستیابی به آن مصادیق از خود نشان نمیدهد مقصر است. از آنجا که در کانادا فرصتهای شغلی و تحصیلی برای هر دو همسر فراوان است، وجود هر دو نوع نگرش میتواند در درازمدت به بروز شکافهای عمیق در جایگاه و منزلت شغلی و اجتماعی دو طرف منجر شده و بذر کاشته شده اختلافات را به درختی تنومند مبدل سازد که قطع آن جز با از هم پاشیدگی زندگی خانوادگی مقدور نباشد. پس برای احتراز از آن باید از همین نقطه شروع، درست آغاز کرد
این مقاله از سوی تیم نویسندگان شرکت خدمات مهاجرتی کنپارس به مدیریت آقای دکتر مختاری تهیه شده و در سایت www.parscanada.com منتشر شده است. انتشار آن در دیگر وب سایتها تنها با ذکر منبع مجاز است. تقاضا داریم موارد تخلف را از طریق ایمیل [email protected] به اطلاع ما برسانید. برای اقدام به مهاجرت از طریق نیروی متخصص، سرمایه گذاری و هر گونه روش دیگر با دفاتر شرکت کنپارس تماس بگیرید.
ثبت دیدگاه