مجید بسطامی
در مطلب دیگری درباره «حفظ استانداردهای زندگی ایران در کانادا» از این قلم، وعده داده شد که در یک مقاله مستقل به موضوع «توهم مهاجر متخصص ایرانی و فقدان تصویر روشن از تواناییها و ضعفهای خود» در کانادا پرداخته شود. حال با قدری تاخیر، بناست که این وعده عملی شود.
سالها فاصله گرفتن جامعه ایرانی از جامعه جهانی، هزینهها و فوایدی برای جامعه و شهروندان آن به همراه داشته که پرداختن به زوایای آن از حوصله و توان این قلم خارج است. در اینجا فقط به بررسی تاثیر بخشی از این پدیده بر وضعیت افرادی پرداخته میشود که در این مدت در جامعه ایران رشد کردهاند و حالا قرار است ناگهان به میان واقعیتهای جامعه جهانی و زندگی در میان یکی از صنعتیترین و فعالترین کشورهای این جامعه پرتاب شوند بدون اینکه دقیقا بدانند چه نسبتی با آن دارند.
مطالب مرتبط اینجا می آیند.
شاید اگر این وقفه سی ساله، نیم قرن زودتر اتفاق افتاده بود تاثیرش به این میزان نبود. جهان نیمه قرن بیستم تفاوتهای جدی با جهان سالیان پایانی این قرن و قرن بیست و یکم داشت. موضوعاتی چون جهانی شدن، گسترش و ادغام بازارهای جهانی، از بین رفتن قطببندیهای اقتصادی پیشین، رواج زبان انگلیسی به عنوان زبان اول کار و پیشه در جهان، گسترش اعجازانگیز وسایل ارتباطی و در راس آن اینترنت و تبعاتی که فراگیر شدن انواع e-ها به همراه داشته همه سبب شده که مشاغل زیادی از بین بروند یا تغییرات ماهیتی جدی در آنها به وقوع بپیوندد؛ جابجاییهای نیروی کار گسترش یابد؛ مفاهیمی در بازار کار و تجارت پدید آید که در دهههای قبل معنا نداشت و موضوعاتی از این دست. این بازارها و مفاهیم جدید، متخصصان جدیدی با مهارتهای جدید نیاز دارند.
البته چنین نیست که همه تخصصها به یک نسبت از این تحولات متاثر شده باشند. مثلا یک مهندس الکترونیک با تخصص معینی ممکن است خیلی کمتر از یک متخصص بازاریابی یا کارشناس سهام تاثیر تغییرات را احساس کرده باشد اما همان مهندس الکترونیک جامعه جهانی هم در حوزههای پیرامونی و ابزار و الات ارتباطی جدید در جهان شغلی خود با پدیدههایی سر و کار یافته که اگر قرار بود پس از یک گسست سه دههای با این تحولات آشنا شود شاید خود را در رویا یا جهان فیلمی علمی-خیالی تصور میکرد.
آیا این مثال درباره وضعیت یک متخصص ایرانی واقعیت دارد و گزافهگویی نیست؟ ای کاش با همین شدت واقعیت داشت. اگر متخصصین ایرانی چون اصحاب کهف، از خوابی برمیخواستند و باور میداشتند که نیازمند اصلاح رویهها و فراگیری مهارتهای جدید هستند وضعی بهتر از امروز میداشتند که در تجربههایی که بعضا کاریکاتوری از شرایط و رویههای متداول است دچار «توهم موقعیت و موفقیت» شده و تا مدتها این وضعیت وبال آنها و مانع موفقیت واقعیاشان میشود.
اجازه دهید از بدیهیترین موضوع که تسلط بر زبان انگلیسی است آغاز کنیم. الان برای بسیاری از افرادی که در کلاس جهانی اشتغال دارند، دانستن یکی از زبانهای معتبر و خصوصا انگلیسی یک ضرورت انکارناپذیر است در حالیکه بسیاری از متخصصان ما حتی آنها که سمتهایی دارند که آشنایی با زبان غیرفارسی را ضروری میسازد از این توانایی در حدی که لازمه آن تخصص است برخورد دار نیستند و چون بیش از ۷۰ درصد این اقتصاد دولتی است حجم زیادی از بودجههای دستگاهها صرف ترجمه و آمادهسازی موادی میشود که در یک روال عادی باید توسط خود افراد به طور مستقیم ادراک شود. چند مدیر یا متخصص حرفهای میشناسید که در زمینه کاری خودش، مطالب جدید، مجلات تخصصی و حرفهای، وبلاگهای تخصصی، سمینارها و نمایشگاههای بینالمللی و هر آنچه که در این حوزه او را به دانش روز مرتبط میسازد به زبان اصلی دنبال کند؟ بگذریم که حضور در سمینارها و دورههای آموزشی خارج از کشور هم برای بسیاری از افراد یعنی فرصت دریافت ویزای یک کشور اروپایی یا امریکایی و انجام تفرج و گردش توریستی.
همین مورد زبان را میتوان با دقت بیشتری مورد توجه قرار داد. مسئله فقط این نیست که کسی مثلا تا سطح پیشرفته فلان روش آموزش استاندارد را در فلان موسسه پشت سر گذاشته باشد. یک مهندس یا مدیر در دوبی، مالزی یا ترکیه این شانس را دارد که در دهها موسسه و شرکت بینالمللی فعال در این کشورها مهارتهای زبانی خود را حتی اگر در سطح متوسط باشد از طریق برقراری ارتباط با مدیران بالاتر و زیردستانی که احتمال دارد هیچ وجه مشترک دیگری به غیر از دانستن همان زبان نداشته باشند به آزمون بگذارد و آنها را تقویت کند. این خیلی مهم است که فرد بیاموزد اصطلاحات فنی در محیط کارش چگونه بکار میروند؛ با مدیران بالاتر و سایر متخصصان در جلسات تخصصی یا مناظرات کاری، به وقت شادی یا در زمان بحران باید چگونه گفتگو کرد؛ با سایر همکاران که ممکن است از یک دین یا ملیت یا جنسیت نباشند در موقعیتهای مختلف چگونه مراوده داشت تا از حد و حدود اخلاق حرفهای، مقررات سازمانی و قوانین ملی خارج نشد. اینها یک شبه و در یک فضای کاملا ایزوله به دست نمیآید و به همین دلیل است که گاهی ما ایرانیان مهاجر از سوی دیگران افرادی عصبی، غرغرو، ناآشنا با تاکتیکهای گفتگو و یا غیراجتماعی تشخیص داده میشوییم. این فرصتی است که بسیاری از ما در داخل ایران کمتر به آن دسترسی داریم و به ناچار در محیط جدید مجبوریم از ابتدا آغاز کنیم.
وجه دیگر ماجرا هم این است که فقدان چنین ارتباطاتی دست ما را از داشتن مراجع معتبر که میتوانند به عنوان معرف در آینده به کار آیند خالی میسازد. چند نفر از کارفرمایان و مدیران سابق شما در ایران میتوانند چنین نقشی را در رزومه کاری آتی در کانادا ایفا کنند؟
وقتی به سراغ تواناییها و مهارتهای شغلی میرویم قصه به مراتب دردناکتر میشود و فاصله بین عموم متخصصین ایرانی با رقبای خارجیاشان دهها برابر میشود. مدیران یا متخصصان ارشد در شرکتهای بینالمللی باید چه مواردی را بدانند؟ راههای جلب نظر مشتری، روشهای رقابت شرافتمندانه و قاعدهمند با شرکتها یا گروههای رقیب در اقتصاد جهانی شده، روشهای کنترل نامحسوس، روشمند اما انگیزهساز کارکنان، آگاهی از انواع استانداردهای روز در حوزههای مختلف، روشهای مذاکره برای مراوده با اتحادیههای رو به رشد کارکنان که شرایط کاری بهتری را طلب میکنند، راههای حل بحران در مواقعی که مذاکرات اولیه به نتیجه نمیرسد نظیر زمان اعتصابات، کنترل امور مربوط به حفاظت و ایمنی حتی در سادهترین فعالیتها و امنترین مشاغل که اهمیت آن روز به روز بیشتر میشود …میتوان این فهرست را چند پاراگراف دیگر ادامه داد و نیاز به استدلال نیست که افراد بسیاری در اکثر شرکتها و بنگاههای اقتصادی در ایران فاقد چنین تواناییها و آگاهیهایی هستند. حتی آنها که در این سالها به دلیل مد شدن دریافت انواع «ایزوها»، آشنایی اجمالی هم کسب کردهاند نگاهی تزیینی به این مقولهها داشتهاند و بسیاری از نکاتی که در اینجا فهرست شده یا اصلا در فضای کسب و کار ایران معنا ندارد و یا حل مسائل مرتبط با آن برعهده «دیگران» گذاشته شده است.
در مقابل، بسیاری از روشهایی که در ایران افراد موفق را شهره میسازد نظیر داشتن ارتباطات قوی با افراد موثر، قدرت چانهزنی برای دریافت بودجه، داشتن پارتی، استفاده از روشهای مفسدهبرانگیز، داشتن سوابق خاص و نظایر اینها یا معنا و جایگاهی در سیستمهای جهانی ندارد و یا اینکه موارد مشابه، فاصله قابل توجهی با نسخه ایرانی دارند. مثلا دریافت گرنتها و حمایتهای خاص دولتی که اندکی شبیه جذب بودجههای دولتی در ایران است در عین نیاز به لابی کردن و قدرت چانهزنی قبل از هر چیز نیازمند اثبات تواناییها و بهرهگیری از تخصصی به نام گرنتنویسی است که خود توانایی ویژهای میطلبد.
حتی در مورد ضرورتهای شغلی نظیر استخدام که در دوسوی کارفرما و متقاضی کار در اقتصادهای نوین، مفاهیم کلاسه شده و کاملا روشنی وجود دارند، سیستمهای فعال در ایران بسیار متفاوت عمل میکنند. وقتی میبینم که در بنگاههای عظیم اقتصادی ایران، چیزی که افراد اهل فن به عنوان رزومه شغلی تهیه میکنند تا چه میزان با استانداردهای جهانی فاصله دارد تعجب نمیکنم که کاریابی برای ایرانیها در کانادا تا این حد دشوار است.
میتوان این نمونهها را ادامه داد اما به نظر میرسد که موضوع تا حد زیادی روشن شد. نتیجه این تفاوتها که متخصصان ایرانی در همه ردههای تخصصی تا سطح مدیریت معمولا تا پایشان را از ایران برای یک زندگی جدید بیرون نگذاشتهاند برایشان ناشناخته است چیست؟ ایجاد نوعی توهم و فقدان آگاهی و آمادهسازی. جناب آقای مهندس مهاجر، مدیر ارشد فلان دپارتمان از فلان کارخانه معتبر با حقوق بسیار بالا و انواع مزایا و ارج و قرب فراوان که به هیچ یک از ابزارها و مهارتهای مدیریت در کشوری مثل کانادا مجهز نیست اما همان ارج و قربها که چه بسا بسیاری از آنها هم به دلیل همدانشگاهی بودن با مدیر بالاتر یا باجناق بودن با مدیر ارشد سازمان شکل گرفته وقتی خود را در فضایی میبیند که هیچ یک از تواناییهای وی به حساب نمیآید جا میخورد. او انتظار دارد که دیگران به اینکه او یک دپارتمان با بیش از ۱۰۰ نفر نیروی انسانی و میلیاردها تومان بودجه را برای ۷-۸ سال مدیریت میکرده اهمیت بدهند در حالیکه نمیتواند همین موارد را به انگلیسی بیان کند؛ نمیتواند در یک فایل ورد همین نکات را تایپ کند؛ (چون باورش نمیشود که در کانادا عموم مدیران تایپیست ندارند!) نمیتواند درباره شیوههای مدیریتیاش مثالهای قابل فهم برای کارفرمایان کانادایی طرح کند و حتی نمیتواند تواناییهایش را در یک رزومه حداکثر دو صفحهای به درستی نظم و ترتیب دهد. از آن بدتر اینکه چون این آقای مهندس پلههای موفقیت را به دلیل مناسبات کاری ایران خیلی سریع و بدون تسلط بر جنبههای مختلف تخصصی طی کرده به عنوان یک مهندس متخصص هم قادر به پذیرش مسئولیت نیست. از اینجاست که او معمولاً یکی از سه مسیری را میرود که تشریح آنها زمان دیگری را میطلبد.
برای آنها که قصد مهاجرت به کانادا و موفقیت در این کشور را دارند هیچچیز مهم تر از این نیست که واقعیتهای این عرصه را با چشمان باز ببینند و از همان ابتدا برای آن اندیشه کنند.
ثبت دیدگاه