مجید بسطامی
در قسمت قبلی به دو نکته خیلی مهم و مرتبط در فرایند کاریابی در کانادا اشاره کردیم:
- اول، کاریابی موفق از ایران آغاز میشود و نه از کانادا؛
- دوم، انتخاب فیلد کاری career مقدم بر جستجوی کار است.
مطالب مرتبط اینجا می آیند.
لازم میدانم که مجددا بر این نکات خصوصا اولی به عنوان اصلیترین نکته در یک کاریابی موفق برای مهاجران تاکید کنم. علت اینکه بسیاری از افراد در مورد نکته اول غفلت میکنند، بیتوجهی به نکته دوم است. از نظر آنها کاریابی یعنی جستجوی کار در میان مشاغل موجود، ارسال تقاضا، انتظار برای دریافت جواب، پیمودن مسیر استخدامی و نهایتا آغاز کار در شرکت یا موسسهای جدید. همه اینها هم که در کانادا و بعد از ورود به خاک آن کشور باید اتفاق بیافتد پس چه نیازی به عجله و ایجاد زحمت و دردسر برای خود وجود دارد؟
معمولا توجه نمیشود (یا اگر هم توجهی میشود، عمیق و با باور جدی نیست) که همه آن مسیری که در جستجوی یک شغل بیان شد (اگر که درست باشد!) در صورتی مقدور و موثر است که فرد برای برداشتن اولین گام در این مسیر آماده باشد و اینکه آماده هست یا نه، سوالی است که باید در ایران و قبل از پرواز به کانادا پاسخ داده شود و برایاش تدارکات لازم فراهم شده باشد. در ایران هم نه دو هفته یا دو ماه قبل از پرواز (نظیر تماسهایی که وقت و بیوقت برخی دوستان میگیرند و از پاسخگو انتظار معجزه دارند)، بلکه حداقل دو سال قبل؛ به همین دلیل معتقدم پروسه واقعی کاریابی در کانادا باید همزمان با ارسال مدارک تقاضا برای مهاجرت به کانادا آغاز شود و هر چه از این کار غفلت شود، مسیر کاریابی موفق در کانادا بیشتر به مخاطره خواهد افتاد و عمر و هزینه بیشتری تلف خواهد شد. اجازه دهید با مثالهایی این موضوع مهم را بیشتر بشکافیم.
در مطلب قبل اشاره شد که به دلایلی، افراد (نه فقط مهاجران بلکه خود کاناداییها هم) مجبور به تغییر فیلد شغلی میشوند. این دلایل فهرستوار عبارت بودند از:
- اول، فقدان، حذف یا افول آن کریر در بازار کار جدید؛
- دوم، کریرهایی که وابستگی زیادی به زبان غیرانگلیسی یا فرانسه دارند؛
- سوم، نیاز به دریافت مجوز؛
- چهارم، نیاز به بهروزرسانی اطلاعات؛
- پنجم، اختلافات و تفاوتهای فرهنگی؛
- ششم، کریرهایی که به تجربه موفق کانادایی در مدت زمان طولانی (حداقل ۵ سال) نیاز دارند.
لطفا به مورد سوم یعنی دریافت مجوز شغلی که مانع بزرگی بر سر راه بسیاری از مهاجران است دقت کنید. فرض کنید که شما یک پزشک جوان متاهل با حدود سی و چند سال سن و چند سال سابقه کار در ایران هستید و در باره مسیر کاریابی موفق در این حوزه سوال دارید. قریب به ۹۹ درصد پزشکان ایرانی چگونه مسیر شغلی آینده خود در کانادا را دنبال میکنند؟
- برای گشایش پرونده مهاجرتی توسط وکیل یا خودشان اقدام میکنند؛
- ورود به کانادا را تا آخرین زمان به تاخیر میاندازند؛
- در یکی از استانهای خیلی پرطرفدار و محبوب (معمولا انتاریو یا بریتیشکلمبیا) وارد خاک کانادا و مستقر میشوند؛
- در مورد مسیری که باید طی کنند از دیگران یا اطلاعات وب سایتها شروع به پرس و جو میکنند؛
- در سریعترین حالت بین حدود سه ماه تا ۶ ماه بعد از ورود، در اولین آزمون مربوطه (آزمون کتبی MCCEE) شرکت میکنند (انشاالله که قبول میشوند!)؛
- با هر گامی که از این به بعد برمیدارند از طریق مطالعه شرایط یا ارتباط با دوستان باتجربهتر اطلاعات جدیدتر را کسب میکنند (اطلاعاتی که خیلیهایش ممکن است برای شرایط آنها دیگر صادق نباشد یا از بنیان بر اساس طی کردن مسیرهای نادرست شکل گرفته باشد) و همینطور الی آخر.
بسیاری از آنها تا زمانیکه به کانادا وارد نشدهاند نمره آیلتس یا تافل ندارند و اگر قبلا برای ضرورتهای پروسه مهاجرت، برای شرکت در این ازمون اقدام کردهاند یا زمان اعتبار نتایج آزمون منقضی شده یا اینکه به دلیل انفکاک از فراگیری مداوم زمان، عملا در همان سطحی نیستند که دو سال پیش آزمون دادهاند.
به صراحت عرض میکنم که تمامی این گامهایی که بیان شد از آغاز نادرست و اشتباه بوده و چیزی جز اتلاف زمان و هزینه به دنبال نخواهد داشت. حال آنها که وضع و حال بهتری دارند، کمتر تلفات میدهند و عموم مهاجران، بیشتر؛ اما متاسفانه واقعیت این است که ایرانیان کماکان و بدون وقفه به همین ترتیب در این مسیر گام برمیدارند و چون دوستان پزشکشان به آنها گفتهاند که این مسیر سخت و طولانی است آنها هم فکر میکنند که سختیهایی که تحمل میکنند بخشی از واقعیتها و ضرورتهای اجتناب ناپذیر مسیر است. نتیجه اینکه یا خیلی دیرتر از زمانی که میشد وارد حوزه کاری میشوند (چند پزشک ایرانی را میخواهید معرفی کنم که الان بیش از ۵-۶ سال است وارد کانادا شدهاند و اگر از آنها بپرسید که کجای مسیر هستند و چقدر دیگر باید بروند نمیتوانند جواب شما را به روشنی بدهند؟) یا اصلا قید آن را میزنند و به میان گروهی که میخواهند تغییر فیلد شغلی career transition بدهند اضافه میشوند. البته این کار به خودی خود ایرادی ندارد اما پرسش اینجاست که اگر از ابتدا مسیر را درست و با آمادگی آمده بودند آیا اصلا لازم بود سالها تجربه، تحصیل و تخصص را رها کنند و سراغ شغل دیگری بروند؟ و اگر قرار بود که نهایتاً چنین کنند آیا بهتر نبود که در همین آغاز ورود به کانادا و حتی قبل از آن، تصمیم به این کار میگرفتند و عمر عزیز و سرمایه محدود را چندین سال صرف آزمون و خطاهای بینتیجه نمیکردند؟
حالا بیایید همین مسیر ورود به رشته پزشکی را که یکی از سختترین و طولانیترین مسیرهای شغلی در کاناداست (و البته موفقیت در آن هم دارای بالاترین منافع مادی، اعتباری و اجتماعی است) به شکل دیگری ترسیم کنیم. فرض کنید همین پزشک قصه ما همزمان با ارسال درخواست مهاجرت،
- بخشی از زمانهایش را صرف آمادگی برای ازمون اول که در همه کشورهای اطراف ایران برگزار میشود کرده و در اولین فرصت در آن شرکت کند؛
- همه اطلاعات را از روی منابع اصلی و به زبان انگلیسی بخواند؛
- تداوم زبانآموزی را لحظهای قطع نکند؛
- همزمان در جستجوی مشاوران آگاه و خبره که با تمامی برنامههای متنوع ورود به رشته پزشکی در کانادا آشنایی دارند باشد (مثلا نظیر برنامه ویژه پزشکان کنپارس)؛
- تلاش کند که در همان زمان پروسه آمادگی و بعد از قبولی در آزمون تئوری، با اخذ ویزای توریستی کانادا در آزمون اول عملی هم شرکت کند؛
- سپس همه تمرکزش را روی آمادگی برای آزمون دوم عملی که دشوارترین آزمون است بگذارد؛
- به محض اینکه ویزای کانادایش (یا حتی مدیکالش) آمد مجددا برای شرکت در آزمون زبان در همان ایران اقدام کند؛
- بعد بر اساس راهنمایی مشاوران خبره در بهترین استانی که ورود به فرصتهای پزشکی در آنها راحتتر است وارد خاک کانادا شود (تا از مزایای ساکن استان بودن برای ورود به دورههای آن استان استفاده کند) و یا از قبل برای یک برنامه فوقلیسانس تقاضا داده باشد و مستقیم وارد آن دوره شود و…
چنین کسی که در سالهای حضور در ایران هم درآمدی برای گذران زندگی آماده کرده و هم برای ورود به رشته پزشکی در کانادا اقدام کرده عملا زمانهای صبر و انتظار در کانادا را بسیار کوتاه خواهد کرد که هم در رزومه کاریاش اثر دارد و هم اندوختههایش را حفظ میکند و هم دانشش در کانادا غبار نمیگیرد و کهنه نمیشود.
شاید فکر کنید که این کارها خیلی دشوار است اما باور کنید ۶-۷ سال سرگردانی، از جیب خوردن، بلاتکلیفی و در آخر هم ناموفق بودن دشوارتر است.
شاید فکر کنید که این مسیر دوم بیشتر تئوری است تا اینکه واقعا عملی باشد؛ خوب، میتوانید همین الان نمونههای موفقش را در میان موکلین کنپارس ببینید. اینکه دیگران مرتبا مسیرهای نادرست را رفتهاند و به نتایج غیردلخواه رسیدهاند نباید در ما این ذهنیت را ایجاد کند که مسیر بهتری وجود ندارد. خطا در این است که فکر کنیم یا باید همان بیراههها را طی کنیم یا منتظر معجزه بمانیم. البته چون این مسیر درست، نیازمند به آیندهنگری، برنامهریزی، دریافت مشاوره و کسب اطلاعات دقیق است برای بسیاری که پیرو عملی شعار «چو فردا شود فکر فردا کنم!» هستند دور از دسترس به نظر میرسد!
این حکایت رشته پزشکی است که نیاز به مجوز دارد اما نباید چنین بیاندیشیم که تکلیف بقیه رشتههای شغلی خیلی متفاوت است. شما میتوانید به گونهای در ایران آماده شویید که در کمتر از یک سال وارد فیلد تخصصی خود شده و عملا در کمتر از دو سال بعد از ورود به کانادا احساس کنید که در مسیر درست قرار گرفتهاید. میتوانید بگونهای هم اقدام کنید که ۴-۵ سال در کانادا گیج بزنید و نهایتا هم معلوم نباشد که کاری که به عنوان کریر شغلی انتخاب کردید چقدر برایتان جذابیت داشته است.
بنابر این توصیه میکنم قبل از اینکه به گام بعدی بپردازیم از خودتان سوال کنید که اگر همین فردا ویزای کانادا را که امروز این قدر برایش لحظهشماری میکنید دستتان دادند چقدر برای ورود به بازار کار آن کشور آمادگی دارید؟ چقدر از حوزه کاری خود اطلاع دارید؟ چقدر از نظر مهارتهای ارتباطی و مهارتهای شغلی آمادگی دارید؟ آیا میخواهید و میتوانید که همان رشته را ادامه دهید یا باید به فکر تغییر حوزه و فیلد شغلی باشید؟ پاسخ دقیق به این پرسشها به شما خواهند گفت که گام بعدی شما برای کاریابی در کانادا چه باید باشد.
ثبت دیدگاه