نیکا کیا
ادامه مطلب قبلی با همین عنوان «من هم مونترال هستم»
تصمیم گرفتم نتیجه تجربیات، تحقیقات، شنیدهها وخوندههای تمام این مدتم رو بگم نه فقط اطلاعاتی که اون شب و چند روز بعدش کسب کردم…
۱- بانک: من حسابی که ازش مدام خرج میکردم ( بانک الف) رو یک سال نشده بستم، و نزدیک یک سال بعد یک حساب تو یک عدد بانک دیگه (بانک پ) باز کردم که بشه از ولایت برام پول بفرستن واسه اینکه مدت کوتاهی صرافیها و غیره و ذلک با اون بانک اصل کاریم (بانک ب) کار نمیکردن. نمیدونم میتونم این جا اسم بگم یا نه، واسه همین تا تحقیقات در زمینه اجازه عنوان کردن اسم کامل بشه، فعلا اسم نمیبرم. ولی چیزی که خیلی دوست دارم حتما بگم اینه که، آدمهای زیادی رو میشناسم که الان سالهاست تو بانک الف حساب دارن، خیلی هم شادمان هستن. حسابشون یا با حسابی که من باز کردم متفاوته یا همون حسابه… و خیلیها هم مثل رفیق خونوادگی ما بلکل بانک ب رو رد میکنن… بنابر این اینکه من بانکی رو انتخاب کردم، مسلما دلیل بر بیعیب بودنش نیست و اگر حسابم رو تو بانکی بستم و به قولی باهاش کار نمیکنم، دلیل بر بد بودنش نمیشه… بهترین کار اینه که آدم صبر و تحمل نشون بده و اولین و نزدیکترین بانک رو همون یک ساعت اول انتخاب نکنه. ضرری که از بانک الف به من وارد شد، خیلی کم بود ولی خیلی راحت هم قابل پیشگیری بود، من فقط میبایست کمی کمتر از حرفهای آدمها تاثیر میگرفتم و صرفا فکر میکردم آیا این بانک به دردم میخوره، توانایی اینو دارم که به تعهداتم پایبند باشم یا نه…
۲- تلفن: هنوز با همون کمپانی هستم… ولی باز هم این دلیل نمیشه اون کمپانی بهترین کمپانی موجود در عرصه علم و صنعت تلفن تو مونترال باشه (مسلما) برنامهای که روز اول گرفتم رو تا حالا ۳ بار عوض کردم و واضحا دلیل نمیشه این سرویس آخری، بهترین باشه… الان چند تا کمپانی اضافه شده که ارزونتر هستن… میگن هرچی کمپانی کوچکتر باشه، خدماتش ارزونتره… تو گرفتن سرویس تلفن به دوستای خودم همیشه میگم که چند تا چیز خیلی مهمه، میخوان گوشیی که از ایران آوردن رو استفاده کنن، یا میخوان گوشی از این جا بگیرن. چقدر به آدمها ممکنه زنگ بزنن، اهل حرف زدن هستن یا بیشتر پیامک میفرستن. دوست دارن طبق آخرین مد روز باشن یا فقط میخوان تلفن همراه داشته باشن که تو مواقع ضروری به دادشون برسه. آنتندهی و خدمات جانبی چقدر براشون مهمه. مطمئن هستن که تا چند سال تو مونترال میمونن یا هر لحظه ممکنه که بخوان چمدون ببندن برن یه شهر دیگه. و اینکه نیازهاشونو با بودجهشون هماهنگ میکنن، یا بودجه رو با نیازها بالا و پایین میبرن… بعضی از اینها خیلی مهم هستن. و بعضی کمپانیها بابت فصل قرارداد مقادیری نچندان هنگفت شارژ میکنن، که خوب تو غربت یک دلار هم خیلیه به نظر من چه برسه به مقادیری نچندان هنگفت! واسه همین آدم نمیتونه مدام کمپانی عوض کنه! وقتی وارد وبسایت کمپانیها میشین، قسمت plan رو پیدا کنین و جدولاشون ومتغیرها رو ببینین،… مهمه که بدونین کمپانی شما مازاد بر برنامهای که باهاش دارین چقدر به حسابتون مینویسه و این چیزا… ماههای اول تلفن بازی زیاد داشتم. واسه اینکه به بیمه باید زنگ میزدم یا وقتی دنبال آپارتمان میگشتم و این چیزا… تلفن ثابت خوبیش اینه که تو بعضی قراردادها ماهیانه یه چیزی میگیرن و آدم میتونه نامحدود حرف بزنه. امان از این صداهای ضبط شده که اگر اینو میخوای ۱ رو فشار بده، اگر اونو میخوای ۲ رو و امان از ناآگاهی! Answering Machine که دیگه آخرشه… ماه اول مجانی بود و چه لذتی میبردم که تو مترو هم که هستم اگر کسی زنگ بزنه، از دستش نمیدم… صدای مادر و پدر، مادربزرگ، پدربزرگم رو بعد از هر بار پیغام گذاشتن بارها گوش دادم. غافل از اینکه هر بار گوش کردن، از میزان دقایقی که دارم کم میکنه و سر دو روز شارژم تموم میشه و باقی ماه باید به ازای هر دقیقه مازاد بر قراردادم به کمپانی پرداخت کنم.. خلاصه اینکه ناآگاهی واویلاست! فاجعه است! اصل قضیعه اینه که، فقط همون چیزهایی مجانیه که تو قرارداد نوشتن در اختیارتون میذارن! سادهتر بگم؛ اگه میتونین با گوشی تلفنتون آب بخورین، حتی اگه توی قراردادتون نیست که اجازه ندارین باهاش آب بخورین، و حتی اگه آب مجانیه، باهاش آب بخورین، به حسابتون مینویسن! اولین برنامهایی که برداشتم تقریبا از همه چیز در حد ناچیز مجاز بودم استفاده کنم که خوب، نشد و دو ماه بعد برنامه رو تغییر دادم… ولی بنا به توصیه یک عدد دوست، وبسایت کمپانی تلفنم رو مدام چک میکردم… چون کمپانیها به دنبال رقابت کاری که با هم دارن، اگر ببینن برنامهای از یه کمپانی دیگه خیلی طرفدار داره، میان یه چیزی شبیهش ارائه میدن و اینجوری شد که من هم برنامهای جدید و بهتر پیدا کردم … ولی خدا میدونه چقدر از این تلفن عمومیها بدم میاد. صرفا برای مواقع بسیار بسیار ضروری خوبن. واسه اینکه اصلا به صرفه نیستن و اصلا نمیشه روشون حساب کرد. واسه روزای اول هم خوبن. ولی اینی که فکر کنین میشه باهاشون یه ادارهای زنگ بزنین و آدرس بپرسین و راهنمایی بخواین و این حرفا، از حالا بگم که قد یه بقالی باید سکه همراهتون باشه! تازه موقعی که شارژ موبایلتون تموم شده و درمونده شدین و باید به یه جایی زنگ بزنین وغمگینین اساسی و یهو ذوق میکنین که یک عدد تلفن عمومی دیدین و خوشحال میرین طرفش چون خیلی اتفاقی کلی هم سکه همراهتونه… میبینین فقط کارت تلفن قبول میکنه و هیچ جایی برای سکه نداره! در اونجاست که باید اعصابتونو کنترل کنین وگرنه تلفن عمومی میشکنه و پلیس میاد و این حرفا!
۳- آپارتمان: ۳۰ درصد شانس، ۳۰ درصد تلاش و گشت و گذار فیزیکی و اینترنتی، ۳۰ درصد اقبال، ۳۰ درصد زمان گشت و گذار، ۳۰ درصد ستارگان و کواکب، ۳۰ درصد هم چشم بخیل و چشم حسود… اینا عواملی هستن که آدم برای پیدا کردن آپارتمانی توپ متناسب با بودجهاش لازم داره! بنابراین اصلا غصه نداره! یه سری آدم ترجیح میدن حتما مرکز شهر خونه داشته باشن، چون به شلوغیت احتیاج دارن. یه دسته هستن که دوست دارن خونشون و محل کار یا محل تحصیلشون ۲ قدم بیشتر فاصله نداشته باشه. یه سری آدم هم هستن که خونه رو یه جای خلوت میگیرن ولی چون هرچی خلوتتر باشه به مراتب حمل و نقل عمومی هم کمتره، یک عدد ماشین دست و پا میکنن واسه خودشون. از یه طرف دیگه، یه سری آدمها دوست دارن تو آسمانخراش (!) زندگی کنن و یه سری دوست ندارن همسایه زیاد داشته باشن، بعضی میگردن جایی که حیوون خونگی آزاد باشه و بعضی میگردن جایی پیدا کنن که حیوون خونگی بلکل ممنوع باشه. بعضی دوستان سراغ ساختمونهایی میرن که اغلب سکنه، ایرونی باشن و بعضیها هم دنبال جایی میگردن که همسایه ایرونی اصلا نداشته باشن… خیلیا خیابونهای اصلی رو میپسندن و خیلیها دوست دارن تو کوچه خلوت زندگی کنن. یه تعدادی هم ترجیح میدن همخونه داشته باشن بنابر این از اون اول میگردان دنبال اتاق، نه آپارتمان.
۴– دوست: … دونت پوت یُر هندز آن مای ستومک!
یادآوری: برای حفظ لحن محاورهای نویسنده، شیوه نگارش سایت در مورد این نوشته اعمال نشده است.
ثبت دیدگاه