مجید بسطامی
در مبحث قبل به دو افسانه مهم که باور به آنها از جمله موارد ایجاد کننده مشکل و مانعی بر سر موفقیت متقاضیان مهاجرت بود اشاره کردم. این دو افسانه عبارت بودند از:
افسانه اول: «برای زبانآموزی باید در محیط بود.»
افسانه دوم: «برای کاریابی موفق در کانادا باید حتما یک مدرک دانشگاهی از کانادا گرفت.»
مطالب مرتبط اینجا می آیند.
در مورد هر یک توضیح دادم که چرا باور به اینها میتواند مانعی بر سر راه موفقیت افراد باشد و البته تشریح شد که هیچیک از این سخنان کاملا نادرست نیستند بلکه بیتوجهی به ظرایف بحث، تفاوت تواناییهای افراد و اختلاف شرایط میتواند به نتایج منحرف کننده منجر شود و متاسفانه برای بسیاری از افراد این اتفاق میافتد.
اما سخن گفتن از افسانه سوم بسیار دشوار است چون حداقل خود نگارنده، بارها با عباراتی مشابه بر آن پافشاری کرده است و حالا بیان آن میتواند نوعی تناقضگویی به حساب آید. اجازه دهید اول عبارتی ضمنی که دربردارنده این افسانه هست را بیان کنم و سپس توضیح دهم که چرا این سخن را به صورت کلی قاتل کسب موفقیت میدانم.
افسانه سوم: «برای موفقیت در کانادا باید با تلاش و سختکوشی و بدون توجه به گفتههای این و آن، بر مسیری که انتخاب شده پای فشرد و تا به انتهای مسیر با استواری حرکت کرد.»
آیا این سخن، حرف بیربطی است؟ به یک معنا خیر. هیچ چیز در مسیر مهاجرت مهمتر از آمادگی ذهنی، روحی و جسمی برای مقابله با دشواریها، پشت سر گذاشتن موانع و استواری در رسیدن به مقصد نیست. مهاجری که پای به سرزمین جدید میگذارد اگر در برخورد با موانع از خودش ضعف نشان دهد، حتی اگر دست از پا درازتر به وطن بازنگردد باز هم نمیتواند به قلههای موفقیت برسد. مانع و دشواری با زندگی یک مهاجر، خصوصا در سالهای اول عجین شدهاند و شما هر چقدر هم از نظر زبان، مهارتهای شغلی، تحصیلات دانشگاهی و نظایر اینها فرد آمادهای باشید باز هم دهها گونه مانع در پیش پای شما ظهور خواهند کرد. آمادگی بیشتر به شما کمک میکند که از روی برخی موانع، راحتتر و سریعتر گذر کنید اما زنجیره آنها را به تمامی نابود نمیکند چرا که حتی اگر یک غیرمهاجر هم باشید، رو در رویی با موانع، بخشی از طبیعت زندگی است. اما حال که مهاجر هستید مواردی چون دوری از خانواده، عدم آشنایی با فضا و فرهنگ جدید، فقدان آگاهیهای اولیه و ضروری که عموما از طریق تجربه طولانیمدت زندگی در محیط به دست میاید، فقدان شبکه ارتباطی قوی و…دهها مانع دیگر پیش پای شما آشکار خواهند شد که ارتباط چندانی با میزان آمادگیهای شما ندارند و عبور از بخش عمدهای از آنها تنها به گذر زمان و صبر و تحمل نیاز دارد.
اگر چنین است، چرا باید چنان سخن متین و پند مهمی، افسانه انحرافی نامیده شود؟ واقعیت این است که نکتهای در این سخن کاربردی و زیبا هست که اصرار بر آن دردسر آفرین میشود و آن فضیلت ذاتی قائل شدن برای «تحمل سختی (سختکوشی)» و «پایمردی» است. گفته مشهوری است که شما را دعوت میکند به اینکه بیش از اینکه سخت تلاش کنید، هوشیارانه عمل کنید؛
Don’t Work Hard, Work Smart
البته این نقل قول مشهور در جاهای خاصی هم استفاده میشود و از آن نتایجی گرفته میشود (خصوصا در تشویق افراد به سرمایهگذاریهای خاص یا تمایل به راحتطلبی) که الان نمیخواهم به آن بحثها بپردازم. هدفم این است که از عبارتی که خودش قابلیت این را دارد که به یک افسانه منحرف کننده تبدیل شود! استفاده کنم تا مورد بالا را بهتر توضیح دهم.
اصالت دادن به سختکوشی به عنوان یک ارزش و فضیلت مستقل، سبب گم شدن هدف اصلی یعنی کسب موفقیت به واسطه آن سختکوشی میشود. در سالهای مهاجرت با افراد زیادی برخورد کردهام که اصرار داشتهاند یک مسیر شغلی یا تحصیلی خاص را تا به انتها ادامه دهند و در این کار دشواریهای بسیاری هم تحمل کرده بودند و در باد همین دشواریها خوابیده بودند بدون آنکه معلوم باشد که برای چه؟ این اتفاق خصوصا در رشتههای شغلی که نیاز به مجوز کاری دارد و دریافت این مجوز خصوصا از افراد نه چندان آماده، زمان طولانی و هزینه فراوان طلب میکند اهمیت زیادی دارد. اینکه بیش از ۶-۷ سال در یک مسیر شغلی در جا بزنیم بدون آنکه معلوم باشد انتهای این راه کجاست هنر نیست اما باور به همان افسانه برای برخی آن را شیرین و گوارا میسازد چون وجدان خود را با آن سخن یا معادل آن آرام میکنند یعنی: «خوشحالم که هر آنچه باید انجام میدادم انجام دادهام و تمام تلاشم را تا به آخر ادامه دادهام.»
اگر همین افراد، گرداوری اطلاعات را به صورت دقیق و از همین ایران انجام دهند و در فاصله ۶ ماه اول حضور در کانادا با توجه به واقعیتهای پیش رو تلاش کنند بهترین و هوشیارانهترین تصمیم را بگیرند خیلی بهتر است تا اینکه فقط بر اساس علایق یا شنیدهها یا ایدهآلها یک مسیر را مشخص کنند و خود را در طیف گستردهای از مشکلات غرق کنند و تنها دلخوش باشند که سختکوش و استوار بودهاند. باور کنید که به انتها رساندن مسیرهایی که هوشیارانه و با کسب اطلاعات دقیق انتخاب میشوند به اندازه کافی نیاز به صبر و استواری دارند که در انتهایش احساس کنید تلاش در خور تقدیری انجام دادهاید! اما حسن این راه ها این است که به انتها خواهند رسید! بسیاری از آن مسیرهایی که فقط با اصرار زیاد و بعد از آگاه شدن از بینتیجه بودن یا بسیار دور از دسترس بودن کماکان دنبال میشوند در پایان به جای مطلوبی هم نمیرسند و افراد مجبورند با فضاسازیهای اغراقگونه یا حتی توسل به دروغ و خودفریبی، از تبعات و آسیبهای وارده مصون بمانند.
نکته دیگری که در اینجا فراموش میشود این است که در بسیاری از مواقع چنین فکر میکنیم که انتخاب مسیر جدید راحت است در حالیکه خیلی وقتها سختکوشی و تلاشی که باید در رها کردن یک چیز و آغاز کردن چیز دیگر انجام داد به مراتب بیشتر است. دندانپزشکی که به دلیل سن و سال یا سابقه تحصیلی یا هر دلیل دیگر (البته بعد از بررسی فراوان و نه فقط برای خلاصی از دشواریهای مسیر) به این نتیجه میرسد که ادامه دادن یک مسیر شغلی در رشتههای مرتبط با حوزه بهداشت دهدان و دندان که قاعدتا آن جایگاه و اعتبار (حداقل ذهنی و روحی) شغل سابق را برای وی ندارد اما در آینده موفقیتآمیزتر است تا تلاشهای طولانی و بی نتیجه در ادامه مسیر رشته اصلی، و با درک این حقیقت انتخاب میکند که در کانادا آن مسیر واقعیتر را دنبال کند، ممکن است رنج و سختی بسیار بیشتری فقط در همان زمان انتخاب این مسیر جدید بکشد. اگر سختکوشی فضیلتی داشته باشد، توصیه میکنم آن را در مسیر کسب موفقیت به کار گیرید.
ثبت دیدگاه