دوستی در وبلاگم کامنت گذاشتهاند که «… هر اندازه که نظم و ترتیب بیشتری را در رابطه با شرکت، سایت، وبلاگ و سایر خدمات شما به مرور زمان مشاهده میکنم، بینظمی و آشفتگی بیشتری را در امر مهاجرت از سوی اداره مهاجرت کانادا متوجه میشوم. به عنوان یک متقاضی مهاجرت به کانادا، این سوال برای من پیش میآید که آیا مشاهده این بینظمیها و خلف وعدهها در اولین برخورد یک متقاضی مهاجرت با سیستم اداری کانادا، نشان از «مشت نمونه خروار» نداشته و به تعبیر دیگر بینظمی در سایر بخشهای این کشور نیز رخنه ننموده است؟ چنین بینظمی در سیستم مهاجرتی کانادا دستکمی از برخی ادارات داخلی کشورمان نداشته که بعضا شدیدتر هم میباشد.»
دوست دیگری از طریق دفتر تهران تماس گرفته و گفتهاند: «با مطالعه این مطلب [منظور مقاله «هارپر و نوع تازهای از میهنپرستی!» است] این طور به نظر میرسه که هارپر یک نژادپرسته و کانادا داره رو به نژادپرستی میره پس چرا گفته میشه [در مقایسه با بقیه کشورها] جای خوبی برای مهاجرانه؟»
شاید این دو پرسش در ظاهر چندان به هم مربوط نباشند اما تصمیم گرفتم در یک جا به آنها بپردازم چون حداقل در این نکته مشترک هستند که درباره کانادا، وضعیت زندگی و فرهنگ حاکم بر این کشور، پرسشها و ابهاماتی را مطرح کردهاند. چند نکته را در اینجا در باره این پرسشها و این نوع قضاوتها بیان میکنم:
نکته اول: بین فکت و اظهارنظر تفاوت بگذارید.
در مطالعه مطالب مختلف گاهی شما در حال مطالعه فکتها یا واقعیتها هستید و گاهی در حال مطالعه اظهارنظرهای افراد درباره آن فکتها، گاهی خبر میخوانید و گاهی تحلیل خبر؛ خیلی زمانها این دو با هم آمیخته میشوند و خیلی مهم است که بین این مقولهها تفکیک قائل شوید. مثلا اینکه «کانادا چند ماهی است که ارسال مدیکال برای فهرستهای ۳۸گانه را در تمامی دفاتر صدور ویزا بسیار کند کرده» خبر است اما اینکه این به دلیل ضعف مدیریتی آقای کنی است یا تغییرات احتمالی در سیاستهای دفاتر یا کمبود بودجه به دلیل کاهش نیروهای دولتی یا تغییر سیستم ارزیابی یا … تا زمانیکه اخبار موثقی در رد یا تایید یکی یا چندتایی از این فرضیهها مطرح شوند فقط اظهارنظر هستند. ممکن است نظر من با شما و شما با آقای مختاری تفاوت داشته باشد. مهم این است که ببینیم فکتها چیست، دایره آگاهیهای خود (از فکتها) را افزایش دهیم و دربرابر آنها موضعگیری درستی داشته باشیم تا بتوانیم روی دلایل یا علل واقعی پدید آمدن یک رویه یا حادثه تاثیرگذار باشیم. یک مشکل جامعه کاربران جوان اینترنت و خصوصا متقاضیان ایرانی مهاجرت به سایر کشورها در میان این کاربران این است که بلافاصله هر نوع اظهارنظر یا تحلیل را به حساب فکت میگیرند، خود چیزهایی به آن میافزایند و بعد همین اضافات را هم فکت در نظر میگیرند، درباره اینها بلافاصله نتیجهگیری میکنند و به سرعت پس از نتیجهگیری به صورت عاطفی، شدیداً متاثر میشوند. معمولا نتیجه این تاثیر هم به ندرت به سمت اقدامی موثر هدایت میشود. در همین موضوع مهاجرت، اگر مجموعه عملکرد افراد منتظر بهسامانتر، معقولتر و منسجمتر میبود نتیجه زمین تا اسمان با آنچه الان هست تفاوت میداشت.
نکته دوم: امور را باید نسبی دید.
وقتی از نظر عدهای «تمایلات وطنپرستانه» آقای هارپر ممکن است تعبیر به نژادپرستی شود باید ببینیم داریم در چه ظرف زمانی و مکانی صحبت میکنیم. کانادا یک کشور دموکراتیک بسیار جدید است که کاملا بر اساس پدیده مهاجرت شکلگرفته و کماکان به این پدیده به شدت وابسته است. سابقه تاریخی این کشور حتی به اندازه امریکا نیست که برخی از شهروندانش بدون نگاه به تقویم تاریخی کشور، خود را قدیمیترین تمدن پیشرفته بشری میدانند! کانادا کشوری است که همین الان در بسیاری از خانوادههایی که ممکن است شما آنها را وایت (از نژاد سفید اروپایی) و نیتیو (متولد و بزرگ شده کانادا) بدانید، پدربزرگ و مادربزرگهایی زندگی میکنند که نمیتوانند به یکی از دو زبان رسمی کشور تکلم کنند. بسیاری از اعضا مجالس فدرال یا استانی (و از جمله اقای رضا مریدی نماینده ایرانیالاصل مجلس انتاریو) نه از گروه فرزندان مهاجران، که خود مهاجر نسل اول هستند. سنت دموکراتیک قوی و رسانههای بسیار پرقدرت اجازه نمیدهند که آنچه مخالف ارزشهای کانادایی و در راس آنها برابری انسانها (از هر نژاد و آیین و رنگ و فرهنگی که هستند) و چندفرهنگی (باور به اینکه آنچه فرهنگ کانادایی خوانده میشود در تعامل، احترام و امتزاج با فرهنگهای قومیتهای درون خود است) است ظهور و گسترش یابد.
البته بایاس و پیشقضاوت هست؛ البته عدهای درون این جامعه فکر میکنند که فرهنگ و مذهب و عقیده آنها بر دیگران برتری دارد و این ربطی به اینکه اقلیت باشند و یا اکثریت ندارد؛ این تفکرات در میان همه اقوام و آیینها مدافعانی دارد. تا آنجا که من میفهمم مسئله امثال آقای هارپر نژادپرستی نیست بلکه آنها اینطور باور دارند که در میانه این شعارها، سهم فرهنگ انگلوساکسون که پایههای کشور را پیریزی کرده فراموش شده و تلاش این گروه (که دایره آنهم بسیار محدود است) در واقع در جهت بازگردادن این سهم است و نه چیز دیگر. اگر آقای هارپر به دنبال بازگرداندن عنوان رویال (سلطنتی) به برخی جنبههای جامعه است از این زاویه نیست که وی سلطنتطلب است یا میخواهد قدرت سلطنتی را در کشور در برابر دموکراسی پارلمانی قرار دهد. الان انگلستان هم دیگر سلطنتی نیست! آنها که در کانادا هستند میدانند که مو به موی متن سخنرانی نماینده ملکه در کانادا را دولت این کشور نگارش کرده است و وی حتی نمیتوانسته یک واو را اینور آنور کند. این موضوع را به هیچوجه نباید با کشورهای اروپایی که شهروندانش رسما اعضا افراطی احزاب راستگرای ضد برخی ادیان یا قومیتها را به مجلس میفرستند اشتباه گرفت. همین آقای هارپر در مقایسه و نسبت به امثال جک لیتون فقید یا رهبران احزاب لیبرال است که فردی راستگرا محسوب میشود وگرنه در مقایسه با بسیاری از رهبران اروپایی از افراد معلومالحال است!
البته ماجرای دعوای آقای هارپر با احزابی مثل لیبرال در مورد «چندفرهنگی بودن کانادا» و تضعیف فرهنگ انگلوساکسون به ریشههای تاریخی و روش تضعیف فرانسهگرایی کبکی در دهههای گذشته بازمیگردد و در واقع، دو تاکتیک و استراتژی متفاوت در برابر یک خطر (استقلالخواهی و جداییطلبی کبکی) بوده است که شرح آن فرصت دیگری را میطلبد و اگر زوایای آن برای مخاطبان روشن شود قطعا دلیل برخی شعارها آشکارتر خواهد شد. همه اینها انکار این واقعیت نیست که کانادا هم مثل هرجای دیگر جهان، بد و خوبهایی دارد. نباید هیچ مورد را مطلق گرفت و به همین دلیل تاکید میکنم که ارزیابی ما از امور نسبی است.
نکته سوم: اداره مهاجرت کانادا «نماینده شایسته» سیستم دولتی کانادایی نیست.
نکتهای که در مورد نسبی بودن قضایا و قضاوتها گفتیم درباره مقایسه سیستمهای کاری و دولتی هم مشخص است. البته نگارنده به دلیل چندین سال دوری از ایران در جریان تغییر و تحولات و پیشرفتهای اخیر در ایران قرار ندارم. قطعا ورود تکنولوژیهای جدید خصوصا در حوزه ارتباطات در ایران، نظیر هر جای دیگر تحولاتی در کیفیت و کمیت خدمات دریافتی پدید آورده است اما همانطور که بیان شد امکان مقایسه بین دو کشور برای من فراهم نیست اما در مورد خدمترسانی در کانادا نکاتی قابل طرح است.
بارها این فکت تکرار شده که در کانادا چندین رده دولت داریم. مهمترین آنها دو رده دولت فدرال و دولت استانی و تمایز بین مسئولیتها و اختیارات مرتبط با هریک است. تاثیر این مقوله را تا در کانادا زندگی نکنید متوجه نخواهید شد. همین تفکیک سبب میشود که سطوح بسیار زیادی از خدمات با آسانی و بدون کاغذبازی و انتظار طولانی در اختیار شما قرار گیرد. علاوه بر این، اغلب قریب به اتفاق خدمات، توسط بخش خصوصی یا شرکتهای وابسته به دولت با ساختار مدیریت متفاوت و در رقابت با بخش خصوصی ارائه میشوند که خود منجر به بهبود کیفیت خدماترسانی میشود.
استفاده از مزایای اینترنت پرسرعت و تجارت الکترونیک هم که دیگر نیاز به بحث ندارد. امروزه این امکانات سبب شدهاند که سرعت ارتباطات و مدت انتظار برای تقاضا یا دریافت سرویس در حوزه گستردهای از خدمات نظیر انواع ثبت نامها و درخواستهای رسمی از جمله گشایش شرکت و دریافت بیزینس نامبر، پرداخت صورتحسابها، نقل و انتقالات مالی، سفارش خرید و دریافت اجناس، اظهارنامه مالیاتی، انواع رزرو مکانها و فرصتها و…در تمام ساعات و روزها و بدون دخالت محسوس افراد انجام شود. به عنوان مثال به جرات میتوانم بگویم در تمام سالهای اقامتم در کانادا مراجعه من به شعب بانکها برای دیدار ضروری با کارمندان در مورد تمامی خدمات شخصی که دریافت کردهام -از گشایش حساب، درخواست کارت اعتباری، تقاضای وام، پرداخت صورتحساب تا حتی درخواست پول نقد (منهای دریافت از دستگاههای ATM که آنهم معمولا ماهی ۲-۳ دفعه بیشتر ضرورت نمیشود) به سالی ۱۰ مورد نمیرسد و تقریبا هر کاری که نیاز بوده یا از طریق اینترنت و یا تلفن-بانک انجام شده است. همین قصه در مورد سایر ادارات از جمله راهنمایی و رانندگی و شهرداریها و مواردی از این دست حتی کمتر بوده است. چنین روندی سبب شده است که اصولا خدماترسانی در این سطوح اصلا برای شهروندان امری محسوس نباشد و آنچنان در روال عادی زندگی و بدون استرس و دغدغه اتفاق بیافتد که افراد متوجه آن سرویسها نباشد. در مجموع من در موارد خاصی از بعضی شرکتهای خصوصی بیشتر شکایت داریم تا شرکتهای دولتی.
البته همانطور که پیشتر در مطلب مربوط به اینده سیاستهای مهاجرتی کانادا اشاره کردم وقتی پای افراد به میان بیاید اوضاع همیشه به این خوبی نیست چون معمولا شاغلین بخشهای دولتی افرادی با انگیزهها و تواناییهای پایینتر نسبت به متوسط شاغلین بخشهای خصوصی هستند اما حسن بخشهای دولتی این است که به دلیل فشار افکار عمومی همیشه حداقلی از استانداردهای کیفی باید در مورد آنها عملی شود در حالیکه در بخشهای خصوصی این رقابت است که حرف اول را میزند. شما ممکن است خطا کنید یا مثلا به دلیل اینکه میخواهید سرویس خیلی ارزانتری را دریافت کنید سراغ یک شرکت بخش خصوصی بروید که کیفیت خدماتش پایینتر از حداقلهای مورد انتظار است. مهم این است که بیشترین میزان خدمات توسط شرکتهای عمومی یا خصوصی و در بازار رقابتی عرضه میشود و شما فرصت دارید که بررسی و انتخاب کنید. میزان حضور شرکتهای دولتی در کانادا در مجموع سهم بسیار پایینیتر شامل میشود.
شاید از نظر وضعیت شرکتهای دولتی، سرویسهای اداره مهاجرت کانادا یک استثنا باشد و اصلا نمیتوان آنها را «مشت نمونه خروار» در نظر گرفت. یعنی کیفیت این سرویسها در مقایسه با سایر بخشها از همه جا پایینتر است که این دلایل و علل مختلفی دارد.
یک دلیل آن تعداد بسیار بالای متقاضی و محدودیت سرویسدهی است. در داخل کانادا به هر میزانی که کشش بازار باشد ظرفیت سرویسدهی افزایش مییابد اما ظرفیت سرویسدهی اداره مهاجرت بالاخره سقف دارد. برنامههایی در هر سال تصویب میشود و باید همانها پیاده شود در حالیکه تقاضا همیشه چندین برابر است و صف انتظار طولانی که مرتبا بر افراد دارای پتانسیل حضور در آن افزوده میشود.
نکته دوم انحصاری بودن ارائه کننده این سرویسهاست. همین که رقابتی هر چند در دو سطح اتفاق بیافتد تاثیرش را میگذارد. مثلا ببینید که اختیار عمل کبک نسبت به فدرال چگونه سبب پویایی، سلامت و دقت عمل بیشتر کبک شده است. جالب اینکه اختیارات وزیر مهاجرت فدرال با تصویب ماده C-۵۰ خیلی زیاد شده و به چندین برابر همکار کبکیاش رسیده اما این اختیارات بیشتر، به جای رفع موانع به آشفتهتر کردن فرایندها منجر شده است. اگر خدمات ادارات مهاجرت کانادا توسط شرکتهای متفاوت و در یک رقابت انجام میشد میدیدید که نتیجه متفاوت میشد.
نکته سوم وضعیت سرویس گیرندگان یا متقاضیان است. در داخل کانادا قواعدی بین سرویس دهنده و سرویس گیرنده برقرار است؛ سطحی از اعتماد و مراودات قانونی وجود دارد که به سرویس دهی سرعت میبخشد؛ شرکتهای واسطی هستند که میتوانند بین دو طرف ارائه کننده و دریافت کننده خدمات بیمهها و تعهداتی را عرضه کنند که به تسهیل شدن امور منجر شود اما وضعیت متقاضیان مهاجرت خارج از این روال است؛ تقاضای بسیار بالا در حوزه مهاجرت سبب شده تا دروغ، کلاهبرداری و تقلب در این عرصه گسترش یابد و مسائل امنیتی هم کار را دشوارتر کرده و همین به سازوکاری بین دو سوی ماجرا منجر شده که نتیجهاش فقدان اعتماد و نیاز به تجسسهای بیشتر و در نتیجه کندتر شدن حرکت انجامیده است.
نکته آخر که بیارتباط با نکته سوم نیست به بحث رسانهها و فشار افکار عمومی بازمیگردد. در کشورهای دموکراتیک که احزاب به رای شهروندان وابسته هستند هر موضوعی که بتواند به تحریک افکار عمومی و ایجاد جو منفی در میان جامعه منجر شود از نظر احزاب بسیار خطرناک است و به سرعت در مقابل چنین مواردی عکسالعمل نشان داده میشود و برای اصلاح امور تلاش میشود. مثلا در مورد پتیشن اعتراضی به شرایط سفارت کانادا در تهران، از آنجا که شهروندان پرقدرتی در داخل کانادا با انسجام قابل توجه این موضوع را رسانهای کردند و دولت اقلیت هارپر این مورد را برای وجهه خود نامناسب میدید به سرعت دست به اقدام زد؛ در حالیکه حرکتهای دیگر که توسط غیرشهروندان و نه چندان منسجم انجام میشود کارایی لازم را ندارد چون فاقد تاثیرگذاری روی افکار عمومی است. در این بین هم دیدهایم که متقاضیان ایرانی وقتی پای عمل موثر پیش میآید به دلایل واهی (از جمله نگرانی از رد شدن پرونده به دلیل اعتراض!) اقدامی انجام نمیدهند. اگر متقاضیان محترم مهاجرت به کانادا بخش اندکی از وقتی را که در فرومها و در بلاگها صرف کسب اطلاعات نه چندان ضروری یا فحاشی به مدیران ارشد اداره مهاجرت کانادا میکنند به اقدام محترمانه، موثر و منسجم در برابر رفتارهای این اداره اختصاص میدادند وضع به مراتب متفاوتتر میشد. یا اگر انجمن مشاوران مهاجرت ایرانی-کانادایی حساسیت شرایط را بهتر درک میکرد و با توجه به پشتوانه قویی که از طریق موکلینش دارد دست به اقدامات جدی میزد میتوانست موثرتر باشد.
اما همینجا و در پایان نظرم را در مورد عملکرد وزارتخانه در مورد لیست ۳۸گانه بیان میکنم. من شخصا هنوز خیلی بدبین نیستم. در برنامههای امسال سهم ویزاهای نیروی متخصص فدرال کلا کاهش قابل توجهی یافته است. معتقدم که آقای کنی بعد از دو سال شعارهای دهانپرکن و اقدامات عجولانه که اختیارات فراوان قانونی C-۵۰ به وی داده است سرش به سنگ خورده و حالا میخواهد اقدامات منطقیتر و عملیتری انجام دهد اما آن کاهش ظرفیت به همراه شعارهایی که داده و طبع رسانهای و علاقهمند به تبلیغات در وی و اطرافیانش سبب شده که عمده تمرکز روی فهرستهای جدیدتر باشد که متقاضیان آنها با دریافت سریعتر مدیکال میتوانند آمار نهایی زمان انتظار را کاهش دهند و به رسانهها اعلام کنند که ما هنوز در مورد کسانیکه بازار کار کانادا به آنها نیازمند است سر قولمان هستیم و در کمتر از یکسال و یا همین حدود به افراد ویزا میدهیم! این البته برداشت من است و تا فکتهای کافی برای آن گردآوری نشود نمیتوان به آن چیزی بیش از یک نظر گفت.
چه باید کرد؟
توصیه من به همه متقاضیان مهاجرت به کانادا اعم از فهرست قدیمی، فهرست ۳۸گانه و فهرستهای بعدی این است که:
- تلاش کنید با اقدامات منسجم بر روی رسانههای کانادایی تاثیرگذار باشید. باید این رسانهها اعم از رادیو و تلویزیون و روزنامهها مرتبا نامههایی دریافت کنند که نقاط ضعف و تناقضهای رفتاری مسئولان اداره مهاجرت (که تنها یک مورد آن دادن ویزا به متقاضیانی از فهرست ۲۹گانه است که همرشته آنها در فهرست ۳۸گانه حضور دارد و این ظلم آشکار و تخلف بارز است) در آنها برجسته شده باشد و قولهای زمینمانده جناب وزیر یادآوری شود. نامههای متنوع با متون مختلف که هر یک با حس و حال و مسائل نویسنده (یا نویسندگانش) بوده و نشان دهنده تنوع افراد درگیر ماجرا است تاثیر بیشتری دارد اما همین نامهها هم هرچه گروهیتر نوشته شود بهتر است. باید تلاش کنید که بحث ضعف در عملکرد دولت محافظهکار در حوزه مهاجرت به بحث روز رسانهها تبدیل شود و هفتهای نباشد که چند مقالهای در نشریات به این موضوع اختصاص نیابد و این موضوع به پاشنه آشیل دولت تبدیل شود.
- تلاش کنید به احزاب مختلف، چه حزب محافظهکار و چه رقبای آنها نامههای فردی و گروهی بنویسید؛ واضح است که لحن و متن نامه برای حزب غالب و احزاب مخالف باید متفاوت باشد.
- تلاش کنید با حضور در صفحات فیسبوک و فرومهای مربوط به این حوزهها و حتی فرومهای دولتی به این موارد برجستگی دهید و البته همه اینها باید به انگلیسی باشد. اگر توانستید افرادی را در کشورهای دیگر بیابید که مشکل آنها با شما یکی است (چون این معضل فقط مربوط به ایرانیان یا دفتر دمشق نمیشود)، با آنها گروه تشکیل دهید و نامهنگاری گروهی انجام دهید.
- اگر فامیلی در کانادا دارید از آنها بخواهید که با نماینده منطقه در مجلس فدرال مکاتبه کرده و در این مورد اعتراض کند. خصوصا به گفتههای پرتناقض وزیر و بلاتکلیفی ناشی از بدقولیها و تاثیرات مخرب آن بر کار و زندگی خود اشاره داشته باشد. اگر تهیه این نامه به انگلیسی برای آنها دشوار است خودتان آن را تهیه کنید.
- اگر موکل شرکتهای مهاجرتی دیگر هستید، از وکلای خود طلب اقدام نمایید. از آنها بخواهید که دست به اقدامات عملی و هماهنگ بزنند. حتی میتوانید مستقیما با انجمن مشاوران مهاجرت ایرانی-کانادایی مکاتبه نمایید.
- همه تلاشهای خود را انجام دهید تا در یک اشل گسترده، این موضوع به یک مورد حساس در صحنه سیاست کانادا تبدیل شود.
از آنجا که با مرگ جک لیتون، رهبر اپوزیسیون قانونی در مجلس و اوضاع بههم ریخته هر دو حزب لیبرال و NDP، دولت هارپر خود را راحتتر و بیدغدغهتر از هر زمان دیگری احساس میکند و از الان برای ۱۰ سال آینده در حال برنامهریزی است هیچچیز بهتر از ایجاد یک دغدغه گسترده نمیتواند خوابهای خوش این حزب را برهم زده و دولتمردان را به تحرک وادارد اما فراموش نکنید که این کار صبر و حوصله، انسجام و ممارست میخواهد و نباید چنین فکر کنید که با یکی-دو ماه کار و نگارش ۱-۲ نامه ماجرا تمام میشود. باید با ظرفیت تمام برای خلق یک هجوم رسانهای که حتی غیرایرانیان هم در آن حضور داشته باشند اقدام کنید. مطمئن باشید که این گونه اقدامات نه تنها برای امروز بلکه برای تغییرات احتمالی آینده هم به نفع شماست.
و در کنار همه اینها از یاد نبرید که هدف اصلی شما در تمامی این «سالهای صبر و انتظار و تلاش»، باید دستیابی به حداکثر آمادگی برای ورود به کانادا باشد. این روزها و هفتهها و ماهها میگذرند و به رغم همه طولانی بودن زمان و کشنده بودن انتظار، در برابر آن زمانهای زندگی در کانادا چون خاطرهای کوتاه به نظر خواهند رسید. برای آن دوران طولانی خود را آماده کنید.
ثبت دیدگاه