کریستال یی-تورنتواستار/برگردان نادیا غیوری
شاید درک این نکته که چه زمانی برای ترک یک شغل مناسبترین زمان است، کار آسانی نباشد. گاهی برخی عوامل خارجی شما را وادار به ترک یک کار میکنند و گاهی نیز آنچه طی ساعات کار و در محل کارتان اتفاق میافتد، شما را به اخذ این تصمیم مهم وادار مینمایند.
در یک دنیای ایدهآل ما باید عاشق کارمان باشیم و از سر کار رفتن هر روزه خود لذت ببریم. اما متاسفانه در دنیای واقعی اغلب مردم این شرایط را ندارند. با هم هفت نشانهای را که در صورت مشاهدهاش باید به فکر یافتن یک کار جدید بود، مرور میکنیم:
کار کمتر یا کاهش وظایف
چنانچه ساعات کاری شما را کم کنند یا وظایف کمتری را در محل کار به شما محول کنند و در نتیجه درآمد شما کاهش پیدا کند، به سختی میتوانید از عهده خرج و مخارج خود برآیید. بسیاری از افراد شاغل برای گذران زندگی خود به درآمد حاصل از ساعات اضافهکاری خود وابسته هستند نه به دریافتی ثابتشان.
اگر میبینید که همزمان با کاهشهایی که گفته شد، از ساعات کار و حجم و میزان وظایف روزانه همکاران شما کاسته نشده، احتمالا این نشانهای است برای این که وضعیت شما در این کار در معرض خطر است. در این شرایط بد نیست که سعی کنید با رئیس خود در مورد عملکردتان صحبت کنید.
حدود هفت سال پیش، من در یک مرکز تلفن کار میکردم چون میدانستم که آنجا میتوانم هر روز هفته حداقل دو تا سه ساعت اضافهکاری درخواست کنم و با آن هم موافقت شود. برای کسی مثل من که با پول این حقوق تا آن حقوقش زندگی میکرد، آن پول اضافی کاملا حیاتی بود. اما وقتی به یکباره ساعات اضافی کار منتفی شد، من برای پیدا کردن یک کار تازه به دست و پا افتادم.
کاری که قرار بوده موقتی باشد
اوضاع بازار کار برای بیست و چندسالههای تازه فارغالتحصیل شده، خیلی دوستانه نیست. بسیاری از این فارغالتحصیلان عاقبت به کار در یک فروشگاه یا خدمات مشتریان تن میدهند تا بلکه بتوانند همزمان که برای یافتن یک شغل مناسب با رشته خود تلاش میکنند، نیازهای اولیه خود را نیز تامین نمایند. اما اگر جستجو برای کار بیش از آنچه انتظارش را داشتهاند طول بکشد، گاهی این وسوسه در ذهن آنها پیش میآید که قید جستجو برای کار اصلی خود را بزنند و زندگی را با همان کار موقتی پیش ببرند.
خود من یکبار کاری را انتخاب کردم که میدانستم فقط یکسال قرار است در آن بمانم، کمی تجربه کسب کنم و بعد راه اصلی خودم را در پیش بگیرم. اما وقتی کار آسان باشد و حقوقش هم خوب باشد، احتمالش هست که خیلی در آن احساس راحتی کنید. این وضع برای من هم پیش آمد و تقریبا یک سال بعد از آن چیزی که با خودم قرار گذاشته بودم، آن کار را ترک کردم. حالا با وجود اینکه خوشحالم که بالاخره متوجه خطای خودم شدم اما انکار نمیکنم که در صورت کمی اهمال میتوانستم سالهای سال آن وضعیت را ادامه دهم.
از دست دادن اشتیاق
گرچه هیچکس نمیگوید که شما حتما باید عاشق کارتان باشید، اما حداقل باید آن را آنقدر دوست داشته باشید که از انجام هر روزه آن خسته نشوید. اگر هر روز صبح از خواب بیدار شوید و از فکر دوباره رفتن به سر کار رفتن بر خود بلرزید و یا بیشتر وقتتان را سر کار به گشت و گذار در اینترنت بگذرانید، شاید دیگر وقت آن شده باشد که به یک کار تازه فکر کنید.
وقتی از کارتان خسته هستید، احتمال اینکه کم کم شروع به بیتوجهی و کمدقتی در آن کنید و دچار خطا شوید، بیشتر و بیشتر میشود که همه اینها هم برای سابقه کاری شما خوب نیست و هم خوشایند کارفرمایتان نخواهد بود.
بیاعتمادی
اعتماد از موارد اولیه و مهم در شکلگیری یک ارتباط کاری است. اگر اتفاقی افتاده که باعث بیاعتمادی شما به کارفرمایتان شده، باید خیلی جدی به این نکته فکر کنید که چرا هنوز دارید برای آن کارفرما کار میکنید.
چیزهایی که نشان میدهند این بی اعتمادی به وجود آمده، عبارتند از: همکاران یا مدیرانی که مدام شما را چک میکنند، وعدههای شفاهی یا تعهداتی که هیچ وقت جامه عمل به خود نمیپوشند، حقوقی که پرداخت آنها معوق مانده است، افرادی که در اطراف شما دروغ میگویند، شایعاتی که در محیط کار دهان به دهان میشوند و یا خواستههایی که از شما میشود و شما به هر دلیلی انجام آن را اخلاقی نمیدانید.
طبقهبندی و محصور شوید
اگر شما در انجام چند کار و وظیفه محدود و مشخص خیلی خوب باشید و یا مهارت خاصی داشته باشید که کس دیگری دارای آن نباشد، این احتمال پیش میآید که فقط در کار خود محدود به انجام همان کارها شوید.
بسته به اینکه چطور بخواهید از تخصص خود در کارتان استفاده کنید، «متخصص بودن» میتواند به شکلهای دیگری هم به کار شما بیاید. اگر تقاضا برای تخصص شما خیلی بالاست، «متخصص بودن» میتواند به نفعتان باشد. البته اگر شما بخواهید مهارتهای تازه دیگری را نیز بیاموزید و خود را به نیروی جامعالاطرافتری تبدیل کنید، اینکه در یک عنوان تخصصی خاص گیر بیفتید، میتواند به شدت به ضرر پیشرفت شغلیاتان در آینده تمام شود.
برای خود من این وضعیت زمانی اتفاق افتاد که به عنوان یک گرافیست خوب شناخته شده بودم اما احساس کردم اگر خود را محدود به همین کار کنم نمیتوانم به آنچه ایدهآل من است، یعنی بازاریابی حرفهای، برسم و میدانستم که به عنوان یک بازاریاب حرفهای جامعالاطراف بسیار موفقتر از یک گرافیست خواهم بود.
از موقعیت شغلی خود بزرگتر باشید
اگر هدف شما در کار کردن این باشد که چیزهای تازه بیاموزید و مهارتهای خود را افزایش دهید، گاه هر روز سر یک کار مشخص رفتن که دیگر هیچ چالش تازهای هم برای شما به همراه ندارد میتواند کاملا شما را از رسیدن به این هدف دلسرد کند. بهترین چیز این است که آنچه در ذهنتان میگذرد را با رئیس خود در میان بگذارید. از او بخواهید که چنانچه فرصتهایی برای شرکت در کنفرانسها یا گذراندن رشتههای مکمل جهت بالا بردن مهارتهایتان و رشد شما به عنوان یک نیروی کاری وجود دارد، آنها را در اختیار شما قرار دهد.
گاهی اینکه به شما اجازه رفتن بدهند برایتان فرصت خوبی خواهد بود
اگر شرکتی که در آن به کار مشغول هستید، در حال تغییرات زیربنایی است و یا در آستانه فروخته شدن و یا ادغام در یک شرکت دیگر است، شاید بد نباشد که شما هم بخواهید تغییراتی در رزومه کاری خود بدهید و آن را نو کنید. حتی اگر با وجود این تغییرات فکر نمیکنید که کارتان در معرض خطر قرار دارد، همیشه این احتمال را بدهید که امکان کم کردن نیروها و خواستن عذر آنها را در این شرایط بالاتر میرود. پس بد نیست که اگر میتوانید خود را از قبل برای بیکار شدن احتمالی آماده کنید.
برای مشاهده اصل مطلب اینجا کلیک کنید.
ثبت دیدگاه