مجید بسطامی
بارها از من درباره امکان و درصد «موفقیت در سرزمین جدید» پرسیدهاند. دادن چنین اندازه و میزانی آسان نیست. در واقع، اصلا ممکن نیست. اما شاید پیشگامان ادب و هنر پاسخی برای امروز آشفته ما داشته باشند. پاسخی که اندکی روشنگر باشد.
کسانی چون معلم اول، ارسطو در «فن شعر (بوطیقا)» به ما آموختهاند که در تراژدی، قهرمانان داستان به رغم همه کمالات دارای ضعف یا عقدهای هستند که از همانجا آسیب میبینند؛ از آسیب آنها ما به عنوان بینندگان تراژدی دچار حزن، شفقت، اندوه یا هراس میشویم که همان به تطهیر و تزکیه روانی ما – در واقع به سبک شدن روحیامان- میانجامد. در واقع، ما همراه قهرمانان تراژدی، فاجعه را تجربه میکنیم اما مانند آنها فرجامی خونبار پایان کارمان نیست و همین به ما کمک میکند که روحا احساس آرامش کنیم درحالیکه وجداناً تادیب شدهایم.
این مطلب چه ربطی به موفقیت در کانادا دارد؟
واقعیت این است که در این سالها طیف گستردهای از مهاجرانی را که موفقیت را لمس نکردهاند شبیه یکی از دو قهرمان شهیر تراژدیهای شکسپیر یافتهام: هملت و اتللو. البته آنها به جای اینکه ناظران تراژدی باشند ترجیج دادهاند بازیگری آن را بر عهده بگیرند! خوشبختانه به لطف نمایش چندینباره نسخههای سینمایی این آثار (خصوصا هملت) از تلویزیون ایران نیازی به توضیح فراوان نیست اما از باب تقریب به ذهن یادآوری میکنم:
هملت شاهزاده دانمارکی است که در سرزمینی دیگر تحصیل علم و فلسفه میکند اما به وی خبر میرسد که پدرش از دنیا رفته و عجیب آنکه قبل از به خاکسپاری وی، عمویش (که دل خوشی از او ندارد) مادرش را به همسری گرفته و تاج و تخت پدر را تصاحب کرده است. از همان لحظه آغاز، تردیدی جدی بر فکر و روح هملت سایه میافکند که نکند همه اینها توطئه عموی بدنام برای تصاحب تاج و ملکه بوده است. کسان و شواهد بسیاری این تردید او را به سمت واقعیت سوق میدهند. او حتی نمایشی را به کمک بازیگران سیرک تدارک میبیند تا با بازسازی صحنه قتل احتمالی پدر و مشاهده عکسالعمل عمو، حقیقت را کشف کند.
عقده یا در واقع، ضعف تراژیک هملت در چیست؟ در بیعملی و تردید. او اگر یک دنیا هم دلیل برای اثبات موردی داشته باشد و بداند که باید دست به کار شود با کوچکترین مورد مخالف، عمل را برای انجام تجسس بیشتر به تاخیر میاندازد. مشکل هملت فلسفهباف اینجاست که میپندارد باید همه پرسشهای حقیقی زندگی روزمره را به پرسشهای عمیق و جاودانه فلسفی پیوند زند و تا برای همه این بسته پاسخهای محکمهپسند نیافته دست به اقدام نشود.
اما اتللو در نقطه مقابل، فاقد هر نوع سابقه تحصیلی و روشنفکرانه، سیاهزادهای مغربی است که همه علم و تجربهاش را در میدانهای نبرد و در انجام امور نظامی کسب کرده است. او به دلیل اینکه همه اندوختههای فراوانش و مقام، شوکت و همسر زیبایی که به دست آورده حاصل «عمل» شجاعانه در میادین جنگ بوده، آموخته لحظهای غفلت میتواند به از دست دادن همه چیز بینجامد لذا معتقد است: «امروز را باید اقدام کرد، فردا به نتایج آن اقدام خواهیم اندیشید.» و همین عملگرایی کور به ضعف تراژیک او میانجامد تا همه چیزش را با دستان خودش نابود سازد.
چرا مهاجران ناموفق را بیشتر در این دو الگو یافتهام؟ چون میتوانم در ذیل هر الگو، دهها مصداق را نشان دهم که در بهترین سالهای اولیه ورود به کانادا که انگیزهها، امکانات و شرایط، همه چیز را برای یک شروع موفق فراهم آورده بودند این افراد یا اتللویی شدند یا هملتی؛ نهایتاً ناموفق و شکست خورده.
زوجی را میشناسم که کمتر از ۳ سال است به کانادا آمدهاند. هر دو در ایران سابقه شغلی مهندسی نه چندان چشمگیری داشتهاند با سطح متوسطی از دانش زبان انگلیسی. در اینجا، در کمتر از ۶ ماه و تحت تاثیر صحبت دوستان و مشاهده چند نمونه خاص هر دو تصمیم گرفتند در کالج بیزینس بخوانند؛ بدون داشتن یک روز سابقه کاری و تحصیلی در این زمینه. تغییر فیلد شغلی-تحصیلی ایراد ندارد چون ممکن است شرایطی پیش آید که هر کانادایی دیگری هم چنین کند اما نکته اینجاست که این دو بزرگوار نه تنها هیچ تصور روشنی از پیامدهای تصمیمشان نداشته و ندارند بلکه یکی از آنها تاکید میکند که علاقهای هم به چنین مباحثی ندارد و «هر روز» کالجش چون «هزار روز» برایش طول میکشد. و این در حالی است که هنوز کاری را در این فیلد شروع نکرده است.
نظیر همین مورد در باره خانم دیگری هم اتفاق افتاده که تحت تاثیر موج عظیم نیاز به رشتههای مختلف حوزه بهداشت خصوصا دستیاری دندانپزشکی، یک دوره فشرده بسیار پرهزینه ۹ ماهه با پرداخت حدود ۱۶ هزار دلار شهریه را پشت سر گذاشت اما بعد از چند هفته فعالیت در محل کار جدید خود، متوجه شد که «علاقهای به دیدن داخل دهان مردم ندارد و از این کار حالش بد میشود.» حالا یک کار تماموقت ساعتی حدود ۲۰ دلار را با یک کار پارهوقت ساعتی ۱۰ دلاری در بخش فروشندگی پوشاک تعویض کرده است و تلاش میکند که بتواند حداقل اقساط وام دانشجویی را پرداخت کند. آیا چنین رفتارهایی اتللووار نیست؟
در مقابل دوستی را میشناسم که حدود ۸ سال پیش به کانادا آمد با پیشینه موفق مهندسی کامپیوتر که در آن زمان بازارش در کانادا کساد شده بود. شانس آورد و یک کار نسبتاً خوب کارمندی در یک موسسه مالی پیدا کرد که با همان، مخارج عادی زندگیاش راه افتاد و حتی ظرف کمتر از ۲ سال خانه خرید اما بعد دریافت که به دلیل فقدان سابقه تحصیلی مرتبط در حوزه مالی امکان رشد زیادی ندارد. چندین بار خواسته که دوباره به کالج بازگردد و با به روز کردن معلومات کامپیوتریاش که روز به روز کهنهتر میشود بختش را در این زمینه بیازماید اما بازپرداخت وام سنگین مسکن و ترس از عدم موفقیت در حوزه کامپیوتر زمینگیرش کرده است. برای تحصیل پارهوقت در موضوعات مالی و بانکی هم که سبب ارتقاء شغلیاش بشود چندان انگیزه ندارد خصوصا که دیده دوستان کامپیوتر خواندهاش بعد از چند سال سختی کشیدن الان مشاغل مناسبی یافتهاند و از او پیشی گرفتهاند. حالا او مانده است و پاسخ دادن به سوالات فلسفی و تردیدهای بسیار درباره اینکه چه باید کرد. هر بار که با وی سخن میگویید تاکید دارد که باید یک کاری بکند اما این باید چه زمانی عملی بشود، خدا عالم است.
این دوقطبی اتللو-هملت عمق عجیبی در میان ما ایرانیان دارد چرا که برخی آفات رفتاری ما نظیر دهنبینی یا اعتماد به اطلاعات شفاهی و از سوی دیگر بیاعتمادی مفرط و بدبینی نسبت به همه چیز، صفات یکی از این شخصیتها را در ما تقویت میکند. میگویند تاریخ همیشه دوبار اتفاق میافتد یک بار تراژدی و بار دوم به صورت کمدی. اما این فرم کمیک تراژدیهای اتللو یا هملت برای ما ایرانیان مهاجر نه یک بار که هر روزه تکرار میشود و نتیجه آن شاید برای مشاهدهگران و ناظران، تعالیبخش یا تمسخرآمیز باشد اما برای آنکه در کانون بحران قرار دارد واقعاً «تراژیک» است.
چرا چنین است و چه باید کرد؟ در این باره باز هم خواهیم گفت.
این مقاله از سوی تیم نویسندگان شرکت خدمات مهاجرتی کنپارس به مدیریت آقای دکتر مختاری تهیه شده و در سایت www.parscanada.com منتشر شده است. انتشار آن در دیگر وب سایتها تنها با ذکر منبع مجاز است. تقاضا داریم موارد تخلف را از طریق ایمیل [email protected] به اطلاع ما برسانید. برای اقدام به مهاجرت از طریق نیروی متخصص، سرمایه گذاری و هر گونه روش دیگر با دفاتر شرکت کنپارس تماس بگیرید.
ثبت دیدگاه