مجید بسطامی
یکی از دوستان با حرارت زیاد خطابم کرده که نمیداند با اینهمه تناقض اطلاعاتی و ادعاهای متناقض چه کند!؟ از یک سو بیشترین حجم مطالب سایت و اخبار و مقالاتی که در نشریات منتشر میشود درباره میزان نیاز روزافزون کانادا به مهاجرین و آمار بالای بازنشستگان بازار کار و نقش و اهمیت مهاجران در پر کردن این خلاها… است و از سوی دیگر رفتار دولت کانادا در یک سال و اندی گذشته مرتبا بر محدودتر کردن روند مهاجرت و مانعتراشی در انواع ویزاهای مهاجرت اعم از محدود کردن رشتههای مورد قبول و اضافه کردن پیششرط ارائه نمره آزمون زبان (برای ویزای نیروی متخصص) و افزایش قابل توجه رقم پرداختی (برای ویزای سرمایهگذاری) بوده است. آیا اعتراض دوستمان صحیح است و واقعا چنین تناقضی وجود دارد؟
هر دو نکتهای که دوستمان به آن اشاره کرده درست است. کانادا در نظر دارد تا مرتبا بر میزان پذیرش مهاجران بیافزاید چرا که به رغم روشهای مختلفی که برای جبران کمبود نیروی انسانی در سه دهه آینده در نظر دارد، همه تحلیلها پذیرش مهاجران را (به رغم اینکه برخی کارشناسان نقاط ضعف این سیاست را برجسته میکنند) در راس راهحلها و به عنوان راهحلی بدون جایگزین معرفی میکنند.
نکته دوم هم واقعیتی غیرقابل کتمان است. از دو سال گذشته به این سو آنقدر بر شدت محدودیتهای پذیرش مهاجر افزوده شده که هر ناظری با کمترین میزان آگاهی هم میتواند تبدیل شدن دروازههای ورود مهاجر به روزنههای بسیار کوچک را ببیند. اگر از دوستانی که بیش از یک دهه قبل برای ویزای مهاجرت نیروی متخصص تقاضا دادند سوال کنید میبینید اکثر آنها با کمترین میزان تجربه کاری و بدون اینکه رشته تحصیلی و شغلیاشان اهمیتی داشته باشد، مجرد، بدون دانش بالای زبان انگلیسی، بدون نیاز به ارائه نمره آزمون زبان و بدون داشتن پشتوانه قوی مالی ویزای مهاجرت را دریافت کردهاند؛ اکثرا هم بدون انجام مصاحبه. در زمان حاضر فردی با چنین مشخصاتی هیچ شانسی برای دریافت ویزا ندارد. بلکه حتی اگر در همه اینها در بالاترین حد و مثلا کارشناس عالیرتبه رشته الکترونیک یا مخابرات باشد چون رشتهاش در فهرست نیست امکان تقاضا ندارد در حالیکه ممکن است تکنسین زیردستش با تخصص سیمکشی بتواند اقدام کند. راستی چه شده است؟ آیا مسئولان و برنامهریزان کانادایی عقل خود را از دست دادهاند؟
فروشگاه بزرگ چند طبقهای را در نظر بگیرید که قرار است به زودی افتتاح شود. دارای بیش از ۵۰ دپارتمان مختلف است؛ در هر دپارتمان به دهها نیروی مختلف با تواناییهای متفاوت از مدیر و مسئول دپارتمان گرفته تا منشی و تلفنچی نیازمند است. این فروشگاه به بیش از ۵۰۰ نفر نیرو به شکل پارهوقت و تماموقت نیازمند است اما فعلا تنها ۱۰-۱۵ نفر کادر اصلی و از مدیران ستادی آن مشخص هستند. چه میکند؟ اعلام یک فراخوان عمومی برای انجام مصاحبه و جذب نیروهایی با تواناییهای مختلف و سوابق تجربی و تحصیلی متفاوت در دهها رشته شغلی. برای چنین فروشگاهی که تاریخ مشخصی برای افتتاح دارد بیش از همه رسیدن به ظرفیت اشتغال مورد نظر مهم است و چه بسا کیفیت استخدام نیروها را خصوصا در موقعیتهای شغلی با حساسیت کمتر فدای همین نیاز به افزایش کمیت کند.
این تمثیل گویای وضعیت عمده سیاستهای مهاجرتی دولتهای مختلف کانادا در دهههای گذشته بوده که اکثرا بر محور افزایش جمعیت و (یا حداقل حفظ سقف جمعیت کشور) و تامین نیروهای متخصص در تمامی حوزههای شغلی استوار بوده است. به نظر میرسد که کلیت این سیاست درست بوده هرچند که شیوه عملیاتی و اجرایی کردن آن ضعفهای بسیاری داشته. ضعفهایی که خیلی زودتر از اینها باید شناسایی و جبران میشدند تا مدیران دولتی و کارفرمایان بخش خصوصی در زمان حاضر تاوان آن را پس ندهند.
اما فروشگاه، برپا شده و رونق گرفته است. ناگهان بنا به دلایلی مثلا تغییرات جمعیتی شدید در میان مشتریان فروشگاه یا تغییر در سیاستهای رقبا و نظایر اینها، مسئولان تصمیم به اضافه کردن چند دپارتمان، یا گسترش دادن برخی از آنها و کاستن از برخی دیگر میگیرند؛ یا ممکن است به زمانی رسیدهایم که طیفی از شاغلان بازنشسته شدهاند. بدیهی است که در چنین حالتی دیگر نمیتوان با سیاستهایی که در زمان افتتاح اولیه اعمال میشدند به جذب نیرو اقدام کرد. مثلا الان بخش مالی فروشگاه دارای مدیر، حسابدار و برنامهریز است. هرچقدر هم که در میان متقاضیان پشت در مانده حسابدارن خبرهای حضور داشته باشند به دلیل فقدان ظرفیت خالی، نمیتوان حسابداری استخدام کرد در حالیکه ممکن است رستوران فروشگاه به آشپز نیازمند باشد پس فروشگاه به جای آن حسابداران خبره منتظر و متعجب، اطلاعیه اعلام نیاز به آشپز منتشر میکند.
همین محدود بودن نیازها یک نکته دیگر را هم تشدید میکند و آن اهمیت یافتن بیشتر ملاکهای کیفی بر کمی است. وقتی قرار است ۴۰۰ نفر استخدام کنید یک نوع روشهایی را بر میگزینید و وقتی به خدمت گرفتن تنها ۴ نفر مورد نظر است ملاکهای دیگری را.
اما در این میان نقش یک پدیده بسیار مهم دیگر را هم نباید نادیده گرفت که در واقع به خوششانسی کانادا و دیگر کشورهای مهاجرپذیر بازمیگردد و میتوانست اتفاق نیافتد. فرض کنید در همان مثال بالا، وقتی مدیر عالیرتبه فروشگاه دنبال حسابدار خبره برای مدیریت قسمت مالی فروشگاه میگردد به جای اینکه به طور معمول ۱۵ تا ۳۰ تقاضا دریافت کند با۳۰۰۰ متقاضی روبرو شود! طبیعی است که سیستم گزینش نیرو برای اینکه کار گزینش را سبکتر و منطقیتر کند ملاکها و شروط بیشتری را به شرایط دریافت پذیرش اضافه کند. شروطی که پیش از این ممکن بود در حالت عادی تنها سبب برتری یافتن یک متقاضی بر دیگری در زمان مصاحبه شود اما الان به دلیل تعداد بیشتر متقاضیان، میتوان آن را رسما به عنوان شرط اعلام کرد تا با سرند شدن کارجویان به جای ۳۰۰۰ نفر، ۳۰ نفر اما افراد بسیار باکیفیتتر در تور نهایی باقی بمانند.
اتفاقی که در خلال دو-سه دهه اخیر در سراسر جهان افتاده یعنی افزایش شدید ظرفیت تولید مهاجر مورد پسند کشوری چون کانادا، چیزی شبیه مثال بالا است. معنای این سخن چیست؟ به وضعیت دو کشور اصلی تامین کننده مهاجر کانادا در دهههای اخیر یعنی هند و چین نگاهی بیاندازید. ۴ دهه پیش اصولا مهاجرت عادی از چین به کشوری مثل کانادا معنای روشنی نداشت و بیشترین مهاجرین از آن ناحیه از طریق هنگ کنگ یا تایوان به کانادا میآمدند. همچنین وضعیت اقتصادی و رفاهی ساکنان هند به گونهای بود که برای اکثریت کشور میزان تحصیلات یا تجربه کاری در حدی فراهم نبود که بتواند شرایط مورد نظر کانادا را تامین کند. حالا رشد اقتصادی مداوم سه-دههای در چین و حدود یک دهه در شبههقاره هند به همراه سیاستهای درهای باز اقتصادی-اجتماعی در چین، نسلی از جوانان در این کشورها را پرورش داده که از نظر تحصیلات، تجربه کاری، آشنایی با پدیدههای مدرن، الگوهای زندگی و نظایر اینها به شرایط مناسبی برای زندگی در کانادا دست یافتهاند و روز به روز هم بر تعداد آنها افزوده میشود. اگر چه با بهبود شرایط کار و زندگی در خود این کشورها میل به مهاجرت به خارج از مرزها دیگر مثل سابق نیست اما هنوز دشواریهای زندگی در آنها به همراه جاذبه زندگی در یک کشور جهان اول آن قدر زیاد هست که تمایل به مهاجرت در تعداد قابل توجهی از افراد وجود داشته باشد و با توجه به جمعیت بسیار بالای این کشورها همین درصد هم برای اینکه میزان تقاضا برای مهاجرت به کانادا چند برابر دهههای قبل باشد کفایت میکند.
نظیر همین قصه با ابعاد وسیعتری در بلوک شرق سابق اتفاق افتاده است. کشورهای بستهای با تعداد زیادی متخصص که حالا شرایط برای آمدن آنها به کانادا فراهم شده است. البته جاذبههای زندگی در اروپای متحد کمتر از آمریکای شمالی نیست اما هنوز افراد زیادی هستند که زندگی در این ناحیه را بر ماندن در اروپایی که کشورهای ثروتمندترش هیچگاه برخورد مناسبی با مهاجران نداشتهاند ترجیح میدهند.
به اینها باید اضافه کرد اوضاع پرالتهاب خاورمیانه در دو دهه گذشته و وقوع چندین جنگ و ناآرامیهای متعدد و احتمال درگیریهای آتی را که سبب شده دفتر صدور ویزای مهاجرت کانادا در دمشق دارای یکی از بالاترین میزان دریافت تقاضاها باشد. وضعیت زندگی و سطح متوسط به بالای معیشت در اکثر کشورهای خاورمیانه که به مدد صادرات نفت حاصل شده طیف گستردهای از جوانان دارای شرایط مهاجرت را پدید آورده که نزدیکترین راه خلاصی از مجموعه این بحرانهای پایانناپذیر را در رفتن میبینند. وقتی سازمان ملل متحد قرن حاضر را قرن مهاجرت نامیده مشخص میشود که ابعاد تمایل به مهاجرت در چه سطح عظیمی گسترش یافته است.
نکاتی که در بالا بیان شد خود توجیهگر دلایل افزایش تقاضا برای ویزای سرمایهگذاری نیز هست مخصوصا در کشورهایی ناحیه خاورمیانه و حتی چین که روند فزاینده تورم و ناکارآمدیهای عمیق اقتصاد دولتی سبب شده تا ثروتمندان جدیدی در تعداد فراوان شکل بگیرند که برای آنها تهیه ویزای سرمایهگذاری با شرایط فعلی دشوار نیست.
معنای همه این حرفها یعنی اینکه در حالیکه مرتبا نیازهای کانادا روشنتر و محدودتر (نه از نظر تعداد بلکه از نظر طیفبندی) میشوند به میزان تقاضای به مهاجرت به کانادا در ابعادی بسیار وسیعتر افزوده شده است. پس عجیب نیست اگر کارفرمای این فروشگاه روز به روز شرط و شروط متقاضیان را سنگینتر کند تا افرادی متناسبتر با نیازهای آن بیابد و در ضمن صف تقاضا را هم کوتاهتر کند.
اما این کارفرما دقیقا دنبال چیست؟ سیاستهایش آرام آرام به کدام سوها در حال چرخش است؟ متقاضیان مهاجرت باید چگونه خود را آماده کنند تا در اولین فرصت امکان مهاجرت برایشان فراهم گردد؟ اینها مواردی است که در آینده به آنها خواهیم پرداخت.
ثبت دیدگاه