هدف کنپارس از همان گام نخست “موفقیت شما در سرزمین جدید بوده است” و از آن جا که “رمز موفقیت” را “آگاهی” می داند، تمام تلاش خود را برای تولید محتوای سودمند و به روش های گوناگون انجام داده است و در آخرین گام دست به انتشار مجموعه کتاب های راهنمای کاربردی موفقیت با عنوان “چگونه” و کتاب های راهنمای مهاجران برای کسب موفقیت در بازار کار کانادا کرده است. آنچه در ادامه می خوانید جدیدترین کتاب ترجمه شده شرکت کنپارس است که امیدواریم در نیمه نخست سال آینده بتوانیم آن را به بازار نشر عرضه کنیم. کتاب های “چگونه در کار و زندگی موفق باشیم؟” (کتاب پرفروش سایت آمازون با موضوع موفقیت)، “چگونه در مصاحبه شغلی موفق باشیم؟” و “چگونه به شغل دلخواه خود برسیم؟” (که تا پایان بهمن ماه وارد بازار نشر خواهد شد)؛ کتاب های سودمندی هستند که تا به امروز منتشر گردیده اند و خواندن آن ها را به تمامی کسانی که در اندیشه مهاجرت هستند، توصیه می کنیم. برای تهیه این کتاب ها می توانید با شماره تلفن 09902795725 و یا نشانی تلگرامیprcanpars@ در تماس باشید.
چه باید کرد؟
یکی از بزرگ ترین چالش های مهاجران، این است که بفهمند در محل کارشان چه کسی تصمیم می گیرد. اگر شما از فرهنگی می آیید که در آن فرهنگ، مدیران به کارمندان می گویند چه کاری انجام دهند، پس کارمند خوب از نظر شما کسی است که خوب به دیدگاه ها و اوامر مدیرانش گوش کرده و همان دستورالعمل ها و اوامر را مو به مو اجرا کند.
اما باید به دقت توجه کنید که در کانادا چه انتظاری از شما می رود. ممکن است مدیرتان از شما انتظار داشته باشد با کمترین راهنمایی و دستورالعمل، خودتان ایده ها را تحقق بخشید. اگر مطمئن نیستید که چقدر باید مسئولیت بپذیرید، از مدیرتان بخواهد تا برایتان توضیح دهد که از شما چه انتظاری دارد و چقدر باید پیشرفت کارتان را به او گزارش دهید.
اطمینان یابید که باید چه بکنید و چه زمانی کاری که به شما محول شده است را به اتمام خواهید رساند. از سوال کردن اصلا نترسید. کارمندان خوب، قبل از شروع هر پروژه ی جدید، وقت کافی صرف این موضوع می کنند که بفهمند باید چه کاری انجام دهند. فراموش نکنید که مدیرتان، کسی است که قرار است در مورد موفقیت هر کار و پروژه ی شما قضاوت نماید.
مسئولیت پذیری فردی
شرکت سورین گروپز، تولید کننده ی تجهیزات پزشکی است. این شرکت، 250 کارمند دارد که 90 درصدِ این کارمندان از پیشینه های فرهنگیِ غیرکانادایی برخوردارند. جودیت تامپسون، مدیر ارشد منابع انسانی این شرکت می گوید که این شرکت امروزه دیگر هیچ یک از کارمندانش را به خاطر عملکرد خوبش در انظار عمومی مورد تشویق قرار نمی دهد: «ما همیشه کارمندانی داشته ایم که عملکرد خارق العاده بوده است. بعضی از آن ها هرگز در تحویل محصولاتِ کامل و عالی به مشتریان، خطا نداشته اند. با این حال، وقتی یک کارمند را جلوی دیگران تشویق می کردیم، آن شخص چندان احساس راحتی نمی کرد و از ما می خواست این تشویق را عمومی نکنیم. به همین خاطر امروزه اگر کارمندی به موفقیت خوبی دست یابد، او را دیگر جلوی همکارانش تشویق نمی کنیم و این تشویق های عمومی را فقط در مواردی انجام می دهیم که کارمند مورد نظر، حداقل پنج یا ده سال سابقه ی کار در شرکت را داشته باشد. |
فردگرایی برای کسانی که از فرهنگ های جمعی آمده اند می تواند معنایی بسیار متفاوت از آن چه در کانادا داریم داشته باشد. غربی ها اهمیت زیادی به فردیت و موفقیت های فردی می دهند. در گذشته، بعضی از پزشکان به والدین می گفتند که بگذارید بچه هایتان گریه کنند تا حس استقلال در آن ها شکل بگیرد. البته خیلی از والدین این کار را نمی کردند، اما هنوز هم بسیاری از آدم ها با این فلسفه موافق اند که افراد باید به صورت مستقل، مهارت های خود را رشد دهند و خودشان مسیر درستِ زندگی شان را پیدا کنند. غربی ها یاد می گیرند که به خودشان در مقام افرادی مستقل، اهمیت زیادی بدهند و به همین اندازه، مسئولیت کارهای خود را بر عهده بگیرند.
آمریکایی ها حتا بیشتر از کانادایی ها به سبک های فردگرایانه ی خوداتکایی اهمیت می دهند. این موضوع را می توان از عبارات رایج آمریکایی زیر نیز دریافت:
- Do your own thing (کاری که دلت می خواد رو انجام بده)
- You can’t depend on anyone but yourself (کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من)
- You made your bed, now lie in it (آشیه که خودت پختی، خودتم باید بخوریش)
- You’d better look out for yourself (خودت باید مراقب خودت باشی)
- It’s every man for himself (هر کسی واسه خودشه)
نکته ای درباب کار در کانادا: کانادایی ها و آمریکایی ها از جمله ی فردگراترین آدم های دنیا هستند. در کسب و کار، آن ها به کارمندان شان به خاطر ابتکار عمل هایی که داشته اند پاداش می دهند و کارمندان را به خاطر موفقیت های شخصی و رهبریِ فردی شان در انظار عمومی مورد تشویق قرار می دهند. |
نمونه ای از فرهنگ های فردگرایانه در برابر فرهنگ های جمع گرایانه را می توان در رستوران ها مشاهده کرد. رستوران های کانادایی، گزینه های بسیار مختلف و زیادی در اختیار مشتریان می گذارند و تک تک افرادی که دور یک میز نشسته اند می توانند غذایی متفاوت از دوستان خود را سفارش دهند. برعکس، چین کشوری برخوردار از فرهنگ جمع گرایانه است. چینی ها در رستوران، برای تمام افراد دور میز، یک غذا سفارش می دهند و دیس غذا را وسط میز می گذارند و همه، از همان دیس، غذا می کشند. در فرهنگ چینی، برعکس فرهنگ کانادایی، «غذای من» و «غذای تو» اصلا معنی ندارد.
مثال دیگر، ارزش هایی است که در فرهنگ های ژاپنی، چینی و مالزیایی وجود دارد. در این فرهنگ ها، همیشه گروه بر فرد، اولویت دارد و ارزش گروه بیشتر از ارزش فرد است. در فرهنگ های مذکور به کودکان یاد داده می شود که هر فرد، عضوی از یک حلقه ی روابط یا عضوی از یک گروه است. کودکان به خاطر مشارکت در گروه و پیروی از هنجارهای گروه تشویق می شوند. در این فرهنگ ها، هویت افراد، مقوله ای جدا نیست بلکه هویت هر فرد، با شبکه ی اجتماعیِ آن فرد گره خورده است. در شرکت سورین گروپز، کارمندانی که ریشه در فرهنگ های گروهی دارند، مایل نیستند به تنهایی کار کنند و اگر در جلوی دیگران از آن ها تقدیر شود (حتا اگر شایسته ی تقدیر باشند) احساس خوبی نخواهند داشت.
ابتکار عمل از خود نشان دهید
جینین پِریِرا و لین لاپیر، مدیران شرکت ارنست اند یانگ تعریف می کنند که «یکی از همکاران حرفه ایِ واحد ما از فرهنگی می آمد که عادت نداشت به چشمان مشتری نگاه کند یا مستقیما از او سوالی بپرسد. این فرد، دانش بسیار زیادی داشت اما فکر می کرد رفتار محترمانه، آن است که تا وقتی کسی از او چیزی نپرسیده، خودش شروع به صحبت نکند. اما مشتریان و مراجعان همیشه منتظر می ماندند تا او سر صحبت را باز کند و راه حلی برای مشکل شان ارایه نماید. ما در دوره ی مهارت های رهبری، او یاد دادیم که مراجعان و مشتریان کانادایی ترجیح می دهند ایده های او را بشنوند. حالا او یکی از شرکای ما در شرکت است». |
فقدان ابتکار عمل، یکی از سوءبرداشت های رایجی است که مهاجرانِ متعلق به فرهنگ های آسیای شرقی، جنوب آسیا و آفریقا دارند و همین مساله برای مدیران آن ها مساله ساز می شود. افرادِ متعلق به فرهنگ هایی که عمدتا سلسله مراتبی هستند، معمولا خودشان ابتکار عمل را به دست نمی گیرند و صحبت را آغاز نمی کنند، و به ندرت پیش می آید که شروع به صحبت کنند یا کسی را به چالش بکشند. این افراد، معمولا ایده های خود را در میان نمی گذارند و برای انجام پروژه ها داوطلب نمی شوند.
مدیران می گویند کار کردن به افرادی که اشتیاق به صحبت ندارند، بسیار سخت است چرا که در جلسات، این افراد معمولا ساکت می نشینند و ایده های خود را مطرح نمی کنند.
در کانادا، افراد همیشه تشویق می شوند که ابتکار عمل را به دست گیرند. این امر شما را در مسیر رهبری قرار خواهد داد. بعلاوه، مراجعان و مشتریان نیز بسیار خوشحال می شوند که شما از آنان سوال بپرسید تا بتوانید برای نیازها و مشکلات شان راه حلی بیابید.
مدیران کانادایی، حوصله ی چندانی برای شنیدن سوالاتی که پایان باز دارند از خود نشان نمی دهند و مثلا خوش شان نمی آید از آن ها بپرسید «من چیکار باید بکنم؟» یا «مایلید این کار رو چطوری انجام بدم؟». وقتی برای اولین بار شروع به کار در یک شرکت می کنید، باید همان ابتدا، یک بار برای همیشه از مدیرتان بپرسید که انتظار دارد کارها را چگونه انجام دهید. بعد از آن، با محول شدن هر کار و پروژه، دیگر هیچ وقت چنین سوالاتی از او نپرسید. سعی کنید در اینترنت جستجو کنید و از همکارتان بپرسید که پروژه های مشابهِ این پروژه قبلا چگونه انجام شده است. از سوی دیگر، اگر واقعا نیاز به کمک دارید، هرگز بدون هماهنگی با رئیس تان دست به انجام کار جدیدی نزنید. مدیران اصلا مایل نیستند شما با ابداع چیزی که قبلا وجود داشته، وقت خود را تلف کنید.
زمانی تصویر شما در ذهن و چشم مدیرتان پررنگ می شود که نه با انبوهی از سوالات، بلکه با راه حل هایی که یافته اید به سراغش بروید و نشان دهید که چگونه خودتان کارها را انجام می دهید.
برابریِ زن و مرد در محل کار
کارلوس در تیمی کار می کرد که بقیه ی اعضای آن تیم، کانادایی بودند. رئیس شرکت به بچه های تیم توضیح داد که چه کاری باید انجام دهند، و بعد از آن ها خواست که بین خودشان تقسیم کار کرده و کار را به انجام برسانند. آلیس که یکی از اعضای تیم بود، ابتکار عمل را به دست گرفته و شروع به سازماندهی کار کرد و دسته جمعی تصمیم گرفتند که چه کسی چه بخشی از کار را انجام دهد. در جلسه ی بعدیِ تیم، کارلوس تنها کسی بود که کارش را انجام نداده بود. علتش این بود که نمی توانست با خودش کنار بیاید که یک زن، برای انجام کارها به او جهت دهی کرده باشد. از این رو تصمیم گرفته بود که صبر کند تا خودِ آقای رئیس به او بگوید که چه کاری انجام دهد. |
سال ها است که موضوع برابری زنان در محل کار، یکی از موضوعات حساس در آمریکای شمالی بوده است. دو نسل قبل، زنان کانادایی در خانه می ماندند و کارشان مراقبت از خانواده بود. اما امروزه اکثر زنانِ جوان، ترجیح می دهند حداقل به صورت پاره وقت کار کنند. در واقع، امروزه بیش از 50 درصد دانشجویانی که خود را مهیای کار در حوزه های حقوقی و پزشکی می کنند، بانوان هستند.
در کانادا، زنان در تمام بخش های بازار کار، مشغول به کار هستند. و اگر چه هنوز تعداد کل زنان شاغل، به نسبت، کمتر از مردانِ شاغل است، اما امروزه تعداد این زنان، بسیار بیشتر از گذشته است. بعلاوه امروزه تعداد زیادی از زنان، در سطوح متوسط و ارشدِ مدیریتی کار می کنند.
کاتالینا دوک، مدیر برنامه ی رهبری فارغ التحصیلان در بانک سلطنتی کانادا می گوید که « در کلمبیا عادت کرده بودم مردان را در جایگاه های بالاتری ببینم. در آن جا زنان زیادی در حوزه ی مدیریت کار نمی کنند. اما در کانادا، فرصت های کار مدیریتی برای خانم ها بیش از جاهای دیگر است. در بانک سلطنتی کانادا، نگاهی که به زنان داریم متفاوت از نگاهی است که در کلمبیا به زنان می شود. بانک سلطنتی کانادا واقعا قدر مهارت های شما را می داند به رشد شما کمک می کند. من این جا زنان فراوانی را می بینم که در پست های مدیریتی کار می کنند و مسئول اتخاذ تصمیمات بزرگی هستند.
اگر شما مردی باشید که خوشش نیاید یک خانم برای او تصمیم گیری کند، و در عین حال مدیرتان یک خانم باشد، باید حتما محل کارتان را عوض کنید. اگرچه هنوز هم برخی آقایان، کار کردن زنان را تهدیدی برای خودشان می دانند، اما اکثر مردان، امروزه پذیرفته اند که خانم ها، همکارانی برابر با خودشان در محل کار هستند، و این دسته از مردان، روابطِ کاریِ دوستانه ای با همکارانِ خانم شان دارند.
نکته ای درباب کار در کانادا: در محیط های کانادایی، امروزه به نسبت قبل، زنان زیادی در عرصه های مدیریت شرکت ها و در تمام سطوح مشغول به کار هستند. |
مدیران خانم، همان انتظاراتی را از کارمندان شان دارند که مدیران مرد دارند. نشان دادنِ رفتارهای قابل قبول از جانب شما، سبب می شود احساس شرمندگی و تنش در محل کارتان به حداقل برسد. در این راستا، چند نکته را باید به آقایانی که مدیرشان خانم است یادآور شویم:
- مدیر شما نیز مانند هر مدیر دیگری خودش تعیین خواهد کرد که روابط کاری شما، چقدر باید رسمی یا غیررسمی باشد.
- به مدیرتان اجازه دهید زمان انجام کارها و سرعت پیشرفت کار را به شما دیکته کند.
- به مدیر خانم تان همان قدر احترام بگذارید که به مدیران مرد می گذارید. قاعده ی کلی در محل کار این است که باید با هر کس، بر حسب پست و موقعیتی که دارد برخورد کرد و نه بر مبنای جنسیت او.
- هرگز فکر نکنید که مدیرتان چون خانم است، به مهربانی یا کمک شما نیاز دارد. هرگز این جمله را نگویید که «چون خانم هستید، فکر کردم شاید به کمک یک مرد نیاز داشته باشید».
- هرگز برخورد دوستانه ی هر خانم در محل کارتان را حمل بر رفتار عاشقانه نگذارید. فراموش نکنید که کانادایی ها، کمتر از خیلی فرهنگ های دیگر رسمی هستند، و همکاران معمولا حرف های دوستانه ی زیادی به هم می زنند؛ و خیلی طبیعی است که مردان و زنان با هم دوست باشند.
به وقت دیگران احترام بگذارید. هرگز دیر نکنید
الیزابت، دو تحلیل گر جدید در واحد خود داشت که یکی آرتی و دیگر فجر نام داشت و هر دو اهل اندونزی بودند. او می خواست ورود این همکاران جدید را خوشامد بگوید و از این رو تصمیم گرفت در خانه اش، یک مهمانی شام برای آن ها بگیرد. او ده نفر از همکاران دیگر را نیز برای ساعت 7 عصر به منزلش دعوت کرد. هشت نفر کانادایی، راس ساعت رسیدند. اما هیچ خبری از آن دو همکارِ جدید نبود. الیزابت نگران شده بود که مبادا آرتی و فجر، گم شده باشند یا اتفاقی برایشان افتاده باشد. نهایتا ساعت هشت و ربع، زنگ در به صدا درآمد و آن دو نفر، با خونسردی و با لبخند وارد شدند و هیچ اعتنایی به نگاه های ناراحتِ همکاران شان نکردند. |
در کانادا وقت بسیار اهمیت دارد. از نظر ما، وقت، چیز بسیار ارزشمند و منبع بسیار نادری است. کانادایی ها به سرعت عمل و به وقت شناسی بسیار اهمیت می دهند. بسیاری از کسانی که از فرهنگ های غیر آمریکای شمالی می آیند، زمان را به آهستگی و کندی می گذرانند. مثلا اندونزی ها چیزی دارند به اسم «زمانِ خرگوشی». آن ها اهمیت زیادی به زمان نمی دهند و می گویند چیزی که زیاد است وقت است. اگر کاری را امروز نتوانستی انجام دهی، خب فردا هم می توانی انجام دهی.
کانادایی ها اصلا درک نمی کنند که چگونه ممکن است کسی به زمان اهمیت ندهد. به همین خاطر، اگر کسی نسبت به زمان، متعهد نباشد، از او بسیار ناراحت می شوند. اگر برای ساعت هفت عصر به جایی دعوت شده اید، انتظار می رود ساعت هفت به محل برسید. این موضوع حتا برای مهمانی شام هم بسیار مهم است چرا که ممکن است میزبان، غذای خاصی پخته باشد که باید ساعت خاصی سرو شود. برای رویدادهای اجتماعی که قرار نیست کسی منتظر کسی باشد، 10 تا 15 دقیقه تاخیر ایرادی ندارد اما دیرتر از این زمان، اصلا قابل قبول نیست. تنها استثنایی که در این زمینه وجود دارد، مهمانی هایی است که ساعت پذیرایی مشخص نشده و فقط گفته شده که مثلا «ساعت 5 تا 7 به صرف نوشیدنی».
کانادایی ها زمان را مقوله ای خطی می بینند و کارها را به ترتیب، یکی پس از دیگری انجام می دهند. آن ها به مدیریت زمان اهمیت بسیار فراوان می دهند و برای برنامه ریزی کارهای خود و تدوین جدول های زمانبندی، در کارگاه های مختلف شرکت می کنند و کتاب های متعددی می خوانند تا یاد بگیرند که چگونه کارهایشان را تنظیم کرده و برای کارهای مختلف، وقت مناسبی اختصاص دهند. آن ها با استفاده از تقویم و نرم افزارهای مختلف، زمان را همیشه تحت کنترل دارند و همواره به دنبال آن هستند که کارهایشان را سریع تر انجام دهند تا در وقت خود صرفه جویی کنند (برای اطلاع از نحوه ی مدیریت زمان، رجوع کنید به فصل 15).
اخلاقِ کاری در کانادا
وقتی اسوین برای اولین بار به کانادا رسید، از این که می شنید همکارانش گله مندند که باید 60 تا 70 ساعت در هفته کار کنند تعجب کرد، هرچند به نظر نمی رسید که گفته های آن ها گله و شکایت باشد. در واقع، متوجه شد که همکارانش از این که بیشتر کار می کنند به یکدیگر پز می دهند و ساعات کاری شان را به رخ هم می کشند. |
طبق نتایج نظرسنجیِ کالج اورست در مورد ساعات کار، 55 درصد کانادایی های شاغل، بیش از نه ساعت در روز مشغول کار هستند و 35 درصد نیز بیش از ساعات استاندارد کار در روز کار می کنند.
بسیاری از کانادایی ها و آمریکایی ها هویت خود را بر مبنای کارشان تعریف می کنند. آن ها در تعریف خود می گویند که مثلا «من حسابدارم» یا «من پرستار هستم». در واقع افراد فرهنگ های دیگر معمولا از این موضوع تعجب می کنند که چطور مردمان آمریکای شمالی، «زندگی می کنند تا کار کنند» و حاضرند همه چیز را قربانی کار کنند و فی المثل به خاطر پیدا کردن کار بهتر، خانواده خود را از شهری به شهر دیگر ببرند. کانادایی ها کار را نه بخشی از زندگی، بلکه آن را اساس و محور زندگی می دانند. برای آن ها کار بر خانواده، دوستان، اوقات فراغت و حتا بر سلامتی شان اولویت دارد. در مناطقی مثل کشورهای اسکاندیناوی، مردم «کار می کنند تا زندگی کنند». آن ها محل کار خود را راس ساعت پنج عصر ترک کرده و هیچ کاری را با خود به منزل نمی برند.
در گذشته، از نظر این جنبه ی فرهنگی، تفاوت هایی در نواحی مختلف کانادا وجود داشت. مثلا در تورونتو، افراد، ساعات بیشتری کار می کردند و کمتر مرخصی می گرفتند. برعکس، در مونترالی ها معروف بودند که از نظر خلق و خو، شبیه اروپایی ها هستند و خانواده و تفریح برایشان بیش از کار اهمیت دارد. البته این وضعیت اکنون تغییر کرده و مونترال نیز از نظرِ این اخلاقِ کاری، به تورونتو نزدیک شده است.
نکته ای درباب کار در کانادا: برای اکثر کانادایی ها، کار، اولویت اصلی است و بسیاری از افراد، بیش از ساعات مقرر و حتا در ایام تعطیلات نیز کار می کنند تا کارهای خود را به اتمام برسانند. |
بدانید که موفقیت شغلی، مبتنی بر عملکرد شما است
لیلی استخدام شده بود تا به جای یکی از کارمندان که بیمار شده بود و در مرخصی به سر می برد کار کند. او خواهان کار در این شرکت خاص بود و از این که یک شغل موقت در واحد بازاریابی شرکت پیدا کرده است بسیار خوشحال بود. وقتی کارمند اصلی به سر کار خود برگشت، مدیر شرکت از لیلی خواست که در صورت تمایل، چند هفته ای در واحد ترابری کار کند. لیلی امیدوار بود بتواند شغلی تمام وقت در آن شرکت بیابد، بنابراین پیشنهاد مذکور را پذیرفت، هرچند رغبت چندانی به کار در واحد ترابری نداشت. لیلی خیلی زود از کارِ بسته بندی جعبه ها در واحد ترابری خسته و دلزده شد و به همین خاطر، معمولا دیر به سر کار می آمد و ساعات کار و وقت قهوه اش را طولانی تر از حد معمول می کرد. واضح بود که او به کارش علاقه مند نیست و همیشه می نالید که کمردرد دارد. وقتی موقعیت شغلیِ جدیدی در بخش بازاریابی ایجاد شد، لیلی مشتاقانه برای آن شغل درخواست داد اما در کمال تعجب، دید که شرکت، یک نفر را از بیرون برای این شغل استخدام کرده است. مدیر شرکت به لیلی گفت که او عملکرد پایین و نگرشی منفی داشته و از این رو شرکت تمایلی ندارد کار تمام وقتی به لیلی بدهد. |
وقتی شغل جدیدی را شروع می کنید، مهم ترین چیز آن است که سخت کار کنید از خود ابتکار عمل نشان دهید. ثابت کنید که نسبت به کارتان کاملا جدی و مسئولیت پذیر هستید. برای تمام وظایفی که به شما محول می شود نهایت تلاش تان را بکنید، حتا اگر آن کارها برایتان خسته کننده باشد یا وظایفی باشد که در حیطه ی شغل شما نیست. در کانادا، همه ی افراد با این نیت استخدام می شوند که شغل شان را حفظ کرده و ارتقا بگیرند و همه می دانند که برای این ارتقا، باید عملکرد خوبی داشته و با مردم، رفتار مناسبی داشته باشند. |
در بعضی از کشورها، تنها دلیلِ از دست دادن شغل، ارتکاب رفتارهای جنایی و کیفری است. در کانادا، هیچ کس را نمی توان بدون دلیلِ قانونی از کار اخراج کرد، اما همه ی افراد می دانند که هیچ شغلی دایمی نیست. اگرچه شرایط و عوامل متعددی تعیین می کنند که هر فرد چقدر بر سرِ شغل کنونی اش باقی می ماند، اما می توان گفت که موفقیت در کار، عمدتا بستگی به عملکردِ خوبِ افراد دارد.
ثابت کنید که آدم قابل اعتماد و قابل اتکایی هستید
در یک گروه پنج نفره ی جدید، جیل همیشه دیر به جلسات می رسید. بارها پیش آمده بود که در جریان انجام یک پروژه، جیل باید اطلاعات خاصی را به هم تیمی های خود می داد ولی به جای ارایه ی اطلاعات، بهانه آورده بود. کار او آن قدر زیاد بود که خودش هم نمی دانست کدام کار را انجام دهد. فهرست کارهایش تمامی نداشت. بدیهی است که کم کم همکارانش از کار با او احساس ناامیدی کردند چرا که تیم آن ها نمی توانست به اهدافش برسد. رفتار غیرحرفه ایِ جیل تاثیری منفی بر کل تیم داشت. |
در دنیای کسب و کار، زمان، طلا است. کسی که عادت دارد دیر برسد یا کارش را به کندی و با سهل انگاری انجام دهد سبب می شود که درآمد شرکتش کاهش یابد. بعلاوه باعث حس ناامیدی و سرخوردگی در همکارانی می شود که به او متکی هستند. در کانادا، غیرقابل اعتماد بودن و اتکاناپذیر بودن، از نظر هم تیمی ها و همکاران فرد، بسیار مذموم و زشت تلقی می شود.
وقتی نتوانید خود را فرد وقت شناسی نشان دهید، سایر اعضای گروهتان مجبور خواهند شد کارهای شما را پوشش و انجام دهند. همین امر سبب می شود تبدیل به فردی منفور نزد همکاران تان شوید و کل شغل تان به خطر بیفتد.
برای کسب احترام نزد دیگران، باید قابل اعتماد و قابل اتکا باشید. هر کاری که می گویید می کنم را انجام دهید. اگر قابل اعتماد باشید، وجهه و آبروی خوبی نزد همکاران تان خواهید داشت. در این صورت، رئیس تان نیز اطمینان می یابد که شما همیشه کارهای خود را انجام می دهید و قابل اعتماد هستید و همان کسی هستید که مناسب آن شغلید.
در کانادا چگونه احترام خود به دیگران را نشان دهیم
شاید اطلاع نداشته باشید که کانادایی ها برای نشان دادن احترام خود به دیگران در محل کار چه می کنند. در ادامه، چند نکته را بیان می کنیم:
- صبح ها احوال پرسی مختصری با دیگران داشته باشید. افراد معمولا حوصله ی احوال پرسی ها و تعارفات طولانی را ندارند.
- نام افراد را به خاطر بسپرید و با اسم صدایشان بزنید، اما در این کار زیاده روی نکنید.
- فقط اولین باری که کسی را دیدید با او دست بدهید. کانادایی ها هر روز با هم دست نمی دهند.
- وقت شناس باشید (هرگز دیر نکنید و برای جلسات و رویدادهای مهم، همیشه پنج دقیقه زودتر برسید).
- به حریم خصوصی دیگران احترام بگذارید (کاغذهای روی میز همکارتان، بخشی از حریم خصوصی اوست!)
- به آدم های دیگر علاقه نشان دهید و هرگاه می توانید، به دیگران کمک کنید.
- کارتان را به موقع تحویل دهید و هرگاه فهمیدید که قادر نیستید کار را به موقع تحویل دهید، حتما دیگران را از تاخیری که خواهید داشت مطلع کنید.
نویسنده ای به نام آنیاس نین می گوید: «نگاهی که ما به چیزهای پیرامون مان داریم، نگاهی مطلق نیست بلکه حاصل تجربه ای است که زندگی ما را شکل داده است». همه ی ما تحت تاثیر قواعد رفتاری ای قرار داریم که در کودکی خود از خانواده، مدرسه و جامعه آموخته ایم. وقتی به کشوری جدیدی می آیید، شاید به نظرتان برسد آدم ها رفتارهایی متفاوت دارند. نسبت به این تفاوت های رفتاری، ذهنی باز و پذیرنده داشته باشید و فراموش نکنید که هر کاری را به بیش از یک روش می توان انجام داد.
اصطلاحات حرفه ای
· حاشیه رفتن، در لفافه حرف زدن |
· beat around the bush |
· برای حمایت از کسی دروغ گفتن |
· cover for someone |
· سرت توی کار خودت باشه |
· do your own thing |
· زمان زودگذر است |
· time flies |
· وقت، طلاست |
· time is money |
ثبت دیدگاه