اولین قدم خیلی به جلو در مونترال
12 می 2011 - 8:40
بازدید 308
12

نیکا کیا در حد یه مسافر چمدونم رو باز کردم. فرداش باید SIN، بانک، تلفن و بیمه رو ردیف می‌کردم. باید به خونه زنگ می‌زدم، به فامیل‌های ساکن امریکا زنگ می‌زدم! یادم اومد که جلو آسانسور دستگاه تلفن عمومی دیده بودم. رفتم پایین. واسه تلفن شهری۵۰ سنت می‌خواست. نفهمیدم واسه چند دقیقه بود! فقط می‌دونستم […]

ارسال توسط :
پ
پ

نیکا کیا

در حد یه مسافر چمدونم رو باز کردم. فرداش باید SIN، بانک، تلفن و بیمه رو ردیف می‌کردم. باید به خونه زنگ می‌زدم، به فامیل‌های ساکن امریکا زنگ می‌زدم! یادم اومد که جلو آسانسور دستگاه تلفن عمومی دیده بودم. رفتم پایین. واسه تلفن شهری۵۰ سنت می‌خواست. نفهمیدم واسه چند دقیقه بود! فقط می‌دونستم که با کارت تلفنی به اسم «سی سی» – که از کارت‌های نسبتا معتبر مونتراله- تماس با ایران/تهران/تلفن ثابت، یک ساعت، ۵ دلار بود. با این کارت‌های ۵ دلاری، به موبایل تهران اگه زنگ بزنیم چیزی حدود سه برابر تلفن ثابت به قول خودمون سکه میافته! با اون تلفن عمومی و بدون کارت،  ۲.۵دلار واسه خارجه  برای شروع مکالمه باید مینداختم تو دستگاه… بازم نفهمیدم واسه چند دقیقه!

 بیخیال شدم و برگشتم بالا. ملافه‌ای که آورده بودم رو روی ملافه موجود کشیدم! وسواسی‌بازی زنونه منطقی ایرونی! یک کم سرد بود، یه روتختی پتومانند داشت. دیگه پتو مسافرتیم رو باز نکردم. یه ملافه هم واسه زیر روتختی و۵ ثانیه بعد خوابم برد! تو اون ۵ ثانیه کلمه «جت لگ» با چند تا علامت سوال کمرنگ و کمرنگتر شد!

وقتی چشمام رو باز کردم، هوا روشن بود و کاملا هوشیار بودم. یه کمی از ۵ صبح گذشته بود… ولی خداییش ۸ یا ۹ میزد! یادم میاد که پریوش گفته بود ساعت فیزیولوژیکش که موجب خواب شبهای تهرون و بیداری روزهاش بود، ۶-۷ روزی طول کشیده تا بفهمه اینجا روز و شب ۸ ساعتی جابجا شده! اونطور که اون میگفت، جت لگ به کارهای روزانش و خواب شبانش لطمه وارد کرده بود. به ساعت فیزیولوژیکم افتخار کردم!

محلی که باید میرفتم برای گرفتن SIN رو از رو نقشه گوگل پیدا کردم،”direction” با پای پیاده رو نسبت به محل سکونتم درآوردم! ۲۰ تا ۲۵ دقیقه راه بود! یه نقشه داشتم که تو فرودگاه بهم داده بودن. محل مورد نظر(!) رو روش علامت زدم. یه گشت و گذار کوچولو نشون داد که تو مسیر تعداد زیادی بانک بود. یادم اومد خانومه تو فرودگاه گفته بود واسه بیمه و کارهای مهم مالی باید بعد از SIN اقدام کنم. به مغزم فشار آوردم، فایده نداشت، اصلا یادم نبود اون گیشه‌های تلفن‌همراه‌فروشی که دیروز دیده بودم، کجا بود یا کدوم طرف بود. یه ایمیل به مامانم نوشتم و کلی کلنجار رفتم که از طریق اسکایپ (SKYPE) به خونه زنگ بزنم، نشد که نشد! پای اینترنت و از رو برگه‌ای که موقع فریت بارهام بهم داده بودن، چک کردم که وسایل کمک زندگیم رسیده یا نه! نچ! نیومده بود هنوز!

حالا قبله! فکرمی‌کردم قبله باید جنوب شرقی باشه! واسه اینکه موقعیت سوق‌الجیشی خودمو پیدا کنم، بازم به اینترنت پناه آوردم. جالبی بعضی از این سایت‌ها اینه که کد پستی رو وارد میکنی و میتونی اونقدر زوم کنی که ببینی قبله به طرف کدوم دیوار خونه است! البته به قول دوست عزیزی، جهت قبله قلب آدم می‌باشد. به خاطرنتیجه‌ای که از یه سایت گرفتم، ۱۰ سایت دیگه رو هم چک کردم! نخیر، همه یک جهت رو نشون میدادن! شمال شرقی. مگه میشه؟ تا حالا به طرف شمال نماز نخونده بودم! موقع نماز مثل گربه‌ای شده بودم که سیبیلشو کندن! موقع دعای بعد از نماز همه حواسم به گوشه جنوب شرقی اتاق بود! احساس می‌کردم دارم پشت به خدا باهاش حرف میزنم!!!

بالاخره راهی شدم… اول به راست، بعد به چپ. بعد مستقیم و مستقیم و مستقیم… تا اینکه یه جایی خیابون رو بسته بودن! جل‌الخالق! همچین قسمتی تو نقشه نبود! اسم خیابونها هم کنده شده بود! موجودات متحرک منطقه، بیل مکانیکی و جرثقیل بودن. خیلی شجاعانه و با کمال اعتماد به نفس از قسمت باریکی که واسه پیاده‌های گیجی مثل من گذاشته بودن رفتم، تا اینکه یه آدم دیدم! «ببخشید، این خیابونه رو رد کردم یا هنوز نرسیدم بهش؟» در حالیکه که نقشه رو نشونش میدادم ازش پرسیدم! خندید و گفت؛ «بستگی داره از کدوم طرف اومده باشی!». خنده نداشت! یه جایی تو نقشه رو نشون داد و گفت الان اونجا واستادیم و نمیدونه چه جوری میتونم برسم به نقطه مورد نظر چون خودش توریسته و ما روبروی هتل محل سکونتش ایستاده بودیم! حالا یه کمی لبخند داشت! عمود بر خیابونی بودم که توش مستقیم میرفتم. مثل موشهای آزمایشگاهی باید راهمو پیدا میکردم، زیاد سخت نبود! یه خیابون دیگه، یه ذره دیگه مستقیم، یه کم راه اضافه و رسیدم!

تو ساختمون صف نبود! رو صندلی انتظار، ۱۵ نفر از ۱۵ جای دنیا! اسممو صدا کردن… مشخصات گرفتن… یه برگه بهم داد که شماره SIN روش بود! خانومه گفت کارتم ۲ هفته بعد میاد و توضیح داد که اگر کارت اصلیم گم بشه چی میشه و اگر بخوام اسمم روعوض کنم باید کجاها برم و اگر آدرسم عوض شد کجاها باید خبر بدم… بهم توصیه کرد بروشورهای بیرون کابینش رو نگاه کنم و حتما برای مطالعه بردارم!

 

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

برای ارسال دیدگاه شما باید وارد سایت شوید.

مراقب تشابه نام‌ها باشید! مارا با نام کنپارس به دوستان خود معرفی کنید.
This is default text for notification bar