در ماههای گذشته چندین پرسش از دوستان دور و نزدیک رسیده که همگی در ارتباط با اشتغال در فعالیتهای رسانهای، عمدتا حرفه روزنامهنگاری به صورت کلی و یا نقد فیلم به صورت اختصاصی سوال مطرح کردهاند. به همگی قول داده بودم که اطلاعات و نظراتم را در این زمینه بیان کنم و در اینجا به تعهدم عمل میکنم….
نکتهای که باید الان متذکر شوم این است که توصیفاتی که در ادامه میآید مربوط به اکثر رسانهها و نشریات عمومی انگلیسی یا فرانسهزبان است و فعلا درباره نشریات یک جامعه قومی (مثلا نشریات فارسیزبان تورنتو) سخنی نمیگویم اما در پایان به کار در این گروه از نشریات هم خواهم پرداخت. پس در واقع این مطلب میخواهد:
- به تفصیل به فعالیت روزنامهنگاری (یا به شکلی فراگیرتر، رسانهای) برای مهاجران ایرانی در کانادا
- به اجمال به فعالیت در نشریات فارسیزبان در کانادا
- اشتغال به عنوان منتقد یا یادداشتنویس فیلم
بپردازد و در نهایت هم پیشنهاداتی برای علاقهمندان به این حوزه از فعالیتها ارائه دهد. چون حجم مطلب فراتر از حوصله مطالعه در یک نوبت است آن را در چند بخش منتشر میکنم.
روزنامهنگاری در کانادا
برای آنها که سالها در ایران فعالیت روزنامهنگاری داشتهاند و علاقهمند هستند که در این رشته در کانادا ادامه کار بدهند شاید قبل از پرسش از مسیر ورود و زمان انتظار و نظایر اینها، اولین سوال باید این باشد که وضعیت اشتغال در این رشته به صورت عمومی چگونه است. یعنی فرض کنیم فرد پرسشگر در همین کانادا متولد شده و رشد یافته بود و الان دنبال شغلی در این زمینه میگشت. آیا یافتن کار برای چنین کسی آسان است؟
به صورت کلی فعالیت در عرصه رسانهها، که رسانههای نوشتاری هم بخشی از آنهاست در کشورهایی چون کانادا در یک وضعیت بینابینی قرار دارد. یعنی نه مانند رشتههایی چون پرستاری یا اغلب فعالیتهای فنی-حرفهای با یک بازار کار بسیار پررونق و نیازمند به نیروهای جدید روبروییم که یافتن شغل به نوعی در آن تضمین شده باشد و نه همچون مشاغل رو به موتی است که دیگر نمیتوان در آنها کاری یافت و باید قید آنها را به صورت تمام و کمال زد و سروقت شغل دیگری رفت. البته به دلیل مشخصات یک کشور جهان اولی، گستردگی و تنوع رسانهها و حجم عظیم سرمایه در گردش در حوزههای خبری-اطلاعاتی و سرگرمی در این کشورها، بهطور طبیعی تعداد مشاغل مرتبط با حوزه رسانهها در کانادا بسیار زیاد است اما خوب، به همین نسبت به دلیل تاریخچه طولانیتر و عوامل دیگر، تعداد افراد واجد شرایط و علاقهمند هم در این بازار بسیار زیاد است و چون بازار کار در رسانهها از گروه بازارهای شغلی سفیدها/وایتها (یا دستکم، متولدین در کانادا) است و برخلاف بسیاری از رشتههای شغلی دیگر، یک بازار خیلی سیستماتیک دارای آغاز و پایان مشخص هم نیست، پارامترهایی چون شانس، گذشته خانوادگی، روابط شغلی و انسانی، مشخصات ظاهری، پیشفرضهای ذهنی و قضاوتهای کلیشهای کارفرمایان و مخاطبان، گستردگی رسانهای شهر محل اقامت، تواناییهای شخص متقاضی در معرفی خود و عواملی از این دست میتوانند ویژگیها و مهارتهای شغلی متقاضی را بهشدت تحتالشعاع قرار دهند و در اکثر این پارامترهای معرفی شده، متاسفانه مهاجران بهویژه مهاجران غیراروپایی دست بالا را ندارند. در مجموع از خیلی نظرها میتوان گفت فعالیت رسانهای در کانادا مشابهتهای زیادی با ایران دارد تنها در اشلی به مراتب گستردهتر و به همین نسبت با پیچیدگیهای خاص خود. البته «تغییرات» در این حوزه عظیم بوده، همچنان هست و برای مدتها خواهد بود که در ادامه بحث و در قسمت دوم این نوشته به آن میپردازم.
درآمد روزنامهنگاری
از نظر آمارهای رسمی، رقم دریافتی یک روزنامهنگار بین ساعتی حداقل ۱۴ دلار تا حداکثر ۵۰ دلار متغیر است و متوسط آنهم حدود ۲۵ دلار در ساعت است. اما باید توجه داشت که چون بخش قابل توجهی از فعالیتهای این حوزه به صورت فریلنس، پروژهای و یا قراردادهای کوتاهمدت است دامنه تغییرات درآمدی مربوط به این رشته شغلی بسیار زیاد است. مثلا به عنوان مجری برنامههای خبری تلویزیونی افرادی با درامد بالای ۳۰۰ هزار دلار در سال هم داریم و چون خیلی از چهرههای مطرح خبری و روزنامهنگاران در برنامههای مختلف در سراسر کانادا به صورت سخنران، عضو پنل، برگزارکننده کارگاه یا نظایر اینها هم شرکت میکنند رقم درآمدی آنها بسیار بیشتر از آن چیزی است که آمار تقریبی میگوید اما واقعیت این است که چنین امکانات درآمدی مربوط به تعداد بسیار محدودی میشود و وقتی سخن از مهاجران پیش میآید تقریبا هیچ امیدی به چنین درآمدهایی نیست و باید به همان اعداد بالا اکتفا کرد که در مورد آنها خیلی به «رقم حداقل» نزدیکتر است تا رقم حداکثر. در مورد سایر مشاغل نزدیک هم که به نوعی به مشاغل نگارش حرفهای مربوط میشوند رقم درآمدی کم و بیش چیزی شبیه همان مورد روزنامهنگاران است.
همینجا باید اشاره کنم که برای بسیاری از فعالان رسانهای مطرح در کانادا، نمیتوان تفکیک خاصی از نظر نوع رسانه قائل شد و شما میتوانید آنها را همزمان به عنوان ستوننویس ثابت یک نشریه، مجری یا پنلیست یک برنامه رادیویی و یا تلویزیونی و مشاور یا استراتژیست رسانهای یک شخصیت سیاسی یا حزبی یا بنگاه اقتصادی –البته با رعایت پارامتر مهم پرهیز از درهمآمیزی علایق conflict of intersts هر جا که چنین موردی خلاف قانون یا اصول حرفهای کار باشد- ببینید. این نکته را هم در نظر داشته باشید که برعکس عمده برنامهسازیهای خبری-اطلاعاتی-آموزشی در رسانههای ایران، برنامهسازیها در اینگونه موارد در رسانههای کانادایی تقریبا همیشه مجری/host-محور است یعنی در واقع مجری (در بسیاری از موارد یک روزنامهنگار حرفهای) همهکاره برنامه و طرف قرارداد با رسانه است و البته وی عمدتا تیم بزرگی از همکاران حرفهای از جمله پژوهشگر، نویسنده و ویراستار همراه خود دارد. تفصیل این بحث و تاثیری که آن در موقعیت اجتماعی-سیاسی و همچنین درآمدی روزنامهنگاران میگذارد از حوصله این بحث ما خارج است.
دستهبندی شاغلین
معمولا کسانیکه از طریق فعالیت نوشتاری در رسانههای امریکای شمالی پول در میآورند به سه دسته کلی قابل تفکیک هستند. یک دسته افرادی که به صورت نویسنده یا یک شغل تخصصی دیگر-ویراستار مثلا- عمدتا بهصورت تماموقت –و گاه پارهوقت- اما ثابت در رسانهها کار میکنند؛ مثلا به عنوان ستوننویس ثابت در روزنامه تورنتواستار در صفحات سیاسی، شنتل ابرت Chantal Hebert و یا در صفحات سینمایی، پیتر هاول Peter Howell. البته این دسته شامل طیف بسیار گستردهای از عناوین شغلی میشود. شاید به این دلیل ساده که در کشورهایی چون کانادا برخلاف ایران، فعالیت تخصصی اهمیت بسیاری دارد و مثلا قرار نیست یک نفر همزمان سردبیر، مدیرمسئول، مصاحبهکننده، ویراستار ارشد، نمونهخوان، مدیر داخلی و هماهنگکننده و…نشریه خودش باشد. در یک مقایسه اجمالی بهویژه در مورد رسانههای اصلی و مهم میتوان گفت که در مجموع هم تعداد کسانیکه به صورت ثابت در رسانهها کار میکنند و هم رقم درآمدی آنها بسیار بیشتر از ایران است و البته کانادا کمتر از نصف ایران جمعیت دارد.
دست دوم کسانی هستند که نظیر ایران به صورت حقالتحریری freelancing با انواع رسانههای دیداری، شنیداری یا نوشتاری کار میکنند. این روش خودش یکی از راههای مرسوم و اصلی برای دستیابی به مشاغل تماموقت است اما لزوما کسی که این کار را میکند فقط به دلیل نیافتن شغل تماموقت نیست بلکه میتواند تنها به این دلیل ساده باشد که نمیخواهد خود را به کار در یک رسانه ملتزم کند. همچنین در عین اینکه افراد در این گروه ممکن است ارقام بسیار پایینی برای تهیه مطالب دریافت کنند (یا اصلا هیچ پولی نگیرند!) ممکن است کسان دیگری در همین گروه رقمهای بسیار درشتی هم به دست آورند؛ به بیان ساده، فریلنس کار کردن لزوما به معنای درآمد سرانه پایین نیست. الان کسانی را میشناسم که از همین طریق حقالتحریری ماهی ۵-۶ هزار دلار درآمد دارند (که به دلیل مختصات این نوع پرداخت از نظر مالیاتی معادل حداقل ۷-۸ هزار دلار حقوق ماهانه است) و البته محتوا و حجم مطالبی که تهیه میکنند با نمونه کارهایی که در ایران مرسوم است تفاوت بسیاری دارد. در اینجا ممکن است یک نفر چند هفته به صورت تماموقت برای تهیه گزارش اصلی نشریه مکلینز وقت بگذارد و حجم زیادی از مقالات و گزارشهای قبلی را زیر و رو کند و با افراد زیادی تماس بگیرد تا مطلب خود را آماده کند و البته در مقابل این گزارش پول خوبی هم دریافت میکند. کار در شیوه فریلنس به پارامترهای بسیار متنوعی نظیر سابقه و شهرت نویسنده، حجم و اهمیت مقاله، میزان علاقهمندی مخاطبان به موضوع مورد بحث، شهرت و وضعیت مالی نشریه و نظایر اینها بستگی دارد اما به هر حال این روش هم معمول است و حجم قابل توجهی از مطالب نشریات به این شکل آماده و منتشر میشود اما در مقایسه با ایران وزن این نوع نوشتهها به ویژه در نشریات معتبرتر کمتر است و همچنین ساز و کار بررسی و انتشار آنها هم دقیقتر است.
دسته سوم هم کسانی هستند که به قاعده ایران، در واحدهایی که کار آنها تولید محتوای نگارشی یا تصویری است -مثلا روابط عمومیها – مشغول بکار هستند اما تنوع و گستردگی مشاغل این گروه بسیار زیاد است و فقط در قالب روابط عمومی به معنای مصطلحش در ایران قرار نمیگیرد. مثلا بسیاری از شرکتها برای وبسایتهایشان نیاز به عکس و گزارش و مطالبی دارند که به صورت حرفهایتری آماده شده باشد و برای همین سراغ یک فارغالتحصیل روزنامهنگاری یا فردی با سابقه کار در این حرفه میروند. یکی دیگر از وظایف این افراد ایجاد ارتباط و فرصت با سایر رسانههای مرسوم برای انتشار گزارشهای رسمی رسانهای یا پاسخ به پرسشهایی است که از طریق رسانهها طرح میشود و نظیر این موارد. بدیهی است که چنین افرادی باید خیلی جامعالاطرافتر از همکاران خود در یک نشریه باشند و بسته به ابعاد کار و گستردگی شرکتی که در آن کار میکنند بعضا علاوه بر نگارش، عکاسی و حتی اطلاعات اولیه کار با نرمافزارهای طراحی را هم باید بدانند. البته اگر ابعاد کار از حد متعارف بزرگتر باشد معمولا کار به صورت پروژه به شرکتهای بیرونی سپرده میشود که در این صورت معمولا شناسایی آن شرکتها و توصیه به کارفرما و ایجاد ارتباط و مذاکرات اولیه هم با همین افراد است. برخی موسسات بزرگتر نظیر بانکها و موسسات اقتصادی هم که گزارشهای متنوع و پیوسته تولید میکنند در تیم خود از متخصصان این عرصه استفاده میکنند. نویسندگان در این نوع موسسات معمولا افرادی هستند که علاوه بر تواناییهای رسانهای و نگارشی به حوزه مباحث تخصصی مرتبط هم آشنایی دارند. در دهه اخیر که بسیاری از فروشگاههای زنجیرهای و شرکتهای معظم امریکایی و کانادایی مجبور شدهاند وبسایتهای خود را توسعه دهند و اطلاعات تکمیلی فراوانی درباره ریزترین وسائل عرضه شده یا پروژههای «خودتان انجام دهید» Do It Yourself و دهها مورد مشابه این نوع اطلاعات و آگاهیها را منتشر کنند بر گستردگی فعالیتهای دسته سوم افزوده شده است چون تولید مداوم این نوع مطالب نگارشی آسان و ارزان نیست (برای مثال مقایسه کنید حجم اطلاعات روی وبسایتهای کنپارس را با سایر شرکتهای این حوزه در ایران!) و به همین دلیل مثلا الان مشاغل با عناوین technical writing و یا specific writing و عنوانهای مشابه اینها نسبت به دهههای گذشته افزایش یافته است. توجه داشته باشید که در کشورهایی چون کانادا یا امریکا به دلیل بزرگی بخش خصوصی و عمومی و شدت بالای رقابت و فراوانی شرکتها، فرصتهای شغلی اینچنینی هم به مراتب فراوانتر از اقتصادهای بسته با شرکتهای معدود اما بسیار حجیم دولتی یا شبهدولتی است.
من مشخصا آماری در مورد تفکیک وضعیت اشتغال هر یک از این سه گروه ندارم اما برداشت خودم این است که به دلیل تنوع و فراوانی شرکتها و مشاغل مربوط به گروه سوم، تعداد شاغلان این فیلد در این گروه از همه بیشتر باشد اگرچه ممکن است در لحظه اول وقتی از روزنامهنگاری سخن میگوییم همه افراد گروه اول را به خاطر بیاورند. نکتهای که در مورد گروه سوم وجود دارد این است که معمولا این مشاغل به ندرت در اختیار مهاجران قرار میگیرد چون علاوه بر مهارتهای بالای زبانی نیازمند به سوابق قابل قبول و ارتباطات موثر و آشنایی کافی با فضاهای سیاسی و فرهنگی و اجتماعی در کاناداست که مهاجران حداقل در دهه اول زندگی در سرزمین جدید از آنها بهره کافی ندارند. مگر اینکه مدیران یا صاحبان این شرکتها خود از مهاجرانی باشند که کار با مهاجران را ترجیح میدهند و یا به دلیل نیاز به ارتباط با جامعههای قومی، به همکاری با مهاجران نیاز احساس کنند.
ادامه دارد…
ثبت دیدگاه