فرصتهایی که یک مهاجر در کانادا به دست میآورد تنها محدود به خود کانادا نیست. یکی از مهمترین جنبههای زندگی در کانادا همجواری با امریکا و امکان رفت و آمد بسیار ساده و کمهزینه به این کشور است که فرصتهای تحصیلی و شغلی بسیار زیادی را در اختیار دارندگان اقامت دائم یا شهروندان کانادایی قرار میدهد. به همین دلیل، امریکا اولین مقصد بسیاری از مهاجران نسل اول و یا جوانان کانادایی برای یافتن فرصتهای جدید است.
در مطلبی که در ادامه مطالعه میکنید یک دانشآموز دبیرستانی ساکن بریتیشکلمبیا در قالب یک گزارش تفصیلی توضیح میدهد که چرا تصمیم گرفته به جای ادامه تحصیل در کانادا، به یک کالج امریکایی برود. هرچند که همه استدلالهای وی دقیق نیست و برای برخی از آنها پاسخهایی وجود دارد اما به دلیل اطلاعات و آماری که در متن مطلب آمده و همچنین توصیف فرصتهای تحصیلی در امریکا، ترجمه این مطلب را در اینجا آوردیم تا شاید مورد استفاده مخاطبان قرار بگیرد. البته دوستان توجه داشته باشند که سیستم ادامه تحصیل برای مقطع کارشناسی در دانشگاههای کانادا با سیستم تحصیلات تکمیلی (کارشناسی ارشد و دکترا) تفاوتهای فاحشی دارد و باید از زوایای مختلف به آن نگاه کرد.
چرا برای ادامه تحصیل به امریکا میروم؟
در حال حاضر شهر ونکوور به مرکزی برای جذب علاقمندان جهت ورود به دانشگاه تبدیل شده و دانشجویان ما شهرتی بینالمللی پیدا کردهاند. هر ساله نیز تعدادی از این دانشجویان خوشفکر و باهوش را به ایالات متحده امریکا میفرستیم که میتوان از آن به فرار مغزها در کانادا تعبیر نمود.
مطالب مرتبط اینجا می آیند.
اغلب دانشآموزان سال آخر دبیرستان سر وینستن چرچیل شهر ونکوور از همدیگر میپرسند که «سال دیگر به کدام دانشگاه میروی؟». من برخلاف خیلی از دوستانم که از دانشگاههایی مثل UBC (دانشگاه بریتیش کلمبیا)، SFU (دانشگاه سیمون فریزر) و یا دیگر دانشگاههای کانادایی حرف میزنند، میدانم کجا میخواهم بروم. من میخواهم سپتامبر سال بعد از کالج Bates شهر لوئیستن در ایالت مین امریکا پذیرش بگیرم و به آنجا بروم.
کالج بیتز کالج هنرهای آزاد است با ۱هزار و ۷۰۰ دانشجو (کوچکتر از دبیرستانی که الان به آن میروم و ۲ هزار و ۲۰۰ دانشآموز دارد) و معمولا ۲۶ درصد از متقاضیان شرکت در این کالج در آن پذیرفته میشوند. من امسال جزو همین خوششانسها بودم و برای سال بعد با استفاده از کمکهای مالی سخاوتمندانهای که کالج در اختیارم قرار میدهد، والدینم فقط مجبور خواهند بود که طی این چهار سال فقط سالی ۱۰ هزار دلار به عنوان شهریه تحصیل و مسکن من بپردازند.
چرا باید به جنوب بروم که در آن هزینههای تحصیل اینقدر بالاست؟ مثلا دانشگاههای کانادایی مثل دانشگاه تورنتو یا واترلو که گاهی فقط در یک سالن درسش بیش از ۵۰۰ تا ۷۰۰ دانشجو نشستهاند. من که نمیتوانم با این همه جمعیت کنار بیایم.
یکی از دانشجویان دانشگاه واترلو به نام ریچارد ونگ میگوید: «خیلی همت میخواهد که بتوانی خودت را برای شرکت در این کلاسهای پرجمعیت درس راضی کنی. خود من فقط به خاطر بعضی از استادان خاص است که در این کلاسها حاضر میشوم. میشود هر چه را که قرار است در این جلسات ارائه شود در کتابهای درسی هم پیدا کرد.»
در کالج بیتز اغلب کلاسهای درس من حداکثر با ۲۰ دانشجو برگزار خواهند شد و این امر به من این امکان را میدهد که رابطهای قوی با استادان و همکلاسیهای خود برقرار کنم. قبول دارم که سال بعد ممکن است خودم را در یک مکان غریب و در دل ناکجاآباد پیدا کنم که شرایطش خیلی هم با شرایط ایدهآل شهرهایی مثل مونترال یا ونکوور مشابهت ندارد اما به عنوان یک دختر شهری این را خوب میدانم که برای اینکه بتوانم به طور کامل به درسهایم برسم، نیاز به این تنهایی دارم. و علت دیگر من برای این تصمیم؟ اگر به یک خانواده کمدرآمد تعلق داشته باشید، تحصیلات امریکایی بسیار به صرفهتر از آنی است که فکرش را بکنید. البته به دلیل اینکه شما دانشجوی بینالمللی محسوب میشوید، برای اینکه بتوانید از کمکهای مالی برخوردار شوید باید رقابت سختی با دیگران داشته باشید اما به هر حال اگر شایستگیهای لازم را داشته باشید یا واقعا نیازمند دریافت این کمکها باشید، امکان برخورداری از آنها هم کاملا منتفی نیست.
بر اساس آماری که اخیرا در نیویورک تایمز در مورد پذیرش در دانشگاههای امریکایی منتشر شده، در سال ۲۰۱۱ رقابت برای پذیرش در شدیدترین حد خود بوده است. اما حتی با این وجود هم مدرسه سنت جرج که یک مدرسه کاملا پسرانه در منطقه دانبار است، توانسته دو دانشآموز را راهی هاروارد کند و تعداد زیادی را نیز به دانشگاههایی مثل استنفورد، پرینستون، ییل، دارتماوت، کلمبیا، بروان و دانشگاه پنسیلوانیا بفرستد که همگی جزو دانشگاههای خوب امریکایی هستند.
در حال حاضر شهر ونکوور به مرکزی برای جذب علاقمندان جهت ورود به دانشگاه و نیز افرادی با افکار بلندپروازانه تبدیل شده است و دانشجویان ما شهرتی بینالمللی پیدا کردهاند. هر ساله نیز تعدادی از این دانشجویان خوشفکر و باهوش را به ایالات متحده امریکا میفرستیم که میتوان از آن به فرار مغزها در کانادا تعبیر نمود. این روند سبب شده تا کسانی هم رویاهای بزرگی را در ذهن دانشآموزان و اولیای آنها پرورش بدهند و یا در مواردی هم ذهن آنها را از این رویاها خالی کنند؛ بسته به اینکه طرف چه کسی باشد.
این روزها در شهر ونکوور آموزشگاههای زیادی در زمینه آمادهسازی دانشآموزان برای ورود به دانشگاهها فعالیت میکنند و به تمرین آزمونهای SAT و ACT میپردازند. این صنعت در اینجا بسیار پررونق است و با توجه به موج مهاجران پرانگیزهای که به این شهر میآیند نیز هر روز در حال رشد و توسعه بیشتر است. مشاوره دادن در زمینه دانشگاهها هم بسیار رایج شده و موسسهای به نام Option Solutions هم با دفاتر متعددی که در ونکوور دایر نموده، به دانشآموزانی که قصد دارند به دانشگاه رویایی خود وارد شوند مشاوره میدهد.
البته این رقابت فقط منحصر به ونکوور نیست و در سرتاسر کانادا شکل گرفته است. اوایل امسال، مشاور من به تمام فارغالتحصیلان دبیرستان ایمیلی زد که در آن به آنها موکدا پیشنهاد کرده بود که با توجه به بالا بودن تقاضا برای ورود به دانشگاه بریتیش کلمبیا، همگی برای ورود به کالج Langara نیز درخواست بدهند. اگر بخواهم صادق باشم باید بگویم که این کالج یکی از انتخابهای مقبول دانشآموزان بااستعداد ونکووری است. با اینکه برخی از دانشآموزان، کالج رفتن را عیب میدانند اما باید اعتراف کرد که کالجها برای کسانی که میخواهند اطلاعات وآموزشهای فشرده و خودمانیتری را بیاموزند، کاملا انتخاب مناسبی هستند.
کالجها میتوانند دقیقا همان مهارتی را که لازم داری به طور عملی و یا با برنامههای انتقالی در دانشگاهها به تو آموزش بدهند. کینان حسن یکی از دانشآموزان مدرسه ریچموند به دلایل متعددی تصمیم گرفته که برای ادامه تحصیل در کالج لانگارا ثبتنام کند. او نمره کافی برای پذیرفته شدن در UBC یا SFU را دارد اما به دلیل کلاسهای کمجمعیتتر لانگارا و هزینههای معقولتر آن، این کالج را انتخاب کرده است. هیچ چیز کینا را مجبور به این کار نکرده است. اما از طرف دیگردانشآموزان دیگری هم هستند مثل خدیجه یوسف از دبیرستان سر وینستن چرچیل که درس ریاضی سال آخر را به صورت آنلاین گرفته فقط برای اینکه نمره کافی جمع کند و بتواند در ماه ایپریل در UBC ثبتنام کند.
دانشآموزانی که نتوانستهاند نمره لازم را کسب کنند به شکلی دیوانهوار در تلاشند تا با گرفتن کلاسهای آنلاین که در مدت کوتاهتری – بین ۲ تا ۴ هفته- به پایان میرسند، نمره خود را بالا ببرند و امکان ثبتنام را از دست ندهند. جنیفر لارنس در تعطیلی بهاری خود در کلاس آنلاین شیمی ثبتنام کرد و دو هفته هم از مدرسه مرخصی گرفت تا این دوره را با نمره بالا تمام کند. او میگوید:«من باید بروم دانشگاه UBC و گذراندن این درس تنها چاره کار من است. باید نمرهای هم بیاورم که میانگین کل نمرههایم به اندازه کافی بالا باشد. حتی برای دادن برخی آزمونها به ویکتوریا هم رفتهام.»
کمی عجیب و بیمعنی است که بخواهیم درسی را که برای یادگیری آن یک سال در نظر گرفته شده در دو هفته بخوانیم اما وقتی که این دانشآموزان موقعیتی را که امروزه دانشجویان خوب از آن برخوردارند میبینند، متوجه میشوند که هیچ چاره دیگری جز مواجهه با این نوع چالشها ندارند.
شاید به همین دلیل است که کسانی که معتقدند سیستم آموزشی ما نیاز به اصلاحات دارد، پیشنهاد میکنند تا تقاضای افراد برای ورود به دانشگاه با نگاهی جامعتر بررسی شود زیرا به اعتقاد آنها سیستم شایستهسالاری رایج در دانشگاههای کانادایی محل تردید است زیرا استانداردهای آموزشی در شهر ونکوور در همه مدارس با هم یکسان نیست. در یک مدرسه درس جغرافی اهمیت چندانی ندارد اما در یک مدرسه دیگر از علوم فضایی هم مهمتر است. بنابر این به هیچ طریق نمیتوان کیفیت تدریس و کارایی آکادمیک یک دانشآموز را به نسبت با دیگر دانشآموزان مورد ارزیابی قرار داد.
البته سیستم آموزش در دبیرستانهای ونکوور (و کلا در کانادا) یکی از بهترین سیستمهای آموزشی است که میتوان در دنیا سراغ گرفت. علاوه بر این [در مقایسه با دانشآموزان امریکایی]ما جزو معدود کسانی هستیم که امتیاز خواندن و نوشتن داشتهایم و میتوانیم یک ماشینحساب نموداردار (graphing calculator) را هم در دست بگیریم! (احتمالا منظور نویسنده طعنه زدن به وضعیت نه چندان خوب کیفیت تحصیلات در دبیرستانهای امریکا و آمار پایین پارامترهای تحصیلی است.)
برای مشاهده اصل مطلب اینجا کلیک کنید.
ثبت دیدگاه