این روزها بخشی از ایرانیان ساکن تورنتو و شهرهای اطراف با تجربه بسیار جدید و متفاوتی روبرو شدهاند: صفی از ایرانیان داوطلب برای نمایندگی احزاب کانادایی (تا این لحظه به جز یک نفر، همگی برای نمایندگی حزب لیبرال) در انتخابات آینده که در برخی مناطق مثل ویلودیل یا ریچموندهیل به دلیل حضور بیش از یک نفر، به رقابت میان خود جامعه ایرانیان منجر شده است. به قول مولانا: «اندک اندک جمع مستان میرسند…»
میگویم این تجربهی «بخشی از ایرانیان» است و درستتر است که بگویم تجربه بخش بسیار کوچکی از جامعه ایرانیان است؛ چون هنوز تعداد بسیار زیادی از اعضا این جامعه کمترین اطلاعی از این موضوع ندارند یا علاقهای به پیگیری این بحثها نشان ندادهاند و به همین دلیل گردهماییهای برگزار شده در این ارتباط با استقبال بسیار محدودی مواجه شده است.
البته برخی فعالان جامعه ایرانی چه از چهرههای شناختهشده و چه از میان گروهی که به دلیل آشنایی با کاندیداها وارد این مسیر شدهاند تلاش میکنند از راه اطلاعرسانی رسانهای و یا برگزاری جلسات عمومی و خصوصی شور و نشاطی در میان جامعه ایرانیان پدید آورند تا برای کمک به انتخاب این افراد در مرحله اول به عنوان کاندیدای حزب و بعد از آن، انتخاب به عنوان نماینده مجلس فدرال بتوانند برای اولین بار در تاریخ کانادا، یک ایرانی را به مجلس فدرال بفرستند. ایرانیان تاکنون در مجالس استانی انتاریو (دکتر رضا مریدی) و کبک (دکتر امیر خدیر) موفق بودهاند اگر چه دکتر خدیر در مجلس کبک به دلیل جایگاه خاص حزبیاش تحرک ویژهای به عنوان یک ایرانیالاصل از خود نشان نداده است.
این رقابت درونگروهی پرسشهای جدیای را مطرح ساخته است از جمله اینکه آیا واقعا جامعه ایرانی ظرفیت حضور همزمان این تعداد از کاندیداها را دارد؟ سایر قومیتهای کانادایی که اعضا به مراتب بیشتر و باسابقهتری از ایرانیان دارند و منسجمتر و فعالتر از آنها هم در ارتباط با جامعه مادر- کشور کانادا- فعالیت میکنند چه وضعی دارند و آیا نظیر چنین «جمع مستانی» در میان آنها هم تشکیل شده است؟ آیا این شکل از حضور همزمان و رقابت، بیشتر به نفع وجهه کامیونیتی ایرانیان است یا تداعیکننده هرج و مرج، ناهماهنگی، فقدان انسجام و مدیریت درونی است و از آن بدتر ممکن است در میان فعالان سیاسی کانادایی به نوعی فرصتطلبی تعبیر شود؟ و آیا اصولا چنین فرایندی به نفع سیاسیتر شدن جامعه ایرانیان و تشویق آنها به حضور فعال در انتخابات خواهد شد یا بالعکس به سرخوردگی، ایجاد یا تعمیق دشمنی، پراکندگی و احساس شکست در میان همان معدود افراد فعال این جامعه منجر خواهد شد؟
همه این پرسشها و حتی پرسشهایی کلیدیتری نظیر اینکه آیا اصلا چیزی به نام جامعه ایرانیان وجود خارجی دارد یا توهمی بیش نیست و ما در بهترین حالت تنها با جمع ایرانیان روبرو هستیم؟ امروز در میان همان «بخش کوچک از جامعه ایرانیان» درگرفته است و در کنار اینها یک پرسش محوری دیگر هم مطرح است که به نظر میرسد فعالان این عرصه با پیشفرض مثبت از آن گذر کردهاند: به فرض اینکه همه شرایط فراهم شود، آیا واقعا الان زمان حضور یک ایرانی در پارلمان فدرال است؟
در این فاصله وقوع یک حادثه انحرافی یعنی دیدار جمعی از ایرانیان سرشناس در آخرین روزهای سال ۲۰۱۳ با جیسن کنی به دعوت حزب محافظهکار عملا هدف اصلی بسیاری از فعالان سیاسی ایرانی را تحت تاثیر خود قرار داد. این دیدار که با سواستفاده کامل شخص کنی و سایر اعضا حزب محافظهکار حاضر در نشست که از کنفرانس مطبوعاتی یکطرفه پایانی دیدار برای دریافت تایید سیاستها و اقدامات ضدایرانی خود بهرهبرداری کردند و بهویژه استفاده تعمدی و جهتدار از عبارت تبلیغاتی «رهبران جامعه ایرانیان» برای شرکتکنندگان این نشست که توسط ابزارهای تبلیغاتی و رسانههای طرفدار محافظهکاران آب و تاب یافت جنجالهایی را در جامعه ایرانیان پدید آورد که عملا به تشدید واگرایی بیشتر جمعی منجر شد.
به نظر نمیرسد که تاثیر تخریبی این واقعه بهزودی رفع شود و تا همینجا هم حزب محافظهکار با این اقدام به دو هدف مهم رسیده است: اول، به ظاهر از جامعه ایرانیان برای سیاستهای ضدانسانی خود به بهانه دفاع از حقوق بشر تایید گرفته است و دوم، در میان جمع فعالی که همگی برای فرستادن حداقل یک ایرانی (از حزب لیبرال، رقیب محافظهکاران) همصدا شده بودند تفرق و پراکندگی ایجاد کردند تا این پرسش باز هم جدیتر مطرح شود که «آیا واقعا الان زمان حضور یک ایرانی در پارلمان فدرال فرا رسیده است؟
در این باره بیشتر خواهم گفت.
ثبت دیدگاه