نکاتی درباره فراگیری زبان انگلیسی،
دوستان زیادی در مواجهه حضوری یا از طریق تماس با همکاران کنپارس درباره نحوه فراگیری زبان انگلیسی سوال میکنند. برخی میپرسند چه میزان زبان برای امر مهاجرت کافی است؛ برخی دیگر از منابع، روشها و کتب مفید و معتبر پرسش میکنند.
ما به زودی در یک مبحث مفصل در ذیل مباحث «100 روز اول در کانادا» به موضوع زبان انگلیسی در کانادا و منابع و مراکز فراگیری آن خواهیم پرداخت که بیشتر ناظر بر کسانی است که در کانادا زندگی میکنند.
در اینجا و با ارائه چند مطلب دنبالهدار به آسیبشناسی این بحث برای کسانیکه در ایران زندگی میکنند و میخواهند برای کار یا زندگی در کانادا آماده شوند میپردازیم و برخی منابع و روشهای مفید را به آنها معرفی میکنیم.
بحث اول: یافتن صورت مسئله
ما چگونه یادگیری زبان را آغاز میکنیم؟ معمولاً با پرس وجو از دوستان و با بررسی جوانبی چون زمان و مکان تشکیل کلاسها، هزینه ثبتنام و طول مدت دوره، یک مرکز آموزشی یا مدرس زبان را انتخاب میکنیم و پس از شرکت در تعیین سطح آن دوره، با پرداخت شهریه مسیر را ادامه میدهیم. پس از مدت زمانی اگر همت داشته باشیم و کار را رها نکنیم، یک مرحله را تمام میکنیم و مرحله بعدی را آغاز میکنیم و همین طور تا به آخر. و این آخرین مرحله همیشه برای ما مهمتر از خود مسیر است. رسیدن به این آخرین برای ما یعنی دستیابی به بالاترین تواناییهای زبانی، رویایی که همه ما داریم: زبان انگلیسی را به خوبی زبان فارسی به کار ببریم (مگر در بکارگیری زبان فارسی چقدر تبحر داریم؟) یادم میآید که نه تنها خودم بلکه تمام دوستانم وقتی برای پرس و جو و ثبت نام به یک مرکز زبان میرفتیم اولین سوالمان این بود که چقدر طول میکشد تا به این آخرین مرحله برسیم و آیا بعد از این آخرین، یک مرحله دیگر هم هست و مرکز آموزشی باهوش آن بود که همیشه یک آغاز دیگر پس از هر پایان داشته باشد.
این تنها نکته عجیب اما معمول نبود. عجیبتر اینکه اغلب ما، خصوصاً در مراحل بالاتر، از احساس عدم پیشرفت گلایه داشتیم و (به رغم نتایج مثبت آزمونها) حس میکردیم آن میزان که عدد و رقم دوره نشان میدهد (مثلاً Upper Intermediate یا Advanced)، قابلیتها و مهارتهای زبانی ما رشد نکردهاند. این مسئله به مرور به دغدغه ذهنیام تبدیل شد، اینکه:
چرا بسیاری از ما ایرانیان به رغم صرف هزینههای مادی، فکری و زمانی، کمتر در امر زبانآموزی موفق میشویم؟
قطعاً بخشی از مشکل به سیستمها و روشهای آموزشی یا مدرسان بازمیگردد، کمکاری و برخی عادات بد آموزشی ما (که بعداً به برخی از آنها اشاره خواهم کرد) نقش مهمی دارند اما شاید هیچیک از اینها علت اصلی نباشد، بایست ایراد را در نحوه ورود ما به بحث و شیوه آغاز کردن و تداوم دادن آن جستجو کرد.
برای مخاطبین این سایت که اکثریت آنها مهاجرت را هدف اصلی زندگی خود قرار دادهاند زبان انگلیسی یک الزام است. الزامی که بر تمامی ابعاد زندگی آتی سایه انداخته است. بحث دانستن زبان انگلیسی نیست؛ مسئله بکارگیری آن است. در این میان، زمان هم به عنوان رقیب ما عمل میکند. حالا دیگر میدانیم که یک فرصت چند ماهه تا چند ساله داریم، فرصتی که به سرعت میگذرد پس مهم این است که با دقت به بازنگری در فرآیند زبانآموزی اقدام کنیم. اینکه از کجا شروع کنیم تا در مسیر درست ادامه دهیم اهمیت کلیدی دارد.
از کجا شروع کنیم؟
آموزش زبان به برداشتن چند گام اولیه اما مهم نیازمند است. گامهایی که توجه به آنها در آغاز، زمان و هزینه زیادی از ما نمیگیرد اما بیتوجهی به آنها، گامهای بعدی را کند، خستهکننده و غیرموثر خواهد کرد. این گامها عبارتند از:
1- نیازسنجی، تعیین هدف و مشخص کردن حوزهای که نیاز به آموزش دارد. پاسخ به این پرسش که ما دقیقاً برای تحقق چه هدفی زبان میآموزیم: کار، تحصیل …،
2- ارزیابی اولیه دقیق و جدی از مهارتهای زبانی (Speaking, Writing, Listening،…) بر اساس هدف و حوزه مشخص شده و کشف نقاط ضعف و قوت هر یک از مهارتها،
3- انتخاب روش(ها) یا مواد آموزشی متناسب با نیازمندیهای مهارتهای زبانی
4- تنظیم زمانبندی مشخص برای رسیدن به مراحل بعدی و انجام ارزیابی ثانویه دقیق در پایان هر مرحله
5- بازخوانی و اصلاح مواد و روشها بر اساس ارزیابی ثانویه و تکرار مرحله 4
شاید چنین به نظر برسد که شیوه رایج فراگیری زبان در موسسات آموزشی، حرکت در همین مسیر باشد اما واقعیت غیر از این است. و در این میان عموماً موسسات آموزشی اگر نگوییم بیتقصیر، کم تقصیر هستند. عجیب است، چرا چنین ادعایی میکنم؟
چون مهمترین گام، یعنی گام اول را که کاملاً بر عهده خود ما نه آنها بوده مورد غفلت قرار دادهایم. این گام دقیقاً چه ویژگیهایی دارد؟
در آموزش زبان بطور عمومی ما برای سه (یا چهار) حوزه مشخص نیازمند به فراگیری زبان هستیم:
1- زندگی روزمره،
2- محیط کار،
3- محیطهای آکادمیک
4- آمادگی در آزمونها
دلیل اینکه از سه یا چهار حوزه نام میبریم این است که بخش عمدهای از مورد 4 در واقع مقدمه مورد 3 است و حالت موقت دارد اما به دلیل اهمیت این دو و تداخلی که عموماً بین این دو پدید میآید آنها را از یکدیگر تفکیک میکنم.
توضیحات بعدی، بحث را روشنتر میسازد.
بسیاری از ما در آغاز فرایند زمانآموزی این تفکیک را در ذهن نداریم و چون فکر میکنیم با فراگیری عمومی زبان (که تقریباً همه متدهای فراگیر در این جهت حرکت میکنند) به همه خواستههای دیگر میرسیم؛ پس از مدت زمانی که آن نیازها مرتفع نشد و مهارتهای مورد نظر حاصل نیامد زبان به شکوا و شکایت باز میکنیم.
گام اول را برداشتهایم؟
همینجا معلوم میشود که چرا بسیاری از ما با بیتوجهی به گام اول از مطالعه زبان سرخورده میشویم. فرض کنید شما کسی هستید که میخواهید برای مسافرتهای سالانه توریستی یا دیدار با عزیزان خارج از کشور زبان انگلیسی بیاموزید،
یا کسی هستید که تمایل دارید با فردی در یک کشور انگلیسیزبان (دوست مکاتبهای یا استاد دانشگاه) از طریق ایمیل ارتباط مداوم داشته باشید،
یا کسی که به دلیل موقعیت شغلی خود به عنوان یک متخصص فروش دستگاههای الکترونیکی در یک شرکت واردات و صادرات نیازمند به ارتقا مهارتهای زبانی خود هستید،
یا به دلیل علاقه برای ادامه تحصیل در یک دانشگاه انگلیسیزبان میخواهید زبان بیاموزید،
یا برای شرکت در یک آزمون استاندارد زبان انگلیسی نظیر TOEFL به فراگیری زبان نیاز دارید و
یا کسی که برای «روز مبادا» در کلاس زبان شرکت میکنید و به قول معروف میخواهید «این آب باریکه قطع نشود» و …
اگر شما یک زبانآموز مراکز فراگیری زبان بوده باشید به احتمال زیاد همه این آدمها را در یک کلاس دیدهاید در حالیکه همه به یک شیوه ارزیابی اولیه شدهاند، یک محتوای درسی را دنبال میکنند و به یک شکل در پایان دوره ارزیابی (ثانویه) میشوند (و البته معمولاً به شکلی که بالای 99 درصد افراد قبول شوند تا هم دچار این رضایت کاذب شوند که زبان آنها پیشرفت کرده و هم در نهایت برای ترم بعد ثبت نام کنند).
واقعیت این است که اکثر متدهای رایج اگر به درستی آموزش داده شوند و اگر مخاطب با صداقت و دقت به ارزیابی خود در آنها اقدام کند (که عموماً چنین نیست) درواقع تنها فراهم آورنده یک زمینه و بستر زبانی برای زبانآموز هستند. بستری که از طریق آن وی بتواند در یک یا چند حوزه خاص مثلاً کار یا تحصیل ادامه مسیر دهد. از این جهت شاید بهتر باشد، زبانآموز در انتهای یک مقطع خاص (مثلاً Intermediate) با بازنگری در اهداف و نیازهایش، تمام وقت، انرژی و سرمایه خود را در همان خواسته اصلی، مثلاً آمادگی برای ادامه تحصیل در دانشگاه انگلیسیزبان مصروف کند. در این صورت پس از یک بازه زمانی مشخص، میتواند فاصله خود با هدفگذاری اولیه را ارزیابی و میزان موفقیت خود را تشخیص دهد و در صورت وجود فاصلهای معنادار از هدف مورد نظر، بررسی کند که به چه دلیل آنچه در نظر داشته میسر نشده است. دانشجویی که قصدش «آمادگی برای نگارش یک essay (مقاله علمی) پنج پاراگرافی (250 تا 350 کلمهای) در مدت زمان 30 دقیقه» باشد و پس از صرف مدت سه ماه کار پیوسته و برنامهریزی شده نتواند چنین هدفی را محقق سازد باید به بازنگری در شیوهها و مواد آموزشی خود اقدام کند.
اینجاست که نقش گامهای دوم و چهارم یعنی موضوع، شیوه و زمان ارزیابی اهمیت پیدا میکند. در مطالب بعدی به این گامها و برخی از بهترین روشها و مواد موجود زبانآموزی اشاره خواهم کرد.
این مطلب پیش از این در اسفند ۸۷ در همین وب سایت منتشر شده است.
ثبت دیدگاه