مجید بسطامی
در دو مطلب مرتبط قبل، به توهم مهاجران ایرانی از میزان تواناییها و موفقیتهای خود در ایران و همچنین رویه برخی مهاجران شاکی و معترض ایرانی در کانادا، در نتیجه همان توهم مورد بحث اشاره کردیم و دلایل هر یک را به حد امکان توضیح دادیم. در این نوشتار قصد داریم به دومین گروه که افراد ناامید هستند بپردازیم.
مطالب مرتبط اینجا می آیند.
مهاجر با امید زنده است. همه آنها که کولهبار بر دوش، با یار و دیار وداع میکنند و پای بر سرزمین جدید مینهند امید دارند که زندگی نوین و بهتری نسبت به آنچه در گذشته داشتهاند به دست آورند و بنابراین از دست دادن امید یعنی بلاموضوع شدن هدف اولیه. بعد از این هرچه به دست آید توام با احساس موفقیت نخواهد بود.
گروه دیگری از مهاجرین تازهوارد به کانادا ناامیدان هستند. آنها که وقتی با تفاوتهای زیاد دو جامعه، واقعیتهای گزنده و دشوارهای پیش روی مهاجران مواجه میشوند امید و اعتماد به نفس خود را از دست میدهند و خود را بازنده جامعه جدید میبینند. هرچند تعداد این گروه در یکی-دو سال اول مهاجرت نسبت به گروه اول (شکایتپیشگان) بسیار اندک است اما تعداد زیادی از افراد گروه اول، بعد از مدتی زندگی در کانادا استعداد آن را دارند که به این گروه بپیوندند. البته این اتفاق عمدتا در سال اول اتفاق نمیافتد؛ چرا؟
اول به دلیل حال و هوای خود مهاجران است. اصطلاحا موتور خیلی از مهاجران خیلی دیر روشن میشود و کم نیستند افرادی که در ۶ ماه اول حضور در کانادا هنوز به زندگی در این کشور به دیده توریستی که ممکن است مقتصدتر از توریستهای واقعی زندگی کند گذران میکنند اما عملا کاری هم که نشان دهنده باور به ورود به یک زندگی جدید باشد انجام نمیدهند. زندگی روزانه آنها با فعالیت های روتین و بعضا سرخوشانه چون شرکت نامنظم در کلاسهای فراگیری زبان، گفتگو با دوستان ایرانی تازه یا قدیمی، بهرهبرداری از جاذبههای زندگی جدید و حتی جستجوی تفرجگرایانه برای کار و آمادهسازی رزومه و نظیر اینها میگذرد. معمولا جاذبههای زندگی جدید و ارقام درشت داخل حساب بانکی که از ایران رسیده به اضافه ضعفهای جدی اطلاعاتی سبب میشود که این دوران سرخوشانه تا مدتی ادامه داشته باشد اما از زمانی که رویارویی واقعی با محیط آغاز میشود یعنی فرد برای اشتغال یا تحصیل اقدام میکند و واقعیت عریان، خود را نشان میدهد اولین نشانهها از ناامیدی در میان برخی افراد نمایان میشود و در ادامه میتواند به تقویت این احساس منجر شود تا جاییکه در بعضی، ناامیدی نسبت به توانایی های خود و امکان پیشرفت در کانادا چون سرطانی، تمامی باور فرد را منهدم میکند.
عوامل پیوستن به گروه ناامیدان
چند عامل در ایجاد این احساس ناامیدی موثر است:
اول، شدت فاصله میان انتظارات و واقعیتها. کسانی که درباره شرایط زندگی در کانادا یا مهارتهای لازم برای آغاز یک زندگی موفق اطلاعات دقیقی ندارند یا مجموعه اندوختههایشان متکی به دادههای غیرمستند یا تجربههای محدود و نامرتبط دیگران بوده است وقتی با واقعیت برخورد میکنند بیشتر ضربه میخورند تا کسانیکه اطلاعات نسبتا دقیقتری از فضا، امکانات و فرصتها دارند. حتی ممکن است فاصله تواناییهای فرد آگاه با ضرورتهای جامعه بیشتر از آن فرد غیرآگاه ناامید باشد اما به دلیل اینکه دومی خود را برای چنین شرایطی آماده نکرده بوده ضربه شدیدتری دریافت میکند و همین میتواند به ایجاد و تقویت احساس ناامیدی و عدم پیگیری راههای اصلاحی منجر شود.
دوم، فقدان تعادل رفتاری و روحیه افراط و تفریط. معمولا افرادی که در هر چیز خیلی شتابزده، پرادعا و پرتوقع عمل میکنند زودتر هم ناامید میشوند به همین دلیل احتمال پیوستن شکایتپیشگان به گروه ناامدیان بسیار زیاد است. در واقع، افراد گروه شاکیان که تا مدتها با حداکثر تمام به انکار دیگران میپردازند و خود را قربانی بیعدالتیها میبینند این استعداد را هم دارند که با همان سرعت از یافتن راههای بهبود و پیشرفت ناامید شوند و با دست روی دست گذاشتن یا انتخاب مسیرهای نادرست مرتبا بر غلظت ناامیدی بیافزایند.
سوم، افراد دچار ضعف در اعتماد به نفس. هر چند مهاجران عملا با تصمیم به مهاجرت، نشان دادهاند که از جمله افراد با اعتماد به نفس بالا هستند اما در بین آنها برخی که پروژه مهاجرت را از سر مد یا متاثر از اپیدمی جمعی انتخاب کردهاند یا همسران و دیگر اعضای خانواده متقاضی اصلی که ممکن است در انتخاب این مسیر نقش عمدهای نداشتهاند و خود را هم آماده نکردهاند در کانادا بیش از دیگران مستعد پیوستن به گروه ناامیدان هستند. معمولا شوهرانی که همسران آنها متقاضی اصلی main applicant هستند باید خیلی بیش از دیگران به این موضوع توجه داشته باشند. موارد زیادی دیده شده که خانم متقاضی اصلی، به دلیل مهارتها و تواناییهایی که داشته مسیر کار و کسب و پیشرفت را با جدیت دنبال کرده اما شوهرش که تواناییها و قابلیتهایش متناسب با جامعه کانادا نبوده عملا درجا زده و چون در مواجهه با سایر شوهران، خود را فردی ناموفق یافته از امکان هر نوع پیشرفت و موفقیت ناامید شده است.
چهارم، همنشینی یا مشاوره با شکستخوردگان و افراد ناموفق. معمولا چنین کاری توام با انتقال ناامیدی است حتی اگر فرد مقابل واقعا چنین قصدی نداشته باشد. توجه داشته باشید که شناسایی چنین افرادی بعضا خیلی راحت نیست چون ممکن است حتی کسی که الان شغل و زندگی نسبتا خوبی هم در کانادا دارد به دلیل اینکه زندگی فعلیاش فاصله زیادی با آنچه انتظار و آرزوی آنرا داشته و به دلیل ضعفها و نقصانها از دستیابی به ان ناامید شده است عملا همان تاثیر را داشته باشد. البته مراوده با این افراد ایرادی ندارد اگر که در کنارش حتماً با افراد موفق و مثبت هم رفت و آمد داشته باشیم و گفتههای هر دو گروه را مرتبا بررسی و حلاجی کنیم.
چه باید کرد؟
در ادامه این سلسله مقالات پیشنهاداتی درباره مسیر درست ورود به کانادا ارائه خواهد شد اما اگر خیلی مختصر بخواهیم در اینجا به این پرسش پاسخ دهیم باید اشاره کنیم که پاسخ مناسب در هر یک از علل و عوامل بالا بیان شده است. مثلا اگر افراد از همان زمان که برای آغاز پروسه مهاجرت اقدام میکنند از منابع آگاه به گردآوری اطلاعات بپردازند و تصویری واقعی از شرایط کاری و تخصصی رشته خود بیابند قطعا کمتر دچار دردسر میشوند. یا اگر در زمان حضور در کانادا مشاوران شغلی و کاری خود را با دقت انتخاب کنند بجای ایجاد توهم یا نامیدی، روش های پیشرفت و موفقیت را خواهند یافت و مشاهده و مقایسه با آن دسته از افراد خود به تقویت امید در آنها منجر خواهد شد.
اما برای مقابله با زهر ناامیدی یکی از مهمترین پادزهرها ایجاد امیدواری است. فرد باید مرتبا با خود این نکته را مرور کند که از ناامیدی چارهای حاصل نمیشود و باید به یافتن راههای حل مشکل امیدوار بود. قطعا بسیاری از این راهها نیازمند صرف هزینه، پایداری و تلاش است اما اگر درست انتخاب شوند روزنههای موفقیت سر بر میآورند و کم کم به دروازهها تبدیل میشوند. در بسیاری از موقعیتهای بهظاهر ناامیدکننده در کار و تحصیل، اگر افراد به تواناییهای خود باور داشته باشند خواهند دید که هیچ چیز از اطرافیان خود کم ندارند و میتوانند از آنان پیشی بگیرند.
آخرین نکته این است که راههای موفقیت را جمعی طی کنیم. کسی که با سرعت در اندیشه پیشرفت خود است اما به درجا زدن یا عقبگرد اعضا خانواده توجه ندارد باید بداند که به زودی با دردسرهای زیادی روبرو خواهد شد پس بهتر است که درباره مسیرهای دستیابی به موفقیت در بازار کار، تحصیل و زندگی به برنامههایی که همه اعضا خانواده را شامل شود بیشتر توجه نشان دهد.
در نوشتار بعد به گروه سوم از مهاجران خواهیم پرداخت.
ثبت دیدگاه