یک افسر، دو روایت- قسمت اول
31 آگوست 2013 - 2:21
بازدید 340
8

قرار مصاحبه‌ها را به صورت فشرده، برای چهار روز متوالی گذاشته‌ام. به جز ستونِ چای سرد پرنیان، می‌خواهیم یک مجموعه از همین مصاحبه‌ها را به صورت کتابچه آماده کنیم. سه شنبه با سارا و حمید و چهارشنبه با عطیه و مسعود گفت و گو می‌کنم. افسر مصاحبه هر دو زوج در ترکیه، سیمون بوده است. […]

ارسال توسط :
پ
پ

قرار مصاحبه‌ها را به صورت فشرده، برای چهار روز متوالی گذاشته‌ام. به جز ستونِ چای سرد پرنیان، می‌خواهیم یک مجموعه از همین مصاحبه‌ها را به صورت کتابچه آماده کنیم. سه شنبه با سارا و حمید و چهارشنبه با عطیه و مسعود گفت و گو می‌کنم. افسر مصاحبه هر دو زوج در ترکیه، سیمون بوده است. آنقدر روایت این دو زوج از سیمون و جلسه مصاحبه‌شان متفاوت است، که تصمیم می‌گیرم هر دو گفت و گو را به صورت همزمان در ستون چای سرد این شماره پرنیان بگنجانم. احساس می‌کنم نکات مهمی بین این دو روایت وجود دارد، که وقتی کنار هم مطرح شوند می‌تواند به خوانندگان پرنیان کمک زیادی بکند.

عطیه بهروش، سی‌ساله و دارای مدرک لیسانس آمار از دانشگاه شهید بهشتی است. او حدود شش سال و نیم سابقه کار مرتبط با رشته تحصیلی‌اش را دارد. مسعود محرابی، سی‌ساله، همسر عطیه و فارغ‌التحصیل رشته عمران از دانشگاه آزاد سنندج است. او نیز به همین میزان سابقه کار دارد. این زوج از همان سال ۸۰ که ابتدای آشنایی‌شان بوده، درگیر بحث مهاجرت بوده‌اند. مسعود در ابتدا با مهاجرت مخالف بوده است و اعتقادش بر این بوده است که اگر کسی در ایران بماند و در کشور خودش تلاش و کار کند، می‌تواند به چیزهایی که می‌خواهد برسد و نیازی به مهاجرت نیست، اما با رخ دادن اتفاقی خاص در زندگی‌شان و همچنین مهاجرت خواهر مسعود به کانادا، نگاه او به این موضوع تغییر می‌کند. اینگونه می‌شود که در سال ۹۰ خیلی جدی برای مهاجرت اقدام کرده و عطیه “مین” می‌شود. بدنبال این تصمیم، مسعود شروع می‌کند در اینترنت به دنبال اطلاعاتی درباره مهاجرت بگردد، که به سایت کنپارس برخورد می‌کند. او متوجه می‌شود سایت کنپارس از لحاظ اطلاعاتی که به مخاطب می‌دهد بسیار کامل است. عطیه و مسعود همان موقع فرم ارزیابی اولیه که روی سایت پارس کانادا قرار دارد را پر می‌کنند. مدتی بعد از کنپارس با آنها تماس گرفته می‌شود و به دفتر آقای مختاری می‌روند. مشاوران کنپارس در ارزیابی اولیه اطلاعات ایشان به آنها می‌گویند که شما وضعیت بسیار خوبی برای مهاجرت دارید و امتیاز هر دونفرتان بالا است. تنها توصیه جدی کنپارس به عطیه و مسعود در آن مرحله، یادگیری زبان فرانسه است.

این زوج از همان ابتدا با جدیت و اطمینان کامل پروسه اقدام به مهاجرت خود را شروع می‌کنند. عطیه می‌گوید: «همه کارهای ما در کنپارس خیلی خوب و سریع انجام شد، و کنپارس فقط روی زبان فرانسه خیلی تأکید می‌کرد. من “مین” بودم ولی اصلِ کارها را مسعود انجام می‌داد، تمام مطالب وبلاگ‌های آقای مختاری و آقای بسطامی و همینطور سایت را می‌خواند و نکات مهم‌اش را به من می‌گفت. در تمام این مدت، ما مدارکمان را هم برای جلسه مصاحبه جمع می‌کردیم و هم برای آینده‌مان که به کانادا می‌رویم، این به این خاطر بود که مطمئن بودیم حتما موفق خواهیم شد. اینقدر مطمئن و مصمم بودیم که بعد از این که فایل‌نامبر ما آمد، منتظر نشدیم و بگوییم اگر و اگر و اگر، بلکه حتی برای آینده‌مان در آنجا برنامه‌ریزی کردیم.حتی مسعود یک وبلاگِ خوب درست کرد.» مسعود می‌گوید: «قصدم از راه‌اندازی وبلاگ این بود که وقتی کانادا بودیم، این وبلاگ برایمان مثل یک مرور خاطراتی باشد و یادمان بیاورد چقدر در این مسیر تلاش کردیم و سختی کشیدیم، تا قدر بدانیم. و البته می‌خواستم از این طریق به دیگرانی هم که مثل ما قصد مهاجرت دارند کمک کنم. الان روزی ۵۰ تا ۶۰ بازدیدکننده دارم.» عطیه می‌گوید: «حتی گاهی خود آقای مختاری و آقای بسطامی هم وبلاگ مسعود را می‌خوانند.» و  مسعود ادامه می‌دهد: «ناگفته نماند که آقای مختاری خودشان همیشه می‌گویند؛ خیلی هم وبلاگ‌های متعددی که درباره مهاجرت هست را نخوانید. اما خوب دو یا سه وبلاگ هستند که به نظر من خیلی خوبند و در حقیقت جزو وب هایی هستند که برداشت‌های شخصی و انرژی منفی را به مخاطب منتقل نمی‌کنند.»

درباره زوج دوم نیز باید بگویم که، سارا سعیدنیا متولد سال ۶۱، لیسانس طراحی صنعتی و فوق لیسانس مهندسی پزشکی است. سارا سه سال سابقه کار با مدرک لیسانسش را دارد و دو سال هم دستیار دندانپزشک بوده است. سارا “مین” این پرونده است، و چون برای کبک فوق دیپلم طراحی صنعتی، یا لیسانس مهندسی پزشکی می‌خواستند و او هیچکدام را نداشته، دوره‌های ۲۰۰ ساعته جهاد دانشگاهی را گذرانده است. همسرش عبدالحمید میرصادقی دکترای دامپزشکی است و چهار سال سابقه کار بدون بیمه دارد. سارا و حمید نزدیک به شش سال پیش به کنپارس رفته و با دکتر مختاری صحبت کرده‌اند. خودشان می‌خواستند که برای فدرال اقدام کنند، اما دکتر مختاری همان موقع به ایشان توصیه می‌کند که با توجه به وضعیت امتیازهایشان برای کبک اقدام کنند، ولی بخاطر ترسی که از خواندن زبان فرانسه داشته‌اند، قبول نمی‌کنند و می‌خواهند که برای فدرال اقدام کنند. حالا فکر می‌کنند این اشتباه بزرگی بوده، چون بعد هم به تغییر قوانین برخورده‌اند و کلی عقب افتاده‌اند. فکر می‌کنند اگر همان موقع توصیه دکتر را پذیرفته بودند، حالا مدت‌ها بود که به کانادا رفته بودند، چون در نهایت مجبور شدند که برای کبک اقدام کنند.

حمید درباره انگیزه و هدف‌شان از مهاجرت می‌گوید: «باید دید که تعریف آدم‌ها از خوشبختی چیست؟ سلامتی، کار، آرامش یا احساس امنیت؟» و سارا ادامه می‌دهد: «حتی هوای تمیز، اینکه تو در یک شهر خیلی پیشرفته و در عین حال با هوای پاک زندگی کنی» و حمید صحبت‌های سارا را این‌گونه کامل می‌کند: «و اینکه استانداردهای مواد غذایی یا دارویی رعایت بشود یا نشود، اینها خیلی مهم است.» سارا می‌گوید: «اولش خیلی جدی نبودیم، بعد که به تغییر قوانین برخوردیم، احساس کردیم که یک شکست کوچک خورده‌ایم. جدی‌تر شدیم، دیدیم که به دنبال این هستیم که با یک مدرک بهتر، جای بهتری و کار بهتری داشته باشیم. اینها باعث شد که تصمیم‌مان برای رفتن پخته و قطعی بشود.» حمید می‌گوید: «یک نکته دیگر هم وجود داشت؛ در ابتدا همسرم نگران بود که نتوانیم در کانادا مثل کشور خودمان راحت زندگی کنیم. بعد دیدیم اقواممان که آنجا هستند چه زندگی خوبی دارند و به چه پیشرفت‌هایی دست یافته‌اند، حتی از وزیر کار کانادا تقدیرنامه دریافت کرده‌اند.»

وقتی سارا و حمید تصمیم‌شان را برای مهاجرت قطعی می‌کنند، تقریبا در طول یک سال به بسیاری از دفترهای مهاجرت سرمی‌زنند. یادشان می‌آید که در یکی از این دفاتر در ازای یک جلسه مشاوره از آنها دو هزار تومان پول گرفته می‌شود. در حالی که شاید قبل از بستن قرارداد چندین بار برای مشاوره به کنپارس آمدند و هیچ پولی از آنها دریافت نشد. این موضوع و همچنین کل رویکرد کنپارس که احساس می‌کردند آقای مختاری با پیشنهاداتش صلاح آنها را در نظر داشت، باعث شد که کنپارس را انتخاب کنند. البته یک اتفاق دیگر هم اعتماد این زوج را به کنپارس تقویت کرده است. اینکه در همان محدوده زمانی داییِ حمید، موکل کنپارس بوده و به تغییر قوانین برمی‌خورد که اقدام برای وی را ناممکن می سازد، کنپارس هم تمام پول او را پس می‌دهد…

ادامه دارد

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

برای ارسال دیدگاه شما باید وارد سایت شوید.

مراقب تشابه نام‌ها باشید! مارا با نام کنپارس به دوستان خود معرفی کنید.
This is default text for notification bar