کانون گرم و پر مهر خانواده از منظری دیگر صحنه آشوب و نزاع و درگیری است. علاوه بر منازعه بر سر قدرت که در خانواده بیشک برقرار است، در سالهای اخیر توجه محققان مسایل خانواده با وارد کردن عنصر زمان به تحقیقات معطوف به امری شده است که از آن به صورتهای شکاف نسلی یا اختلاف و تفاوت نسلی یاد میشود. در یک سوی طرح این مفهوم کسانی ایستادهاند که برخورد نسلی بین فرزندان و والدین را تا حد فروپاشی رابطه خانوادگی پیش میبرند و از نبود فهم مشترک، فرهنگهای متفاوت و اختلافات عمیق در ارزشهای اجتماعی بین دو نسل همنشین در خانواده سخن میگویند. در عوض، سوی معتدلتر این محققان میپذیرد که به واسطه شرایط زیست متفاوت و از همه مهمتر تغییر نگرشها و ارزشها، تفاوتهایی بین نسلهای متفاوت در خانوادهها به چشم میخورد، اما این امر از حد تفاوت و اختلاف بیشتر نمیشود و زمینههای فهم مشترک همواره وجود دارد. از این منظر، آموزاندن ارزشهای اجتماعی و فرهنگی به فرزندان، خود موجب تشکیل رشتههایی میشود که والدین و فرزندان را در عین تفاوت به هم میپیوندد. نکته در این است که اگر زمینه فرهنگی و اجتماعی در بیرون از خانواده برای دو نسل متفاوت باشد، اگر ارزشهایی که قرار است در خانواده آموخته شوند با ارزشهای مسلط بر اجتماع همخوان نباشند، اگر سرعت انطباقپذیری فرزندان و والدین در زمینههای اجتماعی متفاوت باشد و به هر علتی فرزندان زندگی در دنیایی متفاوت را تجربه کنند که پدران و مادرانشان به کل از آن بیخبر باشند، در آن صورت این اختلافات چه وضعی پیدا میکند؟
همه آنچه برای آن وضع احتمالی گفتیم در خانواده مهاجران به چشم میخورد و همین موجب پدید آوردن دشواریهایی برای ارتباطات درون خانوادههای مهاجران میشود.
اولین نکته آن است که نسل اول مهاجران که معمولاً پدران و مادران خانوادهاند برای بهبود وضع زندگانی، به هر صورتی که آن را تعریف کنند، دست به مهاجرت میزنند و در این میان بهندرت از کودکان خود میپرسند که آیا مایل به این جابهجایی هستند یا نه. تصور بر این است که فرزندان در محیط جدید با دشواری کمتری از والدین پذیرفته و جذب میشوند. این گفته هر چند درست است، تحقیقات روانشناسان اجتماعی نشان میدهد که هراس از ورود به جامعه جدید در کودکان نیز موجد فشارهای روانی بسیار میشود. در عین حال، به سبب قابلیتهای روانی و بیانی، کودکان خانوادهها فرهنگ جامعه جدید را بهتر میپذیرند و به همین سبب نوعی اختلاف فرهنگی در این میان با والدین خود احساس میکنند. منظور از این اختلاف البته هم در حوزه ارزشهای اجتماعی و فرهنگی است و هم در زمینه هنجارهای اجتماعی که گاه در بین دو سرزمین مبدأ و مقصد بسیار متفاوت است. این مسئله پیش از هر چیز با سن فرزندان در ارتباط است. هر چه فرزندان مهاجران در سنین پایینتر به سرزمین جدید وارد شوند، به همان نسبت که زودتر و بهتر فرهنگ جامعه جدید را درونی میکنند، به همان نسبت نیز احتمال گسستن از پیوندهای درون خانوادگی ایشان بیشتر میشود. کنش متقابل والدین و فرزندان در این بین مؤثر است. کاستیگان و دوکیس (۲۰۰۶) با بررسی خانوادههای چینی مهاجر به کانادا دریافتهاند که هرچند ارتباط دوسویه والدین و فرزندان در بین خانوادههایی که در آنها فرهنگ کانادایی مسلط است با انطباق فرهنگی بیربط مینماید، در خانوادههایی که در آنها فرهنگ چینی مسلط است، ارتباط زبانی مادر و فرزندان و ارتباط ارزشی پدر و فرزندان بر میزان انطباق فرهنگی اثر میگذارد. این محققان نشان میدهند که در همه موارد، سوگیری نسبت به فرهنگ چینی باعث افت میزان فرهنگپذیری فرزندان در فضای اجتماعی کانادا میشود. به هر صورت، هر چند به نظر میرسد که فرزندان به سبب نیاز به حمایتهای خانواده به ایشان وابستهاند، ولی تفاوت بینانسلی خود را در قالب تجربه متفاوت درون و بیرون خانواده نشان میدهند. به این ترتیب، خانوادههای مهاجر از سویی با این امر روبرو هستند که فرهنگ خود را به فرزندانشان منتقل کنند که به هر ترتیب برای آنها گنجی مضاعف را به ارمغان میآورد، ولی از سوی دیگر میباید بدانند که هر چه پیوند با فرهنگ و ارزشهای سرزمین مادری بیشتر شود، فرایند پذیرش فرهنگ جامعه جدید برای فرزندان کندتر و دیرتر اتفاق میافتد.
مرتز و همکارانش در تحقیقی (۲۰۰۹) به بررسی همبستگی بینانسلی در خانوادههای مهاجران به هلند پرداخته و دریافتهاند که علاوه بر آنکه میزان تلاش نسل اول مهاجران برای ایجاد همبستگی خانوادگی بسیار بیشتر است، سابقه اجتماعی مهاجران نیز در این امر دخیل است. مثلاً مهاجرانی که از خاورمیانه میآیند میزان همبستگی بینانسلی بیشتری نسبت به مهاجران افریقایی نشان میدهند. این محققان علت را در ابعاد مذهبی نیز یافتهاند که به واسطه آن، احترام به ارزشهای مذهبی موجب افزایش همبستگی درون خانواده میشود. ناگفته پیداست که زمینههای مذهبی والدین گاه با باورداشتهای لامذهبانه، شکاکانه و یا دیگر مذاهب جامعه جدید نیز تلاقی میکند و به همین سبب، مشکلات دیگری بر سر راه خانوادهها پیدا میشود. علاقه به فرهنگ سرزمین مادری که برای غلبه بر شکاف ناشی از هویت دوگانه دیر یا زود به سراغ جوانان مهاجر میآید، گاه خود موجب بروز تعارضاتی میشود اگر این فرهنگ با باورداشتی مذهبی درهم آمیخته باشد…
متن کامل این مطلب را در این صفحات موضوع ماه نسخه تعاملی دوازدهمین شماره پرنیان و یا این صفحه از وبسایت نشریه پرنیان مطالعه کنید.
ثبت دیدگاه