امروزه بیشتر مهاجرانی که به کانادا وارد میشوند در سنین بالای 30 سال هستند. بسیاری از این مهاجران بعد از ورود به سرزمین جدید از اینکه شغل مورد نظر خود را (و یا اصولا هیچ شغل مناسبی را) پیدا نمیکنند شکایت دارند. با در نظر گرفتن این واقعیت که ارتباط میان اشتغال و تخصص یک ارتباط نزدیک و حیاتی است چقدر میتوان از این مهاجران انتظار داشت تا بعد از ورود به جامعه جدید بتوانند ظرف مدت معقول و قابل قبولی شغل متناسب با انتظارشان را پیدا کنند.
در یک نگاه کلی مهاجران ایرانی کانادا را میتوان به سه دسته تقسیم کرد. اول گروهی که طی مدت زندگی در ایران بطور جدی هیچ تخصصی را دنبال نکرده اند و به روال کشورهای در حال توسعه دائم به قول معروف از این شاخه به آن شاخه پریده اند. دوم گروهی از مهاجران که با علاقه و پشتکار در یک تخصص پیش رفته اند و به لحاظ تحصیلی و سوابق کاری به یک حد قابل قبول از تخصص رسیده اند. سوم آن دسته که در سنین بعد از 25 سالگی بمنظور ادامه تحصیل به کانادا آمده اند و بعد از اتمام تحصیلات در کانادا اقدام به جستجوی کار میکنند.
در مورد گروه اول پُر واضح است که این دسته از مهاجران نمیتوانند انتظار داشته باشند که براحتی بتوانند شغل مورد نظر خودشان را پیدا کنند، هرچند همیشه گلایه داشته باشند و خود را مستحق یک شغل مناسب بدانند. درواقع در مورد این دسته از مهاجران عبارت معروف "شغلها آدمها را انتخاب میکنند و نه آدمها شغلها را" صدق میکند. فرض کنیم که این دسته از افراد در همان شهر مادری خود بدنبال کار بگردند، چطور میتوان انتظار داشت که یک کارفرما شخص را استخدام کند بدون آنکه این شخص بتواند نیازهای حرفه ای مورد انتظار را برطرف کند. و البته وقتی در کشور مادری شانس استخدام نداشته باشید بسیار دور از ذهن خواهد بود که در یک کشور جدید با فرهنگ اشتغال متفاوت و زبان جدید بتوانید بسرعت کار پیدا کنید. ضمن اینکه یک شانس کلی هم از همه مهاجران گرفته میشود و آن هم این است که اگر در ایران بواسطه آشنایی و دوستی و "پسرخالگی" بتوان وارد یک تشکیلات شد این شانس در کشوری مثل کانادا بطور کلی از میان میرود، چراکه فضای رقابتی و هزینه بالای نیروی انسانی به شرکتها این اجازه را نمیدهد که شانس خود را با افراد کم تخصص امتحان کنند و امیدوار باشند که شاید فرد بتواند نیازهایشان را برآورده کند. برای این گروه از مهاجران توصیه این است که در اسرع وقت نسبت به تقویت مهارتهای زبانی اقدام کنند و در اولین فرصت وارد رشته تحصیلی مورد علاقه خود شوند تا برای اشتغال در مشاغل مورد نظر خود آماده شوند. درواقع رهایی از این حس نا امیدی و یأس که "من نمیتوانم" تنها با یک برنامه ریزی منسجم و هدفدار برطرف خواهد شد. و نکته بسیار مهم اینکه اگر شما حتی 5 سال از عمر خود را در این مقطع برای تحصیل دانش و فن مورد نیاز خود بگذرانید برای تمام باقی عمر خود میتوانید از مزیتهای تخصص داشتن بهره مند شوید و این بسیار ارزشمند است. در 5 سال میتوان از صفر تا 100 هر شغلی را پیمود و به موفقیت رسید !
اما گروه دوم از مهاجران که دارای تخصص هستند وارد پروسه متفاوتی میشوند. هرچند برای این مهاجران نیز رسیدن به استانداردهای کانادایی ممکن است زمانبَر باشد اما از آنجا که راه مشخص و روشن است این مهاجران هدفدارتر عمل میکنند و بدون اتلاف وقت، شروع به گذراندن دوره ها و فرا گرفتن آموزشهای لازم بمنظور رسیدن به استانداردهای کانادایی میکنند. در این میان شاید بچه های فنی-مهندسی مزیت شانس فوری برای استخدام را داشته باشند اما پزشکان و پرستاران و سایر متخصصان سخت کوش ثابت کرده اند که فرصت اشتغال برای همه رشته ها وجود دارد و با یک برنامه ریزی هدفدار و فشرده و با داشتن انگیزه لازم میتوان سالهای سخت ابتدایی مهاجرت را پشت سر گذاشت و با کسب مهارتهای لازم بالاترین موقعیتهای شغلی را شکار کرد ! مهمترین مسئله برای این دسته از متخصصان تقویت زبانهای فرانسه و انگلیسی است که باید آن را در مهمترین اولویتهای خود بگنجانند. در این میان هستند افرادی که تصمیم به تغییر رشته میگیرند و وارد حرفه جدیدی میشوند. این تصمیم اگر بواسطه علاقه و استفاده از فرصتها در سرزمین جدید باشد ستودنی است اما اگر بواسطه ترس از عدم توانایی رسیدن به استانداردهای کانادایی باشد جای تأمل دارد، چراکه فرد اگر در تخصص خودش نتواند وارد بازار کار شود بسیار بعید است که در رشته جدید بتواند موفقیت بیشتری کسب کند !
در مورد گروه سوم مهاجران یعنی افرادی که در سنین قبل از 30 سال و در جریان ادامه تحصیل وارد کانادا میشوند چند واقعیت وجود دارد. اول اینکه این دسته در خلال ادامه تحصیل به سطح خوبی از مهارتهای زبانی میرسند، و این نکته ای است که در جریان اشتغال بسیار ارزشمند است. دوم اینکه این دسته از افراد آشنایی بیشتری با فرهنگ عمومی و فرهنگ اشتغال کانادا پیدا میکنند که میتواند در استفاده از فرصتهای شغلی کمک مؤثری به آنها داشته باشد. سوم اینکه این دانشجویان در جریان تحصیل، ارتباطاتی پیدا میکنند و همین روابط با اساتید و شرکتها و با دنیای خارج از دانشگاه میتواند بطور مستقیم فرصتهای شغلی مناسبی را پیش روی آنها قرار دهد. و دست آخر اینکه این دانشجویان بواسطه آموزش دیدن در کانادا و داشتن مدرک کانادایی علاوه بر اینکه راحت تر برای مشاغل مختلف Qualify میشوند از طرفی راحت تر میتوانند اعتماد کارفرمایان را جلب کنند و همه این عوامل باعث میگردد این دسته سوم از مهاجران با سرعت بیشتر و مرارتهای کمتری وارد بازار کار شوند.
بطور کلی میتوان گفت چشم انداز اشتغال در دنیای مدرن غرب روز به روز بیشتر و بیشتر به سمت حرفه ای گری میرود. امروزه شرکتها بدنبال عنوانهایی مثل "مهندس کامپیوتر" نمیگردند، بلکه بدنبال مثلا مهندس نرم افزاری میگردند که در امنیت اطلاعات و آنهم در بخش بانکداری دارای تخصص و سابقه کار باشد ! بنابراین ببینید که چندین زیرشاخه به تخصص ها افزوده میشود. هر چه محیط اشتغال حرفه ای تر میشود نیاز به داشتن تخصص نیز بیشتر خواهد بود. امروزه کمتر کسی را میتوان یافت که تخصص داشته باشد و برای چند کارفرما رزومه فرستاده باشد اما استخدام نشده باشد. چنین ادعایی شبیه این است که یک قطعه از جواهرات ارزشمند در گوشه ای از خیابان افتاده باشد و کسی به آن توجه نکند ! درواقع تمام گلایه ها از نداشتن اشتغال بکار به نداشتن تخصص بازمیگردد، و دربسیاری موارد چون شما به زمینه کاری خود علاقمند نیستید نمیتوانید در آن متخصص شوید، و این نکته ای است که همه مهاجران باید در نظر بگیرند. خیلی وقتها بهتر است بجای تلف کردن بهترین سالهابی جوانی رشته تان را عوض کنید و با مثلا سه سال وقت گذاشتن، در رشته مورد علاقه خود تخصص پیدا کنید. عشق و علاقه شما به حرفه مورد نظرتان همواره شما را به سمت موفقیت هدایت میکند و این یک واقعیت غیر قابل انکار است. از حرفهای ناامید کننده و آدمهایی که خودشان موفق نیستند دوری کنید. هیچ چیز مثل امید نمیتواند خلاقیت را در شما زنده نگاه دارد و شما را به موفقیت نزدیک کند. برای زندگی تان برنامه ریزی های 1 ساله، 5 ساله و 10 ساله داشته باشید. فقط به هدف فکر کنید، مهم نیست اگر سرعت شما کم است، فقط متوقف نشوید. ادامه دهید و مطمئن باشید موفقیت در انتظار تان خواهد بود.
ثبت دیدگاه