مجید بسطامی
برای سفر، مقدماتی نیاز است. باید مقصد را با دقت مشخص کرد و اقامتگاههای موقت بین راه را. و زمان و هدف هر توقف را. برای سفر، نقشه و برنامه لازم است.
جوان قصه کیمیاگر که در هر توقفگاه بعد از دورهای سختی کشیدن با هجومی از موفقیت روبرو میشود گاه فراموش میکند که همه این تلاشها نه برای این توقف بلکه برای پیشتر رفتن بوده است. به همین جهت او مدتی را در هر توقفگاهی معطل میشود. حتی زندگی جدیدی با اوهام و آرزوهای جدید برایش شکل میگیرد تا اینکه هر نوبت نهیبی، خاطرهای یا پیامآوری به او یاداوری میکند که مقصد چیز دیگری بود و این اقامت موقتی است. که این زمینگیر شدن حتی در مرتبهای بالاتر و با شان و رتبه برتر باز هم به سان پیرمرد ذرتفروش عمل کردن است. زمانی که برای رسیدن به افسانه شخصی عزم و اراده محکم و نقش و برنامه شفاف نداشته باشی هر توقف کوتاهی میتواند همیشگی شود.
افراد متقاضی مهاجرت که شرایط امتیازآوری دارند و پروسه قانونی این کار را آغاز میکنند گاهی میپندارند اراده و برنامه یعنی همان آماده کردن مدارک و سپردن آن به دست وکیل یا صندوق پست. برخی اگر بخواهند گام پیشتری بردارند نهایتا تماس با یکی دو نفر باتجربهتر و پرسیدن سوالات کلی و کلیشهای نظیر اینکه «اوضاع کار چطور است؟»، «خرج و مخارج چقدر است؟» و نظایر اینها بیشتر خود را گمراه میکنند. دیگر خیلی بخواهند همت به خرج دهند مطالب این سایت را با حوصله یا عجولانه نگاهی میاندازند اما واقعیت این است که موضوع برنامهریزی و آمادهسازی همه جانبه برای این موضوع بس مهم و حیاتی است. کسی که آگاهانه و با مطالعه برای آمادهسازی خود در این یکی دو سال آخر برنامهریزی واقعی و دقیق کند و این برنامه را محکم و دقیق اجرا کند فردا روز، در کانادا از نتایج خیره کننده آن بهرهمند خواهد شد. اما اگر نه، حکایت جیک جیک مستان و برف زمستان تکرار خواهد شد. خصوصا که هم زمستانهای کانادا طولانیتر است و هم پر برف و کولاکتر.
اگر شما از جمله کسانی هستید که برای دریافت ویزای کانادا تقاضا دادهاید کافی است نگاهی به وضعیت و شرایط خود بیاندازید و ارزیابی صادقانهای از وضعیت خود و اعضا خانوادهاتان به دست آورید. آیا اهداف خود و سایر اعضا خانواده را برای سال اول مهاجرت مشخص کردهاید؟ اصلا آیا اطلاعات گردآوری شده برای هدفگذاری کفایت میکند؟ برای رسیدن به آن اهداف، برنامههایی را که باید در ایران و کانادا دنبال کنید مشخص کردهاید؟ اگر اجرای بخش مربوط به ایران را آغاز کردهاید، ارزیابی از روند پیشرفت آن دارید؟ و…میدانم روح برخی از مخاطبان این سایت از چنین بحثهایی بیخبر است و متاسفانه تعداد این مخاطبان کم نیست. برخی بعد از ارسال مدارک پزشکی بیدار میشوند، برخی بعد از دریافت ویزا، اما خواب بعضی به دلیل تاثیر جتلگ (خوابآلودگی ناشی از تفاوت بین ساعت بیولوژیک بدن و ساعت خواب در مقصد که بعد از پروازهای طولانی پدید میآید) تا ماهها بعد از ورود به کانادا هم به هوشیاری ختم نمیشود.
من در اینجا نمیخواهم موضوعات مطرح شده در سلسله مقالات موفقیت در کانادا را تکرار کنم. اما آن مفاهیم و مباحث که بیشتر به مرحله بعد از ورود شما به کانادا اشاره دارد اگر با تمرینها و آمادگیهایی قبل از سفر، تقویت شوند تاثیری چند برابر خواهند داشت.
مفاد اصلی این برنامهها چه باید باشد؟
این برنامهریزی که بهتر است بسان یک پروژه زمانبندی شده اجرایی نظیر سایر پروژهها به آن نگاه شود عبارت است از مشخص کردن اهداف و واقعیتهای موضوع، ارزیابی اولیه از وضعیت، زمانبندی و ترسیم سیکل کاری، مشخص کردن ارزیابیها و بازنگریهای ثانویه، بودجه بندی و تقسیم کار. کسانیکه در حوزههای مهندسی فعالیت میکنند و آنها که در سایر حوزهها مثلا علوم اجتماعی کارهای پروژهای انجام دادهاند با این نوع کارها و مفاهیم آشنا هستند. در واقع، شما میخواهید این بار برای خودتان پروژهای تعریف کنید که اجرت آن را نه امروز بلکه در سالهای اینده خواهید دید و اگر این پروژه را هر چه زودتر، دقیقتر و اجراییتر تعریف کرده و اجرا نمایید خواهید دید که پردرآمدترین پروژه عمرتان خواهد شد چرا که پردرآمدترین پروژه شغلی آتی شما هم در واقع، مدیون حسن اجرای این یکی خواهد بود.
چه بسا اگر به نرمافزارهای این نمونه از کارها (مثلا Microsoft Project) آشنایی داشته باشید (یا بخواهید که با آنها اشنا شوید) این فرصت خیلی خوبی باشد تا به کمک آنها هم دقیقتر و با برنامهتر عمل کنید و هم تمرینی برای کاربرد کامپیوتر و نرمافزار انجام داده باشید که بهره دو برابر ببرید. شاید همین نمونه در اینده معرف تواناییها و مهارتهای شما شود باشد.
در اینجا قصد ورود به جزییات مبحث برنامهریزی ندارم و این بحثها را موکول میکنم به سایر مباحث مطروحه و از جمله جزوه آن-لاین «موفقیت در کانادا». اما در اینجا تنها میخواهم یاداوری کنم که در فقدان چنین فعالیتهایی حتی اگر به صورت خیلی ساده و در ذهن شما انجام نشود (که البته بعدها خواهیم دید به دلایل گوناگون لازم است چنین کارهایی حتما به روی کاغذ واقعی یا مجازی نگارش یا پیاده سازی شوند) با مشکلات عدیدهای روبرو خواهید شد.
شما در قالب همین پروژه است که باید تکلیف خود را با وضعیت شغلی در کانادا، موضوع احتمالی تغییر شغل، ادامه تحصیل، دریافت مجوز شغلی (اگر شغلتان به چنین موردی نیازمند است) آموزش زبان و جمعو جور کردن جزییات پرونده زندگی در ایران روشن کنید. این هنر شماست که این موضوعات متنوع را آنچنان با یکدیگر و در کنار هم سامان دهید که با کمترین هزینه (مادی، روحی و فکری) به نتیجه برسد، که به درستی ارزیابی و درجهبندی شود، که دهها پرونده باز و نیمه باز از خرید و فروش اشیا و امکانات و داراییها تا تهیه مدارک و مستندات شغلی و تحصیلی پشت سر خود باقی نگذارد، که نقشهای همه اعضا خانواده به روشنی در آن تعریف شود، که یک موضوع با درجه اهمیت زیاد (مثلا آمادهسازی و ارتقا مهارتهای زبانی) قربانی یک امر با درجه اهمیت کمتر نشود و الی آخر.
همچنین با وجود چنین برنامه روشنی، نگرانی از بابت رهزنی و نیرنگهای زمانه از آن نمونههایی که در پستهای قبلی به آن اشاره کردیم از بین میرود. کسی که با دقت اهدافش را روشن کرده و در قالب کسب اطلاعات از بازار کار کانادا و ارزیابی اولیه از مهارتها و تواناییهای خود به نقاط ضعف و گپهای حرفهای و ارتباطی خود آگاهی یافته بیجهت با هر پیشنهاد جذاب کاری در این یکی دو ساله، هر چقدر هم چشمگیر باشد، اما او را از مسیر ترسیم شده منحرف سازد خود را درگیر نمیکند. در این صورت وسوسهها در او اثر نخواهد داشت و ملاکهای انتخاب او روشن و شفاف خواهند بود.
در این وضعیت کدام کارها یا پیشنهادها مناسبترند؟ آنها که به تقویت وجوه حرفهای شغل فعلی یا شغلی که در آینده در نظر دارد انجام دهد کمک میرسانند، پیشنهادهایی که ترکیب بیشتری از مهارتها خصوصا مهارتهای مرتبط با تکنولوژیهای جدیدتر در آنها وجود داشته باشد حتی اگر پرداخت کمتری داشته باشند، مشاغلی که بتوانند کاربرد زبان انگلیسی بیشتری داشته باشند یا بهانه آن را فراهم کنند، مشاغلی که آوردن نام آنها یا سازمانهای وابسته، سبب غنای بیشتر رزومه کاری خصوصا برای ورود به فیلدهای کاری در کانادا میشوند (در واقع یعنی مشاغلی که بیشتر، عناوین تکنیکی یا تخصصی شغلی را یدک میکشند تا عناوین مدیریتی را)، مشاغلی که وقت و زمان افراد را آنچنان پر نکنند که پیگیری و انجام سایر مقولات خصوصا آموزش زبان را با دشواری روبرو کند.
و در یک کلام، اگر قرار شد در میان مشاغلی که به ما پیشنهاد میشود یا کارهای جاری که قابل تداوم است یکی را برگزینیم باید آنی را انتخاب کنیم که به جای اینکه پای ما را در زنجیر کند زمینه پرواز ما را فراهم آورد.
جوان قصه کوئلیو که در واحه میان راه، صاحب جایگاه عالی و ثروت فراوان گشته و به مقام والای مشاوره شورای مدیر واحه درآمده و نزدیک است که به عشق و محبوب خود دست یابد به سخنان کیمیاگر گوش میدهد. کیمیاگر برای او دو امکان آینده را ترسیم میکند. در یکی جوان در واحه میماند، از ثروت و مکنت موجود بهره میبرد و با محبوبش ازدواج میکند. به مرور روح واحه که دیگر آن سرکشی و خوشبختیطلبی را در او نمیبیند از او فاصله میگیرد و به همین دلیل مشاورههایش ارزش سابق را از دست میدهند و او کم کم جایگاهش را از دست خواهد داد. پس از چندی این زخم در درونش باز میشود که چرا ماند؟ چرا افسانه شخصی خود را جستجو نکرد؟ و خیلی چراهای دیگر. محبوبش هم که غم و غصه او را میبیند و خود را در این زمینگیر شدن مقصر میداند دیگر آن طراوت و شادابی گذشته را نخواهد داشت. جوان کماکان ثروت و مکنت خواهد داشت اما خوشبختی را از دست میدهد. اما در سناریوی دوم او طرح و برنامهای را که برای دستیابی به مقصد اصلی داشت دنبال میکند؛ هر آنچه میپندارد برای رسیدن به افسانه شخصی و یافتن گنج رویاها لازم است انجام میدهد که اولین آن دل کندن از این موفقیت کوتاه و محبوب عزیز است. خود را به دست تقدیری که در شکلگیری آن بازیگر اصلی است میسپارد، توکل میکند و دل به صحرای خشک و بی آب و علف میزند. اگر هیچ چیز هم به دست نیاورد بزرگترین چیز را کسب کرده؛ برای رسیدن به آنچه فکر میکرده که هدف و مقصد اصلی است تلاش کرده و اجازه نداده که تلهها و دامهای وسوسهانگیز او را فریب دهند و نقشه راهش را از او بربایند.
و جوان تصمیم میگیرد که این مسیر دوم را برگزیند…
ثبت دیدگاه