قسمت اول این مصاحبه که به معرفی مهندس وزیری و سوابق تحصیلی و شغلی ایشان در ایران میگذشت در اینجا قابل دسترس است. در نوبت دوم به چالش جدی بسیاری از تازهواردان یعنی موضوع چگونگی فراهم آوردن تجربه کار کانادایی و در نوبت سوم به تفاوتهای مهم محیط کاری در ایران و کانادا و در نوبت چهارم به این نکته که آیا ملیت مهاجر تاثیری در وضعیت کاری او دارد یا نه پرداخته شده بود. در این قسمت که آخرین بخش از مصاحبه است به تاثیر کاریابیها در یافتن کار مناسب و توصیههای کاربردی پرداخته میشود.
یادآوری میشود که متن کامل این گفتگو در دهمین شماره پرنیان کانادا منتشر شده است که به زودی در وبسایت پرنیان منتشر خواهد شد.
کاریابیها، تجربه مربی بودن و توصیههای کاربردی
مدتهاست از ساعتی که قرار بوده مصاحبه را ختم کنم گذشته اما دلم نمیآید چند پرسش مهم را که خیلی از مهاجران تازهوارد در برخورد با بازار کار دارند نپرسیده بگذارم. یکی از مهمترین آنها بحث مراجعه به بنگاههای کاریابی و استفاده از خدمات جویندگان مغزها head hunters برای یافتن کارهای تخصصی است.
«تا زمانی که این شرکتها یا افراد از آنها پولی درخواست نکردهاند اشکالی ندارد که از خدماتشان استفاده کنند. به اضافه اینکه سراغ head hunter که دارد به صورت جنرال و عمومی کار میکند نروند؛ چون اینها هم دستههای مختلفی دارند و برخی به صورت متمرکز روی حرفههای تخصصی خاصی کار میکنند مثلا برخی فقط با حسابداران کار میکنند، برخی با مهندسان برق و مکانیک و …اگر سراغ اینها میروند باید به این شکل تخصصی فعالیت داشته باشند. اما واقعیت امر این است که برای این دسته از کاریابیهای تخصصی، تازهواردان مشتریان چندان جذابی نیستند. علتش هم این است که اینها به طور معمول حقوق یک ماه آن فرد را به عنوان کمیسیون از کارفرما میگیرند و دوست دارند افرادی با حقوق بالاتر را به کارفرما بفروشند که درصد بیشتری نفع ببرند. به همین دلیل ترجیح میدهند کسی را که مثلا الان ده سال است که دارد در کانادا کار میکند، جابجا کنند تا کسی که تازه وارد شده است. به همین دلیل من خیلی این مسیر را موفقیتآمیز نمیدانم چون افرادی را معرفی کردهام اما نتیجه زیادی نگرفتهاند.»
به عنوان آخرین بحث در مورد تجربه مربی mentor شدن از ایشان میپرسم و اینکه چطور شد به این کار اقدام کردند و اصولا یک مربی چه کارهایی برای کارآموزش انجام میدهد.
«این یک برنامه از طرف PEO professional Engineers of Ontario بوده که البته یک مقداری هم دخترم تشویقم کرد. یک وقتی میرسد که آدم فکر میکند در برابر خدماتی که جامعه بهش داده حالا باید یک چیزهایی را به جامعه برگرداند. این برنامه یک کار داوطلبانه است که در آن به یک مهندس دیگر که میخواهد وارد بازار کار کانادا بشود کمک میکنم تا سریعتر این اتفاق برایش بیفتد. این برنامه را PEO برای کسانی گذاشته که آن مدارک EIT را گرفتهاند اما هنوز نتوانستهاند یک کار مهندسی پیدا کنند تا آن یک سال سابقه کار مهندسی در کانادا را بهدست بیاورند. هدف این است که به این افراد کمک بشود تا نقاط ضعف و قوت را بهتر کشف کنند و بر همان اساس حرکت کنند. معنایش این نیست که حتما از این طریق کار به دست میآورند اما تجربه جدیدی را از این طریق کسب میکنند و این کمکشان میکند که بهتر عمل کنند.»
مهندس وزیری در پاسخ به اینکه وی به عنوان مربی/منتور دقیقا چه کاری برای کارآموز انجام میدهد، اضافه کرد «به عنوان مثال امسال من مربی مهندسی هستم که اصالتا از فیلیپین است و ۷ سال است در کانادا زندگی میکند؛ مشکل زبان هم ندارد و اینجا هم بیکار نیست و در یک بیمارستان به کارهای تاسیساتی مشغول است. کار فنی هم میکند اما نه به عنوان مهندس بلکه در واقع شبیه کار یک تکنسین. با اینکه رفته و همه امتحانات را هم پاس کرده اما یک مشکلاتی دارد. علت اینکه نمیتواند اینجا کار مهندسی بگیرد این است که علاوه بر اینکه در کانادا سابقه کار مهندسی ندارد، سابقه کاریاش در فیلیپین هم بیشتر به صورت مدیریت پروژه بوده تا مهندسی یعنی کار طراحی نکرده. وگرنه در فیلیپین و دوبی سابقه کاری خیلی خوبی در زمینه چاههای نفتی و ساخت پالایشگاه دارد اما تجربه اینکه چیزی را خودش طراحی کرده باشد ندارد که این یک مانع خیلی بزرگ است.
یک مشکل دیگرش هم این است که چون گرفتار کار و زندگی و مشکلات معمول است سردرگم شده که باید سراغ چه شرکتهایی و به چه شکلی برود. و نکته بعدی اینکه، درست است که مشکل زبان ندارد اما برای همه آدمها cold calling سخت است حتی به زبان مادری هم صحبت تلفنی با غریبهها برای همه آسان نیست. اگر از شما بخواهم که به همان زبان فارسی هر روز به ده نفر زنگ بزنید و شما هم بدانید که هر ده نفر پاسخشان «نه» است و شاید پس از ۱۰۰ تا یکی به شما بگوید «بله»، این خیلی سخت است که بعد از ۲۰ تا تماس باز این گوشی را بردارید و خیلی مثبت و پرانرژی پیام بگذارید. خصوصا که آدمهایی که در کار مهندسی هستند بیشتر یاد گرفتهاند که با ابزار و سیستمها طرف باشند تا آدمها؛ و مهارتهای برقراری ارتباطشان چندان قوی نیست و این مختص مهاجران هم نیست. شما همینجا یک مهندس متولد کانادا را هم که با یک نفر که در کانادا بازاریابی خوانده مقایسه کنید میبینید چون مهارتهای جانبی را ندارد به راحتی نمیتواند با دیگران ارتباط برقرار کند. کاری هم که خیلی وقتها ما میکنیم این نیست که به این افراد بگوییم برو این کار را بکن و آن کار را نکن. ما در واقع مثل دونده همراه هستیم که با حضورمان شما را به دویدن مداوم تشویق میکنیم و همین تداوم سبب میشود که دویدنتان خوب شود. یک بخشی از کار من منتور همین است. مثلا هر دو هفته یک بار همدیگر را میبینیم و قرار میگذاریم که باید کارهایی را انجام دهد و چون قول داده تلاش میکند و ممارست پیدا میکند و نمیگذارد مشکلات جاری زندگی در برنامههایش خلل و تاخیر ایجاد کند.»
گفتگوی ما در میان ازدحام محیطی که به نظر میرسد زبان جاریاش فارسی است به پایان میرسد. در زمان خروج نگاهی به میزی میاندازم که در بدو ورودم جوان ایرانی در پشت آن در حال مطالعه و آمادگی برای آزمون حرفهای بود. هنوز آنجاست. خستهتر از دو ساعت قبل اما نشانهای از تسلیم در چهرهاش نیست. شاید در میان مصاحبههای آتی، روزی روبهروی او بنشینم.
پایان
سایر توصیههای کاربردی مهندس وزیری را در اینجا مطالعه کنید.
ثبت دیدگاه