ساز و کار نشریات ایرانی در غربت؟
23 اکتبر 2013 - 0:03
بازدید 324
13

ما ز یاران چشم یاری داشتیم… آقای نیما می‌گوید: «من چند سال است از همسرم جدا شده‌ام، برای تربیت بچه‌ها، پیدا کردن کار یا زندگی روزانه، اینجا هزار جور مشکل دارم. اگر شما فکر کنید از اول تا آخر این نشریات ایرانی خارج را که ورق می‌زنم یک کلمه پیدا کنم که از درددل‌های امثال […]

ارسال توسط :
پ
پ

ما ز یاران چشم یاری داشتیم…

آقای نیما می‌گوید: «من چند سال است از همسرم جدا شده‌ام، برای تربیت بچه‌ها، پیدا کردن کار یا زندگی روزانه، اینجا هزار جور مشکل دارم. اگر شما فکر کنید از اول تا آخر این نشریات ایرانی خارج را که ورق می‌زنم یک کلمه پیدا کنم که از درددل‌های امثال من بنویسند یا راهنمایی بدهند؟ همه‌اش یا از افتخارات ایرانی‌ها می‌نویسند، یا بحث‌ها و دعواهای سیاسی و شخصی است، یا شعر و داستان. تازه همه اینها به شرطی است که نشریه خوبی باشد وگرنه بیشترشان فلایر هستند با چهار تا خبر از ایران. خوب اینها را که دیگر امروز همه در اینترنت می‌خوانند. چرا از مشکلات ایرانی‌های مهاجر نمی‌نویسید؟ از نژادپرستی که مانع کارکردن در رشته تخصصی‌مان می‌شود، از بهترین خانواده‌های ایرانی که از درون مشکل دارند و نه تنها در جوانی که سر پیری هم از هم طلاق می‌گیرند، از باهوش‌ترین نوجوانان ایرانی که در زندان‌ها یا خانه‌های اصلاح و تربیت نوجوانان هستند، چرا نمی‌گویید که هرسال هزاران پدر و مادر تحصیل کرده بهترین زندگی و عزیزترین کسان‌شان را در ایران می‌گذارند و به اینجا می‌آیند تا بچه‌هایشان در مدارس چندزبانه تحصیل کنند، بعد بچه‌ها از نوجوانی سر از زندان در می‌آورند و خودکشی می‌کنند و یا در ارتباط با گنگ‌های خیابانی کشته می‌شوند؟ آیا ایراد از خانواده است؟ از مدرسه یا محیط اجتماع است؟ ما از روزنامه‌هایمان انتظار داریم در این دیار غربت به ما راه و چاه نشان بدهند، بگویند در جامعه و مدارس و بیمارستان‌های اینجا چه می‌گذرد، در تاریخ اینجا چه گذشته، ما داریم با چه کسانی زندگی می‌کنیم و چگونه باید برخورد کنیم یا نیازهایمان را رفع کنیم. کمک کنند تا مردم آگاه شوند تا دانسته عمل کنند.»

آقای پورشفیعی هم از خبرنگاران و نشریات شهرش گله‌مند است. او یک بازرگان مقیم کانادا و مدیر یک دفتر ارزی است که از تی‌دی بانک شکایت کرده است. این بانک بطور سرخود اقدام به بستن حساب‌های مشتریانی کرده است که با ایران مراوده مالی داشته‌اند. آقای پورشفیعی می‌گوید که نشریات می‌توانستند کاری کنند که حداقل یک گروه مردم معترض پشت در دادگاه بایستند و به این تصمیم ناعادلانه تی‌دی بانک اعتراض کنند. با اینکه این یک مسئله شخصی نیست و همه ایرانی‌ها از این مبارزه من نفع می‌برند  ولی هیچکدام از نشریات فارسی‌زبان شهرمان به دادگاه‌ها و بحث‌ها توجه نشان نداده‌اند. حتی یک خبرنگار هم نفرستادند.

خانم گیتی هم دل پردردی از نشریات فارسی شهرش دارد: «من دهسال پیش با شوهر و سه پسرم به کانادا آمدیم. با ۳۵۰ هزار دلار پول برای سرمایه‌گذاری؛ آقای ایرانی در همسایگی ما بود که به ما پیشنهاد خرید رستورانی را که خودش در آن کار می‌کرد را داد. به شرطی که نیمی به نام او باشد. رستوران را خریدیم. در این حین شوهرم به ایران رفت و آنجا فوت کرد. این آقا هم در کمال نامردی پول ما را بالاکشید و مرا تهدید به مرگ کرد و با کتک از رستوران بیرون انداخت. جای دستهایش دور گردنم را سیاه کرده بود. برایش هم پرونده جنایی درست شد و هم حقوقی. در این مدت پسرهایم در رستوران دیگران کار می‌کردند. خودم دو جا، سه جا کار می‌کردم تا خرج زندگی‌مان را درآوریم. بعد از چند سال شکایت و وکیل و دادگاه توانستیم بخشی از پول را پس‌بگیریم. در تمام این مدت ماهنامه شهرمان داشت آگهی رستوران مرا به نام و عکس این آقا چاپ می‌کرد! حالا که بعد از این همه سال دادگاه را بردم، وکیل من چک را گرفته و آن را به نام خود به حساب خوابانده است! دوباره یک سری الان شکایت‌کشی دارم تا ته‌مانده پولم را این بار از وکیل پس بگیرم! فعلا به شکایتم رسیدگی‌شده و جوازش را باطل کرده‌اند. جالب اینجاست که او هم هنوز دارد آگهی می‌دهد! من از این نشریه سوال می‌کنم آقا آیا مگر شما شریک دزد و رفیق قافله هستید؟ چرا آگهی امثال این کلاه‌بردارها را چاپ می‌کنید؟ آیا صنار سه شاهی پول آگهی ارزش آن را دارد که مردم ساده‌دل به دام این شیاد‌ها بیفتند؟»

 

نشریات کامیونیتی، به جای آگاهی، آگهی می‌دهند!

اما چرا این نشریه‌ها راه و چاه را نشان نمی‌دهند یا کمک اشخاص نادرست را قبول می‌کنند؟ حتما از بدجنسی‌شان نیست و به نظر می‌آید ریشه در فقر مالی نشریه دارد. مشکل هماهنگ‌کردن هزینه و درآمد مطبوعات، معضلی جهانی است که شامل نشریات محلی و کامیونیتی هم می‌شود. برای تهیه یک گزارش خوب، به حداقل ده ساعت کار حرفه‌ای نیاز است. همچنین صفحه‌بندی، تایپ، گرافیک، طراحی وب و بالاخره چاپخانه وقت و هزینه‌های جداگانه دارند. نشریات کامیونیتی حتی قادر به پرداخت حداقل حقوق نیستند که هیچ، اکثرا با سیلی صورت خود را سرخ نگه داشته‌اند. خیلی شانس بیاورند، درآمد نصفه-نیمه آگهی‌ها، خرج و دخل نشریه را به نقطه سر به سر می‌رساند. ولی اکثر مدیرمسئول‌ها باید ماهانه مبلغی بین پانصد تا هزار دلار از جیب بگذارند و در نتیجه در مخارج تا حد امکان صرفه‌جویی می‌کنند و کارها را به داوطلب‌هایی که همیشه هم در دسترس نیستند می‌سپرند. اگر کسی نبود البته خودشان باید آستین بالا بزنند و به قول آقای رحیمیان مدیرمسئول ماهنامه پیوند، یک «وان من شو» به راه بیندازند. فشارهای مالی، معنوی و کاری به حدی است که  بسیاری از مدیران نشریات را پس از چاپ چند شماره به تعطیلی و یا حتی ورشکستگی می‌کشاند! درمیان حدود ده نشریه تعطیل شده شهر مونترال در دهسال اخیر که بین شش تا سی شماره ماهانه عمرداشته‌اند، به ارقام بدهی بین سی تا دویست هزاردلار برمی‌خوریم. با این‌همه کمتر کسی باور می‌کند که هزینه نشریه نه از سازمان‌های مختلف سیاسی یا امنیتی بلکه از جیب اشخاصی مانند خود آنها تامین می‌شود.

برای مطالعه متن کامل این نوشتار این صفحه از وبسایت پرنیان را ببینید و یا این صفحات از نسخه دیجیتالی نشریه شماره ۱۴ را تورق کنید.

 

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

برای ارسال دیدگاه شما باید وارد سایت شوید.

مراقب تشابه نام‌ها باشید! مارا با نام کنپارس به دوستان خود معرفی کنید.
This is default text for notification bar