تا جایی که من میدانم، برنامۀ مشاورۀ تعلیمی (Mentoring Program) در زمینۀ کاریابی در ایران مشابهی ندارد و تا جایی که به مهاجران ربط پیدا میکند، این برنامه همراهی برای آنان فراهم میآورد تا در حوزهای مشخص دست مهاجر تازهوارد را بگیرد و با زیر و بم کار و راه آشنایش سازد. بنا براین، این برنامه اصلاً برای مهاجر کار پیدا نمیکند، بلکه به مهاجر کارآموخته کمک میکند که بتواند دانش و مهارت خود را با شرایطی که در سرزمین جدید دارد هماهنگ سازد تا بر اساس متر و مقیاس سرزمین جدیدش به نیرویی کارآمد و کاربلد بدل شود.
به این منظور، هر چند که دولت کمکهایی برای راهاندازی برنامههای مشاورۀ تعلیمی به سازمانهای اسکان و کاریابی مهاجران میکند، ولی عمدتاً این برنامهها وابسته به کار داوطلبانۀ مشاورانی است که وقت و دانش خود را در اختیار مهاجر تازهوارد میگذارند. برای مثال، ممکن است مهاجری با مدرک و سابقۀ کار کافی در مهندسی برق یا صنایع پس از چندین بار تلاش برای یافتن کار به این نتیجه رسیده باشد که هرچند علم و اطلاع کافی برای رقابت با دیگر کارجویان را دارد، اما به سبب تفاوتهای ناگزیر در درک شرایط محل کار، فرهنگ کار، زبان فنی معمول در کار و حتی در زمینههایی بسیار سادهتر – ولی مهمتر – مثل نحوۀ تفسیر زبان بدن و استفاده از ژست و دست و سر در هنگام حرف زدن از این رقابت دور میافتد. از این رو احساس میکند که باید کسی باشد که دستش را بگیرد و اینها را که چندان هم با خواندن و به شکل نظری فراهم نمیآیند، به او بیاموزد. از این رو در رابطۀ مهاجر و سرزمین تازهاش نقش مشاور بسیار مهم میشود. در اینجاست که مشاور قدم پیش مینهد و آرامآرام او را با قوانینی نانوشته آشنا میکند که به واسطۀ زندگی در محیط اجتماعی آموخته است.
نمونههای فراوانی که مهاجران خاطرات خود را از مشاورانشان نوشتهاند و منتشر ساختهاند نشان میدهد که همین رفت و آمد با مشاور فرد را درون حلقهای از افراد قرار میدهد که برای او دوستان جدید، آشنایان کاری، همکاران آتی و سرمایهای اجتماعی فراهم میآورد که در زندگی تازه به کارش خواهد آمد.
نکتۀ مهم در این میان این است که مهاجر و مشاور قبل از آشنایی و شروع تعلیم گرفتن در زمینۀ مشترکی قرار دارند و همین هم فرق مشاوره تعلیمی و صورتهای دیگری از آموزش و از جمله اوستا-شاگردی است. رابطۀ شاگرد و استاد که در ایران پیش از دورۀ مدرن رابطۀ آموزشی غالب در تعلیم حرفه و فن بود و در دورهای هم برخی قصد احیای آن را داشتند، مبتنی بر همترازی – لااقل از حیث مهارت و دانش – نیست. در آن رابطه، شاگرد حرفه را از استادکار میآموزد و البته در کنار آن، رابطهها، خم و چم و فوت و فنها را هم فرا میگیرد. اما در رابطۀ مشاور و مهاجر هر دوی آنها از موقعیت مشابه یا نسبتاً مشابهی از حیث شغلی برخوردارند و مشاور فقط همان فوت و فنها را در اختیار تازهوارد قرار میدهد.
بنا به همان مثال که آوردیم، مهندس مهاجر ما دانش و سابقۀ کار متناسبی دارد که گاه حتی از مشاورش نیز بیشتر است، ولی از فوت و فن و راه و چاه بیخبر است. او به سبب تغییری که در زمینۀ اجتماعی کارش پیدا شده است، نمیداند که به کدام سازمان یا انجمن صنفی باید رجوع کند، چرا که گاه اختلاف حوزهها ناشی از نامگذاریهای متفاوت است، نمیداند چگونه به شبکۀ ارتباطات صنفیاش وصل شود و گاه سرنخی برای ورود به این شبکهها را ندارد، نمیداند بنا به اقتضائات جدید در چه زمینههایی باید دانش خود را روزآمد کند، چه مدرک مکملی باید بگیرد و از این قسم ندانستنها.
…
متن کامل را در این صفحه از وبسایت پرنیان و یا این صفحات از نسخه دیجیتالی پرنیان شماره 30 ببینید.
ثبت دیدگاه