مجید بسطامی
مهاجرت برای شما فرصتهای جدیدی پدید میآورد و گاهی هم فرصتهایی را به شما تحمیل می کند! مثل کشف لذت تماشای مسابقه هاکی. اگرچه در این سن و سال دیگر نمیتوان طرفدار ورزش جدیدی شد یا برای تیمی سر و دست شکست اما وقتی قرار است ورزشی، محبوبترین ورزش کشور جدید محل زندگیات باشد نمیتوانی بیتفاوت از کنار مهمترین وقایع آن گذر کنی و هاکی محبوبترین ورزش کانادایی است. در مشاغل کانادایی که داشته و دارم، خصوصا آنها که مردان در آن اکثریت داشتهاند صحبت از هاکی، یادآوری خاطرات بازیها و بازیکنهای مشهور سابق و عصبانیت یا خوشحالی از باخت و برد تیمها خصوصا مشهورترین تیم تورنتو، میپل لیفز Maple Leafs (به معنای برگهای درخت میپل که سنبل کاناداست و شیره گرانقیمتش از سوغاتیهای کانادایی!) نقل محافل است. اینها را گفتم تا با شبیهسازی بگویم که هاکی در کانادا چیزی شبیه فوتبال در ایران است و لیگ مسابقات آن شبیه مسابقات لیگ برتر، حساس و پرطرفدار.
مطالب مرتبط اینجا می آیند.
اتفاقات چهارشنبه شب گذشته که احتمالا از طریق رسانههای مختلف در داخل یا خارج ایران اخبار آن به گوش شما خورده را بهانه قرار میدهم تا درباره شیوه زندگی کانادایی مثالی بزنم. چهارشنبه شب (۱۵ جون ۲۰۱۱) چه شد؟ هفتمین و آخرین نوبت مسابقه بین دو تیم اصلی شهرهای ونکوور (کانادا) و باستن (امریکا) بعد از یک ماراتون طولانی برقرار بود. هر دو تیم سه برد داشتند که همگی در شهرهای خودشان به دست آمده بود و آخرین بازی مجددا به ونکوور رسیده بود که اولین بازی هم در آن انجام شده بود.
این مسابقه برای کاناداییها و ونکووریها بسیار مهم بود. تیمهای کانادایی از حدود نیمه دهه ۹۰ که تیمی از مونترال، قهرمان مسابقه شد روی جام اصلی مسابقه یعنی استنلی کاپ را ندیدهاند و حالا میتوانستند دوباره برای یک سال میزبان این جام عظیم، زیبا و افتخارآفرین باشند. برای ونکوور هم پیروزی بسیار مهم بود چون تا کنون هیچگاه تیمی از این شهر قهرمان مسابقات لیگ هاکی امریکای شمالی نشده و این افتخار را عموما تورنتو و مونترال در کارنامه داشتهاند. بلیطهای مسابقه با رقمهای نجومی به فروش رفته بودند –اصولا به دلیل طرفداران زیاد و زمین نسبتا کوچک مسابقه، بلیطهای هاکی از جمله گرانترینها هستند- و برای برخی نقاط جذابتر جایگاه تماشاگران، بلیطهایی تا بالای یک صد هزار دلار کانادا هم دست به دست شده بودند.
بیش از یک صد هزار نفر هم در مرکز شهر (داونتاون) ونکوور در بیرون راجرزسنتر، محل برگزاری مسابقه تجمع کرده (بزرگترین تجمع در تاریخ این مسابقات) و مسابقه را از طریق صفحههای بزرگ تلویزیونی تماشا میکردند. در شهرهای دیگر کانادا هم خیابانها، فروشگاهها و مراکز عمومی بسیار خلوت شده و همه دست به دعا بودند که نماینده کانادا قهرمان شود. حساسیت مسابقه از آن نظر زیاد بود که از یک سو تیم کاناک ونکوور در هر سه مسابقه قبلی در خانه پیروز شده بود اما از سوی دیگر براورد روانشناسان و تحلیل بازیها میگفت که این تیم روز به روز تحلیل رفته و از نظر روانی در موقعیت یک برنده قرار ندارد. ترکیبی از امید و نگرانی بر طرفداران کانادایی این تیم حاکم بود و البته تحلیلگران درست میپنداشتند؛ تیم کانادایی خیلی بد باخت و در مسابقه پایانی کاملا شکست خورده و تسلیم بود.
اما قصه اصلی در پایان مسابقه اتفاق افتاد زمانیکه تعدادی نه چندان زیاد اما به قدر کفایت از جوانان متعصب و عصبانی که الکل خونشان هم به وقت تماشای مسابقه در بارها بالا رفته بود به برخی فروشگاهها و ماشینهای پارک شده و از جمله دو ماشین پلیس حمله کرده و آنها را به اتش کشیدند، شیشهها را شکستند و از چند فروشگاه هم چیزهایی به سرقت بردند.
فردای ان روز، مهمتر از خبر پیروزی یا شکست، تصویری بود که ونکوور در چهارشنبه شب از خود به جهانیان نمایش داد؛ شهری که در تمامی چند دهه گذشته در صدر فهرست بهترین شهرهای جهان برای زندگی قرار داشته و دارد و امنیت، رفتار مدنی و دوری از خشونت از جمله پارامترهای اصلی این انتخابها بودهاند. برخی نشریات و رسانههای امریکایی هم به طعنه این موضوع را برجستهتر کردند و به کاناداییهای خوب و ملوس (nice Canadians) که همیشه مایه سرشکستگی همسایگان جنوبی خود بودهاند متلک بار کردند. این فرصتی برای انتقام همه رقبای ونکوور در صدر و ذیل عالم بود.
واقعیت این است که حجم تخریبها اصلا قابل مقایسه با آنچه در چنین وقایعی در شهرهای امریکا یا اروپا (خصوصا کشورهایی چون انگلستان، ایتالیا یا المان) اتفاق میافتد نبود و حادثه هیچ مجروحیت جدی به بار نیاورد یا موردی از تعرض گزارش نشد اما عکسالعمل شهر و شهروندان آن جالب توجه بود.
رسانههای کانادایی و در صدر آنها CBC ضمن پوشش کامل به وقایع، به تحلیل موضوع پرداختند و به همه کاناداییها و خصوصا اهالی ونکوور یاداوری کردند که این اتفاق چه تصویری از آنها و شهرشان میتواند در جهان پدید اورد خصوصا که ونکوور المپیک زمستانی را بدون هیچ مشکل جدی پشت سر گذاشته بود و سالانه فقط ۱۲ میلیارد دلار از طریق ورود گردشگران درامد دارد. رسانهها گفتههای مردم را که از وقوع این اتفاق ابزار انزجار میکردند منعکس کردند و به خسارتدیدگان راههای دریافت خسارت را توضیح دادند.
مسئولین تیم مربوطه بیانیه دادند و ضمن تشکر از نیروهای پلیس و مسئولین برقراری امنیت در کنترل حادثه از وقایع پیش امده عذرخواهی کردند. کمپینهایی در اینترنت و فیسبوک راهاندازی شد که ضمن ابراز انزجار از این موضوع عکسها و فیلمهای گرفته شده توسط دوربینهای دستی را روی اینترنت پست میکردند و از پلیس میخواستند که افراد مجرم شناسایی و بازداشت شوند تا چنین وقایعی دیگر تکرار نشود. کامنتها و نکاتی که در این کمپینها مطرح شده نیز جالب توجه است. رسانهها به معرفی یکی از هواداران هاکی پرداختهاند که در مقابل وروی یکی از فروشگاههای شهر در مقابل چند جوان اوباش مقاومت کرده بود و از انها خواسته بود تا دست از خرابکاری بردارند و البته کتک هم خورده بود اما حالا به نوعی به عنوان یک قهرمان و نشانهای از مقاومت کانادایی در مقابل اوباشگری مطرح میشد. در واقع، اگر چه این وقایع در اشل مرسوم بسیار محدود بود اما همین هم از سوی کاناداییهایی که چنین رفتارهایی را برنمیتابند عظیم و جدی گرفته شده است.
اما شاید زیباترین اتفاق تشکیل گروههای داوطلب از جوانان بود که بلافاصله صبح روز بود به کمک ماموران شهرداری امدند تا به پاکسازی مناطق مرکز شهر بپردازند و شرایط را به وضع عادی بازگردانند. کسی نمیداند، شاید در میان آنها جوانانی هم بودهاند که شب گذشته شیطنتهایی مرتکب شده و حالا از سر پشیمانی برای جبران آمده بودند. در مجموع، در کمتر از ۳ روز بعد از این حادثه، تقریبا هیچ نشانهای از خسارتهای وارده در شهر باقی نمانده اما رسانهها، کارشناسان و مردم تاکید میکنند که در عین گذر از آن و نگاه به اینده، زخم این واقعه هنوز در یادها و برجانها مانده و تنها با تلاش و کوشش بیشتر و آبادانی میتوان آن را تا حدودی التیام داد.
ثبت دیدگاه